نویسنده گی مسئولانه یعنی نفخ صور و برپایی شور در دل واژه ها _ قسمت سوم
نویسنده گی یعنی روایت آفرینی و اسطوره سازی های جدید
نویسنده گان، پژوهشگران و روزنامه نگاران در واقع منادیان آگاهی، آزادی و عدالت در جامعه ی خود اند که با توجه به خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی و رسالت های اجتماعی و تاریخی شان، به نحوی خود را در برابر مردم خود پاسخگو تلقی می کنند. بزرگترین رسالت یک نویسنده انتقال اطلاعات و تجربه ها به نسل آینده است تا هویت و ارزش های واقعی تاریخی و فرهنگی جامعه در راستای آزادی و آگاهی ماندگار بماند. از همین رو است که البر کامو بزرگترین رسالت نویسنده را خدمت به آزادی و آگاهی عنوان کرده است. با این تعبیر نویسنده گان پاسداران آگاهی و آزادی در هر عصری برای هر نسلی اند.
آنان رسالت دارند تا برای ارتقای سطح اجتماعی و آگاهی افراد جامعه تلاش پیگیر نمایند. غفلت زدایی و پیشگیری از تقلیل دادن تفکر اجتماعی بزرگترین رسالت نویسنده است که باید به آنها بپردازد. این زمانی ممکن است که نویسنده خود را از هر قید و بندی آزاد بپندارد. بنابراین، نویسنده نباید به چرخدنداندۀ ماشینِ رسانهای یا ماشین قدرت یا حتی ماشین هرج و مرج تبدیل شود تا رسالت اش تقلیل یابد. زیرا رسالتِ او بالاتر از آن است که با هر محرک اجتماعی و سیاسی، همچون عروسکِ خیمهشببازی واکنش نشان دهد. هرچند قطبنمای نویسنده غلیانها و بخارهای جامعهاش (سیاست و دگرگونیهای اجتماعی) نیست؛ اما این به معنای سکوت او در برابر غفلت همگانی و تقلیل یافتن تفکر جمعی نیست. زیرا ادبیات با ارتقای آگاهی و افزایش اطلاعات تاریخی- اجتماعی رشد می یابد و این رشد خواهی نخواهی بر دگرگونی های اجتماعی اثر گذار اند. این دگرگونی ها را در انقلاب کبیر فرانسه و سایر تحولات اجتماعی بعد از آن می توان به خوبی درک کرد. در انقلاب کبیر فرانسه آثار ادبیات نویسنده گان فرانسه در کنار اندیشه های فیلسوفانی مانند، ژان ژاک روسو و منتسکیو نقش بزرگی داشتند. اثرات آن را می توان در حوادث پس از انقلاب فرانسه نیز درک کرد. بررسی جریانهای ادبی و موجهای هنری، نشان می دهد که بسیاری از آنها، ریشه در خاک فرانسه دارد و تاکنون نویسندگان فرانسوی بیشترین سهم را در دریافت جایزۀ نوبل ادبی داشتهاند. همچنین نخستین جایزۀ نوبل ادبیات جهان نیز به کشور فرانسه تعلق گرفته است.
هرگاه ادبیات در دگرگونی های اجتماعی نقش کارساز داشته باشد و بویژه آنگاه که ادبیات توسن ایده آل های انسانی را مهمیز نماید. در اینصورت گفته می توان که تحولات اجتماعی نقطه ی فوران ایده آل ها و شرح خواست های درونی انسان است؛ اما رسالت یک نویسنده فراتر از شرح درون خویشتن او است. یک نویسنده ی واقعی و خلاق روایت آفرین و اسطوره ساز است؛ البته نه به عنوان اینکه او به اسطوره های گذشته بپردازد و روایت های از آزمون بیرون نشده را دوباره احیا کند؛ بلکه او با بهره گیری از خلاقیت و ذهن هوشمند و کنجکاو خویش دست به روایت آفرینی و اسطوره سازی جدید بزند تا جامعه را به دنبال اسطوره ها و روایت های تازه بکشاند. با تاسف که سرنوشت بسیاری از کشور های شرقی اسلامی بویژه افغانستان بیشتر قربانی اسطوره پردازی ها و روایت آفرینی های گذشته شده و هنوز هم قربانی بدون منازعه ی این گونه پردازش های ناباب است. در واقع رسالت نویسنده گی را فقط خود نویسنده است که برای خود معلوم میکند، نه جامعه، نه قدرت سیاسی و نه مخاطب. زیرا نویسنده ی خوب، ماشین امضای بیانیههای سیاسی و اجتماعی نیست. در روزگارِ ما «نویسندۀ خوب» آن کسی است که در برابر حوادث و وقایع اجتماعی واکنش فوری نشان داده و با نوشته های خود رخداد ها را در مسیر درست و کارساز سمت و سو می دهد. از همین رو است که در جوامع هیجان زده ای مثل افغانستان گاهی نویسنده ها به مراتب نسبت به خردمندان و تئوری پردازان اجتماعی گام های بلندتر بر می دارند و این اثر گذاری ها امروز به لطف شبکه های اجتماعی قابل درک است.
نویسنده ی آگاه و رسالتمند نقشی کمتر از پیامبران را در یک جامعه ندارند. این نویسنده ها اند که با نوشته های استوار و تابو شکنانه ی خود هر از گاهی در نقش پیامبران در جامعه حضور پیدا می کنند و در تحولات اجتماعی نقش بایسته را به انجام میرساند. نویسنده گان راستین در واقع پیامبران و منادیان زمان خود اند. این پیامبری و منا دیگری سبب شده که یک نویسنده آگاه و متبحر بجای آنکه در خط تحول دیگران حرکت کند، برعکس در خط تغییری حرکت می کند که آن را خودش خلق کرده است. چنین خطی تنها با روایت آفرینی و اسطوره سازی های تازه بوجود می آید تا جامعه از اسطوره پردازی ها و قهرمان پروری های نادرست گذشته روی بگرداند و به دنبال روایت های جدید برود.
هرچند به باور لیوتار فیلسوف فرانسوی امروز قدرت روایتهای کلان تمام شده است؛ زیرا پستمدرنیسم در حال حاضر به پذیرش کثرت باور دارد و این باور بدون نیاز به تلاش فراوان برای خلق سلسلهمراتب حقیقت میتواند مشخص شود. به باور او روشنفکران امروزی هیچ فراروایتی در اختیار ندارند و نمیتوانند به نام جهانیان حرف بزنند. کلان روایت به هرگونه داستان جامع و فراگیر،متون کلاسیک یا روایتی کهن از وقایع تاریخی اطلاق می شود که در آنها یک حقیقت جهانی و استعلایی نهفته است و بر پایه آن این روایات بنا شده اند. نظریه یی که سعی دارد روایتی کلی و فراگیر از تجارب، وقایع گوناگون تاریخی و پدیده های فرهنگی و اجتماعی ارايه دهد تا طبق آن حقیقتی فراگیر یا ارزش های جهانی بوجود آید. از دید او روایت، داستانی است که کاربرد آن مشروعیت بخشیدن به قدرت،صلاحیت، اعتبار، اختیار و رسوم اجتماعی است. در واقع این روایت های کلان با به کارگیری نوعی الگو یا دانش جهانی ادعای معنی بخشیدن به پدیده ها و وقایع گوناگون درتاریخ را دارند.
متفکران پساساختارگرا از این جهت با کلانروایتها مشکل دارند که ناهمگونی و گوناگونی هستی بشری را نادیده گرفته و جلوههای بازنمایی آن در رفتار انسانها را محترم نمیشمارند و تمایل دارند ناهمسانیها را به صورت همسان جلوه داده و مغایرتها را نفی و طرد کنند. هدف از روایت سازی های جدید، حرکتی تابو شکنانه است که در گام نخست کلان روایت های کلاسیک را نفی و روایت های جدیدی را جانشین آن نماید که لیوتار بعد از پسامدرنیسم آن را مردود شمرده است. نویسنده ی امروز بویژه نویسنده ی افغانستانی رسالت انسانی و تاریخی دارد تا در روشنایی و بازخوانی تجارب، وقایع گوناگون تاریخی وپدیده های فرهنگی و اجتماعی گذشته و بستر های کنونی تحولات تاریخی و سیاسی و اجتماعی کشور، برای جامعه ی خود بدور از اسطوره نگری ها و روایتگری های گذشته روایت آفرینی کند.
هرچند اسطوره سازی در ادبیات منحصر به شاعران است و شاعر پیشتاز آن است که اسطوره ی زمان خود را بسازد؛ اما این به معنای نفی نویسنده گان برای اسطوره سازی ها نیست؛ زیرا نویسنده به همان اندازه که دیدی زیبا شناسانه دارد، به همان اندازه درایت و فهم زشتی های جامعه را نیز دارد. این فهم او را برای روایت آفرینی و اسطوره سازی کمک می کند.
. اسطورهها روایاتی هستند که از طبیعت و ذهن انسان بدوی، ریشه میگیرند، و برآمده از رابطهٔ دوسویهٔ این دو هستند؛ اما در جوامع مدرن اسطورهها به گونه ی دیگری آفریده می شوند. تحوّل اساطیر هر قوم، بیانگر تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش آنهاست. اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالاروندهٔ ذهن بشری است.
داکتر علی شریعتی یکی از بزرگترین روشنفکران دینی در تاریخ معاصر ایران است که آراء و اندیشه هایش جذابیت و تأثیر عظیمی برای قشر روشنفکر و جوان ایران داشته است. یکی از پرجلوه-ترین و هنرمندانه ترین تمهیدات هنری و ادبی شریعتی، اسطوره پردازی و بازتولید و بازآفرینی اساطیر است. او بویژه در کتاب ” کویر” تلاش کرده تا با توجه به شناخت علمی و دقیق از اسطوره های اقوام گوناگون و آگاهی نسبت به کارکرد ها و قابلیت های مختلف اساطیر از آنها برای پرورش بعد ادبی و توسعه بار معنایی آثار ادبی، شخصیت ها و روایات دینی و غیر دینی ملل مختلف استفاده کرده و در بعضی جاها اساطیر یونانی و اسلامی و دیگر فرهنگ ها را برای بیان «بازگشت به خویشتن» در کنار هم قرار می دهد. با تاسف که او این همه نبوغ را برای تحقق “امت و امام” به کار می بندد. وی پس از بررسی جامعه شناختی اصل امامت شیعی، نظام سیاسی و حکومتی ایده آل خود و نوع تعامل جامعه ی اسلامی (امت) را با حاکم اسلامی (امام) مطرح می کند. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد میکرد. هرچند او با توجه به شرایطی که در آن زنده گی میکرد؛ طرح بالا را نسخه ی نجات مردم ایران تلقی میکرد؛ اما او اگر امروز شاهد حکومت امامت آخوند های ایران و امارت طالبان در افغانستان می بود؛ باور های اعتقادی و سیاسی خود را به گونه ی بنیادی مورد تجدید نظر قرار می داد.
از آنچه گفته آمد، نجات ملت ها در گرو فرار از روایت ها و اسطوره های گذشته و خلق روایت ها و اسطوره های جدید است. کشور هایی به ترقی های سیاسی و اجتماعی و پیشرفت های اقتصادی نایل آمده اند که خود را از زیر بار اوهام فکری گذشته و روایت های شکسته رها نموده و با توسل جستن به دانش جدید و پژوهشهای تازه در محور روایت های جدید با هم بسیج شده اند.
سانسور بزرگ ترین چالش در برابر نویسنده گان و پژوهشگران
نویسنده گان و پژوهشگران و بویژه روزنامه نگاران در هر جامعه با توجه به ساختار های نظام های سیاسی ایکه زیر چتر آن زنده گی می کنند؛ با دشواری هایی روبرو هستند. هر نویسنده ای چه خواسته باشد و چه نخواسته باشد و در هر جایی که زنده گی می کند. او به نحوی خود را در برابر کوهی از دشواری های دست و پاگیر احساس میکند که در شماری موارد عبور از کتل های دشوار آن نه تنها امری عادی نیست که حتا گاهی ناممکن است.
این در صورتی ممکن است که نویسنده با تمام قوت در برابر دشواری ها ایستاده و مقاومت کند. سانسور چه خود سانسوری و چه بیرون سانسوری از جمله دشواری هایی است که هر از گاهی و در هر کشوری نویسنده گان و روزنامه نگاران با دشواری مواجه کرده و عقلانیت و آگاهی آنان را به چالش می کشد. خود سانسوری و بیرون سانسوری یعنی اعمال یک نوع نظارت بر نویسنده گان و روزنامه نگاران به بهانه های گوناگون که حالا ابعاد پیچیده و گسترده ایرا پیدا کرده است. نویسنده باید توان مقابله با آن را داشته باشد. بویژه حالا که دولت ها با عنوان کردن حالت اضطرار، پنهان کاری های نظامی به بهانه ی امنیت ملی، فریبکاری، تبلیغات گسترده و عملکرد های تجاری انحصار گرایانه زنجیر های قشنگ سانسور را بر دستان نویسنده گان بویژه روزنامه نگاران بسته اند.
بیرابطه نخواهد بود تا به مواردی از سانسور اشاره شود. نخست اینکه دولت ها بویژه حکومت های تمامیت خواه و توتالیتر مثل امارت طالبان به بهانه ی حالت اضطرار سانسور های جدی پیش از نشر و بعد از نشر را بر نویسنده گان و رسانه ها وضع می کنند. دوم اینکه دولت ها دست به پنهان کاری نظامی زده و با پنهان کاری نظامی به بهانه امنيت ملی حدود اختيارات رسانه ها را تعيين، بر گزارشهای رسمی خبری نظارت و بعضی اطلاعات را تحت عنوان “اطلاعات محرمانه” طبقه بندی می كنند. سوم اینکه رژيمهای دموكراتيك و ديگر رژيمهای فريبكار در سياست، با اين باور كه نيمی از حرفه سياست تصوير پردازی و نيمی ديگر باوراندن و پذیرانیدن؛ به تحریف اخبار می پردازند. این فریبکاری نوعی سانسور را بر نویسنده ها و رسانه ها وضع می کند. چهارم اینکه دولتهای مدرن به بهانه ی اینکه تنها منبع و منشای وحدت اند و در کنار دادن یک سلسله آزادی ها و ارائه ی کمک های مالی به رسانه ها و نویسنده گان به نحوی آنان را برای تن دادن به فشار های دولت وامیدارند که این باعث نوع خود سانسوری می شود. پنجم اینکه دولت ها از طریق عملكردهای تجاری انحصارگرايانه با تشكيل شبكه هايی از سازمانهای وابسته به بخش خصوصی و ارائه ی كمكهای مالی و عقد قرارداد ها آنها را تحت فشار قرار داده و نوعی سانسور را بر آنان وضع می کنند. اين پنج جريان در دموکراسی های غربی دست به دست هم داده و قدرت سياسی آنها را افزایش داده است كه خود را نه در برابر شهروندان و نه در برابر نویسنده گان و نه در برابر رسانه های جمعی پاسخگو می دانند و تابع حاكميت قانون هم نيستند.
نویسنده گان و رسانه ها و روزنامه نگاران تنها تحت فشار هایی از جنس همچو سانسور ها در دنیای جدید نیستند؛ بلکه هستند، بسیاری از نویسنده گان و روز نامه نگاران و رسانه ها در کشور هایی چون، افغانستان، ایران، پاکستان و … که با دشواری های سنگین تر از سانسور به بهای مرگ دست و پنجه نرم می کنند. شگفت آور اینکه با این همه دشواری ها باز هم این قهرمانان صف اول نبرد حق در برابر باطل اند که استوار و تسلیم ناپذیر با قبول زندان و شکنجه هایی از نوع طالبانی و آخوندی پیهم می نویسند و گزارش می دهند.
هرچند سانسور در هر حالی زشت است و اما خود سانسوری خطرناک تر از بیرون سانسوری است. خودسانسوری در واقع یک نوع عمل پیشگیرانه است. این سانسور عوامل گوناگون چون، سیاسی، اجتماعی، روانی، عصبیت های اعتقادی، قومی، زبانی و تاریخی و سلیقه های شخصی دارد. خودسانسوری فردی در واقع یک وضعیت روانی است که در آن فرد به صورت ناخودآگاه قسمتهایی از هویت، احساسات، افکار یا رفتارهای خود را از دیگران پنهان میکند و یا یک رسانه به دلایل گوناگون از انتشار اخبار یا سایر موارد بدون اعمال شدن مستقیم فشار بیرونی خودداری می کند. هرچند سانسور در کل بویژه زمانیکه نویسنده و پژوهشگر بنا بر عوامل یاد شده همه ارزش های ادبی، علمی، تاریخی، فرهنگی و فلسفی را در یک کشور تحریف و مسخ می کند. نه تنها میخ؛ بلکه زمانیکه ارزش های یاد شده در یک جامعه مسخ شوند؛ در آن صورت هویت تاریخی و فرهنگی و ملی و ماهیت یک کشور نیز مسخ می شود. این به معنای نابودی یک سرزمین و بازی با سرنوشت یک ملت و هویت تاریخی و فرهنگی یک کشور است. زیرا در یک جامعه نویسنده گان و پژوهشگران نه تنها حافظ و پاسبان های راستین تاریخ، ادب و فرهنگ یک کشور؛ بلکه برای رشد و بالنده گی آنها نیز نقش تعیین کننده دارند. از همین رو مسخ آگاهانه ی تاریخ و فرهنگ و ارزش های تاریخی و فرهنگی یک کشور کمتر از خیانت ملی و جنایت بشری نیست. بویژه زمانیکه یک نویسنده تاریخ سرزمین خود را تحریف می کند. مسخ تاریخ نه تنها به تحریف هویت تاریخی می انجامد؛ بلکه هویت ملی، فرهنگی و ادبی یک کشور را نیز مسخ مینماید.