خبر و دیدگاه
قومگرایی حرصی باعث قومگرایی عقده ای شد
|
يكشنبه گذشته يعني سوم ماه دسامبر ٢٠٢٣ به دعوت سجيه جان كامراني در تلويزبون افغانستان برنامه “سجيه شو ” شركت كردم و موضوع ظلم و تحجر طالب و دلايل متعدد ظلم طالبان به بحث گرفته شد . يك موضوع كه من از نگاه سوسيو سيكولوژي يعني رابطه اي جامعه شناسي به روانشناسي براي اولين بار در برنامه سجيه جان گفتم ، اين بود كه دو نوع قوم گرايي در افغانستان وجود دارد كه بسيار مشهود اســت و تا امروز در مورد آن اغماض صورت گرفته و روز به روز خراب تر مي شود. بعد از ختم برنامه دوستان تيلفون كردند كه هيچ كس اين موضوع را تا حال بالا نكرده اســت و نوشته نشده و بايد نوشته شود و زياد تر تشريح شود.
در افغانستان قومگرايي حرصي از اول وجود داشت كه پشتون ها در قدرت بودند و هنوز هم هستند و حرص قدرت طلبي داشتند و دارند و كار هاي كردند كه مغاير حقوق بشر اسلامي و مدني بوده اســت . از نگاه روانشناسي ، نوع قومگرايي پشتون ها حرصي بوده اســت . پشتون ها سر قدرت هميشه جنگيده اند ، همديگر را كشته اند ، كور كرده اند ، تبعيد كرده اند و منحيث يك قوم سر اقتدار ، حتي سر قوم خود ظلم كرده اند . يعني قومگرايي پشتون ها سرتاسر ، نه به نفع مردم كشور بوده و نه به نفع قوم خود شان . حتي همان هاي كه تحصيل يافته تر و جهان ديده بودند و اما به خاطر حرص قدرت همديگر را از قدرت انداخته اند كه از دوران سلطنت آخري حرص قومگرايي را سردار محمد داود تمثيل كرد و ظاهر شاه را از پاي درآورد . در طول تاريخ افغانستان ، قومگرايي حرصي باعث پسماني و بدبختي كشور شد . درين حالت ، مردم همين وضع را تحمل كرده بودند و صداي خود را نمي كشيدند . يعني از نگاه سياسي status quo يا وضع موجوده را قبول كرده بودند.
بعد از جهاد افغانستان در مقابل اتحاد جماهير شوروي آن زمان ، چند مسله رخ داد كه از نگاه تاريخ و انتروپولوژي فرهنگي و سياسي حائز اهميت اســت.
احزاب خلق و پرجم هم به معيار قومي تقسيم بندي شده بودند . پرچمي ها زياد تر فارسي زبان و شهري بودند و خلقي ها زياد تر پشتو زبان و دهاتي . قومگرايي حرصي به اندازه يي قوي بود كه حفيظ الله امين ، نور محمد تركي ( هر دو پشتون ) را كشت . در كتاب ” نيم قرن مبارزه و سياست : گفتگوي سميه رامش با عبدالحميد محتاط مي خوانيم كه داكتر نجيب بسيار شديد روحيه قومي پشتوني داشت . ايديولوژي نتوانست كه اين جناح هاي سياسي را پيوند دهد و قومگرايي حرصي بالاي ايديولوژي چربي ميكرد.
در جهاد همه اقوام در مقابل شوروي جنگيدند . اما چون كشور قومي و قبائلي بود و هنوز هم اســت تنظيم هاي جهادي زياد تر و اكثرا روحيه قومي داشتند . پشتون ها اكثرا به يك رهبر جهادي پشتون جذب شده بودند و فارسي زبانان به رهبر جهادي فارسي زبان . شيعه ها زياد تر اكثرا به رهبران جهادي شيعه وصل شده بودند . نتيجه اينكه جهاد افغانستان از نكاه انديشه سياسي منسجم نبود و همين پسان باعث نابودي سياسي مجاهدين شد . يعني تنها موضوع سبك و انديشه رهبري نبود بلكه تسلط قومي براي رهبري مطرح بود . در كتاب كارتر ملكسيان ، ” جنگ امريكا در افغانستان ” مي خوانيم كه شرايط غليظ قومي در افغانستان حكمفرما بود و امريكايي ها چنين درك كردند كه به خاطر مسايل قومي امريكايي ها دلسرد شدند و ديدند كه اين مردم نمي خواهند يك ملت شود . همان طوريكه با يك حمله طالبان را از قدرت به دور انداختند : با يك معامله طالبان را دوباره به قدرت رساندند و پاي خود را كشيدند.
بعد از جهاد و مخصوصا بيست سال دموكراسي صادراتي همه مردم افغانستان تقاضاي حقوق مدني مساوي را داشتند و ديگر آن طلسم كه مردم status quo يا وضع موجوده را قبول كند از بين رفت . مردم غير پشتون ادعاي حقوق كردند هم از نگاه سياسي و اجتماعي و هم زباني. طور مثال سر يك واژه دانشگاه جنگ ها شد. در گذشته همين اقوام غير پشتون واژه هاي پشتو را مانند پوهنتون قبول كرده بودند. در عهد اعليحضرت نادر شاه يك دوره پشتونيزه افغانستان توسط محمد گل مومند زيردست گرفته شد و اين دوره باعث قومگرايي عقده يي در افغانستان گرديد. اقوام غير پشتون از روي عقده هاي دو صد ساله كه حقوق شان پايمال شده بود چنان قومگرا شدند كه ديگر هيچ نوع تسلط قومي پشتوني را قبول ندارند. هزاره ها سيمينار ها در مورد نسل كشي امير عبدالرحمن خان داير كردند. كتاب هاي در مورد ظلم كه نادر خان بالاي مردم روا داشته بود به نشر رسيد مانند كتاب ” از خاطراتم ” از مرحوم خالد صديق. تاجيك ها و ازبك ادعا مي كنند كه در طول تاريخ حقوق شان پايمال شده اســت. طور مثال قريه جات تاجيك و ازبك قصدا و عمدا به نام هاي پشتو برگردانده شده اســت. طور مثال سبز وار شيندند شده اســت. يا اطفال شان جبرا بايد پشتو مي آموختند. چون از نگاه نفوس ، نفوس غير پشتون در مجموع زياد تر اســت و اينها با قومگرايي عقده يي در مقابل قوم پشتون قرار گرفتند. يعني قوم گرايي حرصي پشتون ها باعث ظهور قوم گرايي عقده يي اقوام غير پشتون شده اســت. شيعه ها هم عقده هاي خود را دارند. همچنانز كه اقوام تاجيك و ازبك و غيره جنرال پنج ستاره نمي شدند شيعه و هزاره هم ازين امتياز محروم بودند. يا شيعه ها در اثر تعصب سني ها حق نداشتند كه در وزارت دفاع و وزارت خارجه كار كنند . اولين دختر جوان شيعه كه شامل وزارت خارجه شد فائقه مختار زاده بود ( ١٩٦٨ در دهه دموكراسي ) كه فعلا حيات دارد و در سويس زندگي مي كند . هزاره ها حق نداشتند كه درين وزارت ها كار كنند . در عهد سلطنت زياد تر كرسي هاي دولتي مهم و مقام وزارت خانه ها به قوم محمد زايي اختصاص داده شده بود . اين اعمال همه عقده توليد كرد و مرحوم غلام محمد محمدي يك كتاب نوشت زير عنوان ” ما همه افغان نيستيم “( ١٣٩٧ خورشيدي در كابل چاپ شد ).
گروه هاي غير پشتون موضوع خراسان را بالا كردند كه نام افغانستان بايد تغيير كند تا ما مردمان عير پشتون بدون تعصب قومي زندگي كنيم . اجنداي فدراليزم اساسا يك ايده فارسي زبان هاي كشور اســت نه پشتون ها .پشتون ها فدراليزم را رد مي كنند زيرا تسلط قومي مركزي خود را از دست ميدهند . امروز هيچ كس ، نه شهروند افغانستان و نه يك محقق خارجي انكار كرده نمي تواند كه جنگ قومي در افغانستان متاسفانه شديد اســت و پشتون ها فشار مي آورند كه بايد افغانستان مثل سابق در سلطه سياسي آنها باشد و اين براي اقوام غير پشتون در قرن بيست و يكم قابل قبول نيست . يك عده پشتون هاي كه خلقي بودند امروز با طالبان كار مي كنند و همچنان يك عده پشتون هاي كه اساسا نه طالب هستند و نه چندان به اسلام علاقه دارند از طالب به خاطر پشتونيزم دفاع مي كنند و من اين را در كنفرانس استانبول به چشم ديدم ، و نمي خواهند كه افغانستان يك ملت واحد شود . اگر پشتون ها روحيه قومي خود را تغيير دهند ديگر اقوام هم براي اتحاد و همبستگي يك قدم به جلو خواهند نهاد . نهضت ملي افغانستان ، حركت آزاديخواهي افغانستان و كانون انديشه افغانستان كه بنده عضويت دارم به همين باور اســت كه تا همه اقوام برادر و برابر اعلان نشود و داستان استثماري اكثريت و اقليت از بين نرود و ما همه منحيث يك ملت واحد عرض اندام نكنيم افغانستان با بدبختي تعصب و تبعيض و تنگ نظري خواهد سوخت . جالب اين اســت كه قرآن مجيد تفوق قومي را محكوم مي كند و اما اكثر پشتون ها آن آيه قرآن را قبول ندارند و ميخواهند زير عنوان اكثريت در قدرت باشند در حاليكه از نگاه نفوس ملي در اكثريت هم. نيستند.
التيام قومگرايي عقده يي اساسا به دست آنهايست كه حرص قومگرايي دارند . و اگر اقدام لازم صورت نگيرد قدرت هاي بزرگ به جاي مداخله نظامي ، افغانستان را براي منافع خود تجزيه خواهند كرد چنانچه در اروپا ، افريقا و آسيا كشور ها را مانند پنير بريدند و تجزيه كردند.
دكتر فريد يونس
استاد باز نشسته اي بشر شناسي فرهنگي خاور ميانه و فلسفه اسلامي
كليفورنيا ، ايالات متحده امريكا
دکتر صاحب یونس!
السلام و علیکم و رحمته الله و برکاته!
من تا حالا در افغانستان کسی را ندیده ام که در سطح بزرگی شما باشد، و جرئت نماید حقایق مسلم را در مورد فاشیزم افغانی به این صراحت بیان نماید. آفرین و صد آفرین بر شما!
شما به مغز مشکلات افغانستان انگشت گذاشتید. ریشه اصلی مشکلات افغانستان که افغانستانرا به این ذلت و بیچارگی و در بدری کشانده است، در فکر منحط و عقبمانده برتری جوئی نخبه گان قوم افغان بوده است. برای افغانها اول منفعت شخصی و فامیلی شان در مقام اول قرار دارد و بعد منفعت قومی شان و در درجه سوم اسلام و قرآن و در درجه چارم منفعت کشوری و افغانستان. به همین دلیل است که خارجی ها به آسانی اینهارا با پول و امتیازات استخدام می کنند و در رآس قرار میدهند، تا اسپ مراد شان در میدان افغانستان جولان آزاد داشته باشد. حیرت آور اینست که تحصیل کرده گان شان که حتی در دنیای لبرال دموکراسی غرب زندگی نموده اند ، در مورد افغانستان مثل جاهلان جنگلی فکر میکنند. شما به اعمال زلمی خلیل زاد و کرزی و غنی احمد زی متوجه شوید، در می یابید که اینها تا چه حد عقل باخته و عقبمانده فکر میکنند. هر انسان که دارای حد اقل احساس انسانی باشد، درک کرده میتواند که در یک کشور کثیرالاقوام هیچ قومی خوشبخت بوده نمیتواند تا تمام اقوام ساکن ان مملکت خوش بخت نشوند. کرزی طالب قره قلی پوش هنوز هم بی شرمانه اینطرف و انطرف میدود تا بتواند به طالبان خدمت نماید. و یکتعداد از عقل باختگان یا مسخ شدهگان اقوام دیکر هنوز هم مثل حاضرباش در عقب او حرکت میکنند. من که فکر نموده ام نخبگان این قوم اصلا” سر عقل نخواهند آمد، آن نخبگانی که عاقلانه در باره افغانستان فکر می کنند و در پی ترقی و زندگی مشترک و مساوی با اقوام دیگر افغانستان هستند در میان قوم افغان / پشتون اقلیت را تشکیل میدهند که هیچ چیز از دست شان نخواهد آمد. مثل بزرگ مرد دانشمند صادق فطرت ناشناس با بیان گوشه ای از حقایق چطور مورد بمباردمان شئونستان قومی قرار گرفت. بنظر من بالای نخبگان قوم افغان وقتی میتوانید حساب کنید که آنها حاضر شوند صرف روی دو عنوان به بحث و مذاکره حاظر شوند:
1- روی استعمال هویت افغانی به اقوام غیر افغان افغانستان. آیا منطقی است که هزاره و تاجک و ازبک را افغان نامید. بخاطر اینکه مسلم است که هویت قومی کسی را که در هویت خود حل نمودی بیان واضح این امر است که خودرا اکبر و دیگران را اصغر به حساب آورده ای.
2- آیا حاضر خواهند شد که درباره تغیر نام افغانستان به بحث و مذاکره بپردازند؟ بدلیل اینکه ملک مشاع که مربوط تمام اقوام ساکن یک سر زمین می باشد آنرا بنام یک قوم قباله کردن منطقی نمی نماید.
خلاصه اگر نخبگان افغان حاضر شدند که روی این دونکته به گفتمان و بحث و مذاکره بنشینند. در آن وقت میتوانی امید وار به یافتن راه حل و یافتن راه به سوی جاده ترقی و عزت و سربلندی به افغانستان شد.
یکبار دیگر از شهامت و جرئت شما مسلمان راستین سپاس میکنم. در ذهنم میگردد که ایکاش اسلامی که دکتر یونس میخواهد در جهان جاری باشد. در آنصورت اسلام پر از عزت و کشور های اسلامی سر شار از سعادت خواهند شد. پیروز باد اسلام یونس.