خبر و دیدگاه

نقشه راه ملل متحد برای افغانستان؛ گامی در جهت سردرگمی راهبردی آمریکا

 

سازمان ملل متحد از تدوین نقشه راه برای آینده افغانستان، جهت فائق آمدن به بن بست موجوده خبر داده است. این در حالیست که این سازمان به علت بحران های عدیده ی بشری، امنیتی، سیاسی و اقتصادی، نتوانسته نقش موثر و پررنگ را در حل و فصل قضایای بین المللی، حل نماید. قضیه افغانستان، هم یکی از ناکامی های سیاسی این سازمان در چهل سال گذشته بوده است. بخصوص در این دوسال و اندی که طالبان دوباره به قدرت برگشتانده شدند، این سازمان تنها در نقش نظاره گر اوضاع به گفتگو و رایزنی در سطح دیپلماتیک پرداخته و کار عملی ای انجام نداده است. حال با گذشت دوسال از حاکمیت طالبان، این سازمان در نظر دارد، یک سلسله پیشنهاد های را به جانب طالبان منحیث مشوق های سیاسی مطرح کند و طرحی را به مرحله اجرا گذارد. اما آنچه که مهم است این است که این طرح تنها در جهت منافع امنیتی و سیاسی ایالات متحده آمریکا، می تواند کارایی داشته باشد و نسخه ای برای تحصیل اهداف راهبردی آمریکا در منطقه شود.  در واقع، نقشه راه ملل متحد برای افغانستان، تلاشی در جهت حفظ جایگاه آمریکا در منطقه است. زیرا طالبان نتوانسته مطابق پیش بینی ها، شرایط را مطابق خواسته امریکایی ها پیش ببرند. حالا به دلایلی می پردازیم که می تواند مصداق های زیادی داشته باشد:

  1. هنوز تروریسم تعبیه شده در قلمرو افغانستان، ظرفیت تهاجمی و عملیاتی خود را نیافته است تا منافع امنیتی و سیاسی امریکا را در منطقه تامین کند. منافع اصلی امریکا در چالش کشیدن امنیت جغرافیای شانگهای است که هدف عمده ی آن، روسیه، چین، آسیای مرکزی و ایران است و این ناکامی در اثر مقاومت منطقه و قدرت های آسیایی است که امریکا را وادار کرده تا به واسطه سازمان ملل متحد، تغییر راهبرد دهد و تضمینی برای حفظ جایگاه خود در منطقه داشته باشد؛
  2.  برخلاف انتظار، طالبان زود تر به روش هوشمند بازی های سیاسی در محور موافقت های استخباراتی روی آوردند و از دایره اصلی کنترول وهدایت امریکا و هم پیمانانش اندکی، بیرون شدند. این امر باعث شده تا امریکا در رسیدن به اهدافش که همانا خلق تنش امنیتی در منطقه بود، ناکام بماند و با سراسیمگی در قالب سازوکار های دیپلماتیک و سازمان های بین المللی مانند سازمان ملل متحد، دست به تغییر بزند و گزینه های راهبردی و مهره های اساسی در میدان را دستخوش تحول بسازد. ماندن و یا کنار زدن طالبان از قدرت سیاسی، می تواند به عنوان گزینه های احتمالی، این تغییر دراماتیک در رویکرد امریکا، مطرح شود؛
  3. طالبان، در دوسال گذشته، اختلافات شان را کنار نگذاشتند و شعبه های مختلف آن، در دامن هرکی افتید. این کار باعث شده تا امریکا از تکیه بر گزینه صد فیصدی طالبان، به رویکرد های همیشگی، روی بیاورد و با تغییر مهره های اساسی در بازی، قاعده بازی را حفظ و مهره های جدیدی را روی کار بیاورد. به همین لحاظ است که از تشکیل حکومت همه شمول، تغیرات و اصلاحات سیاسی و روحیه تعامل افغانستان در این نقشه راه صحبت می شود؛
  4.  امریکا درک کرده که دیگر نمی تواند به طالبان تکیه کرد، زیرا این گروه در مخالفت با اکثریت مردم قرار گرفتند و نتوانستند مشروعیت داخلی لازم را بدست بیاورند. این امر باعث شده تا آمریکا به فکر بدیل طالبان شود. شاید در کوتاه مدت، این امر اتفاق نیافتد، اما در درازمدت، اوضاع و شرایط نشان می دهد که طالبان را نمی توان یک روایت مطلق و همیشگی فرض کرد؛
  5. در نقشه جدید سازمان ملل متحد، مواردی مورد نظر است که در درون طالبان فعلی، غیر قابل هضم است: حکومت فراگیر، آزادی های سیاسی در قالب اصلاحات سیاسی و تعامل مثبت با بیرونی ها. به روشنی واضح است که در صورت قبول این شرایط از جانب طالبان، دیگر این گروه در تعاملات سیاسی، ذوب روند های دیگر خواهد شد و از حاکمیت باید صرف نظر کند. به همین لحاظ است که این گروه، تن به این خواست ها نمی دهند و قبول آن را به مثابه خود کشی، می دانند. این در اصل، یک انتظار بی جا است که می تواند، فقط وقت را هدر دهد و بس؛
  • این نقشه در قالب یک ظرافت خاص دیپلماتیک، اجرایی شده است و ماهیتا واکنشی است در برابر متفقین آسیایی و اروپایی ها. زیرا متفقین آسیایی ( چینی ها، روس ها و ایرانی ها) در تعاملات منطقه ای فعال شده اند و این امر موجب نگرانی امریکا گردیده است. برای درک این موضوع، باید دلایل ذیل را مدنظر داشت:
  1. متفقین آسیایی از ظرفیت های ضد طالبان، همواره استفاده می کنند که حالا بعداز شکست و سقوط جمهوریت دیگر در کنترول امریکا نیستند. تمام نیروهای ضد طالبان، خواستار براندازی رژیم طالبان اند و این اندیشه، این گروه ها را با قدرت های منطقه، دریک مسیر قرار می دهد؛
  2. اروپایی ها روی گزینه های خشن تر و نسخه های به شدت افراطی تر حساب می کنند تا بر ضد طالبان که یک نسخه کاملا امریکایی است، استفاده شوند. شاید هزینه های زیادی در خصوص این موضوع، سرمایه گذاری شده باشد و تماس های مداومی در زمینه وجود داشته باشد که ادعا می شود، اروپا جدا از امریکا با روحیه منفعت جویانه در تلاش است تا نیروهای نیابتی اش را در میدان افغانستان داشته باشد؛
  3. امریکا در یک دوراهی تصمیم گیری توافق با منطقه ویا تقابل با آن تا حد تصادم گیر مانده است. شاید زیاد جالب نباشد که غرب و شرق را در مسیر در برابر هم و در مسیر دیگر، در همراهی باهم تصور کنیم. این بحث منافع است که تخته شطرنج بازی را به نفع بازیگران می چرخاند؛
  1. این برنامه، طوری طراحی شده تا بدون کدام خطا و بسیار محتاطانه، تغییر را از درون طالبان، بوجود بیاورد و این پدیده را با نسخه جدیدش، حفظ کند و تضمینی شود برای هژمونی امریکایی. یعنی دیپلماسی پیشگیرانه امریکایی، در صدد مدیریت وضعیت است و تلاش می کند تا راهکار  های کمتر حساس را در برابر رقبای اسیایی خود، در قضیه افغانستان، در پیش داشته باشد؛ 
  2. در این برنامه سازمان ملل متحد، تمام برداشت ها، داده و اطلاعات استخباراتی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی را در نظر گرفته  که قبلا در گزارش شورای امنیت، به آن پرداخته شده است. به همین لحاظ است که نقشه راه ملل متحد با نشست های دوشنبه، ویاناها، پاریس و غیره در یک ارتباط است و تلاش های جدیدی در راه است تا زمینه ساز گام های بعدی رقابت و بازی در میدان افغانستان شود. نشست های پیهم و میدان دادن به مخالفان طالبان، هم ابزار فشار بر طالبان محسوب می شود و هم وسیله ای است برای چانه زنی در میدان رقابت با رقبای امریکا. سفر تام وست، نشست های ویانا و جسارت حوزه به اصطلاح ضد طالبانی در برابر طالبان، دستپاچگی این گروه و اقرار بر موجودیت خطر در برابر حاکمیت شان، اظهارات عمر داود زی، همه با هم ارتباط دارند و حکایت از دوران جدیدی دارد.

بنا آنچه که در شرق وقوع است یک تحول عمیق استراتیژیک خواهد بود. امریکا برای شکستاندن بن بست، نیاز به تغییر قاعده بازی دارد. این تغییر خواه مخواه، مستلزم تغییر مهره ها، نیز است و امکان می دهد تا امریکا در جهت تامین و تحصیل منافعش، بیشتر متمرکز شود. نشست های پیهم و واکنش به کنش های منطقه ای که رقبای اصلی امریکا، محسوب می شوند، هم از جنس این بازی ها است تا امریکا از رقبایش عقب نماند. نقشه راه برای آینده افغانستان، باید یا یک کودتای درونی را برای طالبان، رقم بزند و یاهم عناصری را در  درون این گروه جای دهد تا روند اصلاحات را ممکن سازد. در مقابل منطقه و قدرت های حاکم بر آن، هم یک سلسله تحرکات را برای ضد حمله امریکایی، رویدست گرفته اند و تلاش می کنند، متحدان قابل اعتمادی در میدان افغانستان داشته باشند. در حالیکه، اپوزیسون ضد طالبان، نه پیام واضح دارد و نه می دانند چه می خواهند و نه هم علاقه و جسارتی برای اظهار آن وجود دارد. باید یک حرکت توافقی میان منطقه و فرا منطقه بخصوص قدرت های آسیایی و امریکا و متحدانش، صورت گیرد منبی بر غیر نظامی سازی افغانستان در معادله امنیتی، سیاسی و تاریخی افغانستان. محاسبه مخالفان طالبان، روی گزینه های امریکایی، حرکت در مسیر سقوط برای بار چندم است. یا منطقه کلا از موضوع افغانستان خود را کنار بکشد و یاهم جزو یک رویکرد چند جانبه گرایانه شود تا وضعیت در افغانستان، تغییر بخورد. هردو روسیه و امریکا در تلاش استفاده از کارت های موجود در میدان مانند طالبان و مخالفان آن ها هستند. کارت های آزموده شده که توانایی مستقل اندیشیدن را ندارند. بنا برای حل موضوع باید طرف مستقل با فکر واضح و یک بدیل فکری برای طالبان، به وجود بیاید. در غیر آن حل قضیه دشوار است. نقشه راه ملل متحد دنبالۀ راه و چرخه باطل بیست سال جمهوریت، حاکمیت طالبان و گیرماندن در منجلاب بازی های پیچیده استخباراتی است. هیچ مشکلی را نمی تواند حل کند. اگر حکومت طالبان اصلاحات بیاورد، قانون اساسی را بپذیرد، مخالفان را در دورن رژیمش ادغام کند. روند اصلاحات سیاسی در افغانستان، باید به اساس توافق سیاسی و امنیتی میان منطقه و فرامنطقه به وجود بیاید تا تضمینی شود برای ثبات سیاسی و امنیتی آن در آینده.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا