خبر و دیدگاه
آغاز یک گفتومان میان من و آقای سفیر ساحل اندرباب هویت ها
بخش اول:
دوست گرامی من ساحل صاحب را سلام و احترام تقدیم میدارم. به دلیل طولانی بودن پاسخ من برای شما، آن را بخش بخش خدمت تان ارایه میکنم. البته اگر پاسخ پرسش های من را بدهید. من خودم پاسخ پرسشهایم را به شما داده ام.
این پرسش و پاسخ به هیچ صورت از احترام رفیقانهی من به شما کم نه میکند. برای آگاهی دوبارهی خوانندهی گرامی، فراخوان خودم و پاسخ شما را بازنشر کرده و در دنبال آن بخش نخست پاسخ خودم را مینویسم.
پیشنهاد من این بود:
دوستانِ همراهِ دیرین ما میدانند که ما بارها به وطنداران پشتون آگاه و تحصیل یافته پیشنهاد کردیم تا با هم برای ساختار یک راهکار همزیستی مردمی
برنامهریزی کنیم. کسی حاضر نه شد. این پیشنهاد عملگرایی را دوباره دادم.
پاسخ محترم ساحل صاحب این است:
«سلام جناب نجیب :
امید این بار هم مانند گذشته کمنت من را بی جواب نگذارید من منحیث یک افغان پشتون با این نظر تان موافقم ولی درصورتیکه شما یکطرح معقول داشته باشید انرا همگانی بسازد و از اهل خبره بخواهید نظرات انتقادات خودرا برای غنا طرح تان بگویند تا یک باب نوین درمورد همزیستی باز شود.
خواهشا که اگر نظرات مخالف بود بدون توهین با دلایل معقول بجواب آن برپردازید درغیر صورت همت پذیرفتن دلایل معقول دیگران راداشته باشید»
من پاسخ آقای سفیر را خواندم. خوانندهی گرامی باید بداند که من و آقای ساحل آشنایی بازرگانی ارچند جدا جدا ولی دیرین از آغاز دههی هفتاد داریم. مانند هر انسان دیگر شخصیت شان برای من ارزش احترام دارد. دیدگاههای انسان نه میتواند بازدارندهی پیوند های آشنایی شود. مهم نیست که کی به کدام زبان سخن میگوید. خاموشی من در برابر پرسش های نیشدار آنگاه شان، نشانهی احترام من به آن دوستی میانهی ماست. چون من مانند برخی ها، دوستی ها و رفاقت ها را فدای سیاست نه میکنم. کنون با آن که بخش نهایی پاسخ شان نیشدار بود من چنین پاسخ میدهم شان!
سپاس سفیر صاحب گرامی. برای آغاز یک گفتومان میان خودی نیازی به نوشتن آزموننامه نیست تا گروه داوران بر آن دیدهبانی کنند. گپ و گفت من و شما بسیار ساده است و از کوچکترین پرسشها سرچشمه میگیرند و به سوی انبارهای پرسمان و انبازی از پاسخ ها ره میگشایند. گاهی به اوج ها میرسند و زمانی به زمین میافتند. ارادهی دو سوی گفتومان ارزش پایندهگی یا افتادهگی شور و سخنگفتاری را نمایان میکنند. من به یاد نه دارم تا آنجا بیحوصله شده باشم که من را دشنام ناموسی نه داده باشند، در آنگاه هم تنها به این کفتار بسنده کرده ام که هر برخورد، نشانهی تربیتی است که انسانی از خانهوادهاش گرفته. این که شما من را در پذیرش سرهسازی های دگران از کمبودی هایم بیهمت پنداشته اید، برداشت شماست. ولی من از عنفوان جوانی حتا در نظام هایی که من و شما ولی نا آشنا با هم در آن کار میکردیم، یکی منتقدین سرسخت کاستی ها و کمبودی ها بودم. تا آن مرزی که میگفتند عثمان نجیب جنگ مطبوعاتی را به پیسه خریداری میکند. تا ناگزیر هم نه میشدم به نام خودم چیزی نه مینوشتم و همه نوشتهها را با نامهای وامگرفته شده، مانند نجار، گذگارهی، بینشان، جواد و از اینگونه ها مینوشتم. به هر رو از سخن با شما دور نه رویم، در درازای زمانی که من و خودت شناخت داریم، خودت کدام بیموازنهگی رفتار از من را برای انجام یک فرایند دوستانهنگری نه دیدهیی. پس از این هم نه میبینی. و در همین پارسال بود که برایت نوشتم: « برای تو جانم را میدهم » پاسخی هم نه دادی. میرسیم به گفت و مان من و خودت. اول بدانی که من ریشهی پدربزرگی پشتون کندهاری دارم، میگویند دهکدهی ما در شهرستان ارغنداب کندهار است و در پشت چهارم از نسب سردار محمدعلی به سلطان محمدطلایی، آن طلاپرست بیمقدار میرسیم. بستهگان گرامی ما همه بارکزایی اند. مگر من یک آدم واقع نگر. هرگز به تمایلات قومی باور نه داشتم و به همان دلیل هم بارکزایی تخلص نه کردم. بیشترین بستهگان گرامی ما به ویژه کاکا زادههای محترم من و پدر بزرگوار مرحومم و کاکا زاده های محترم شان به درک از ناصوابی قومی اندیشی تخلص قومی نه دارند، مگر یک تعداد عمه زادههای گرام و قومهای ردهی سوم و چهارم پدری من. پدرم، پدر بزرگ هایم، کاکاهایم همه پارسیگفتار تولد شدند، پارسی گفتار جوان شدند و پارسی گفتار پیر شدند و مُردند، روح همه رفتهگان من و شما شاد. من خودم تا خودم را شناختم از مادر تاجیکی، کابلی شمالی زاده و پدری که در کابل زاده، جوان و پیر شده تولد شدم.ز بان شیرین پارسی، زبان گویشی پدرم و مادرم است. آن را به جهان برابر نه میکنم من پارسیگویی هستم تاجیک تبار. زادهی دامان پاک مادر تاجیک. من هرگز زبان دیگر را جاگزین زبان مادرم نه میکنم و ریا کار هم نیستم که از زبان گفتاری پدری و هویت زبانی پدری و مادریام انکار کنم تا کسی مرا خوب بگوید. بلی آواره شدم، اما از دست پشتون سياسی و خیانت ها و جنایات ۹۸ درصد مقامات از پارسی زبانان و تاجیکان خاین و همکار با پشتون سیاسی. نه از خطای خودم. بیهویت پارسی هم نهمیمیرم. بی هویت نه میمیرم تا با حیوان فرق شوم. همه زبان ها را هم احترام دارم. زبان مادری ام را بدتر و بهتر از هیچ زبانی نه میدانم و هیچ زبانی را هم بهتر و بدتر از زبان مادری خودم نه میدانم. میانهی پشتون غلزایی و درانی را هم خودت بهتر از من میدانی که خودت مربوط گروه اول و من مربوط گروه دوم هستم. بیا از این پرسش و پاسخ آغاز کنیم و دوستانه پیش برویم!
-آیا خودت مردم کشور ما را یک ملت میدانی؟ پاسخ من این است. من نه، مردم کشورم را ملت نه میدانم. چون ملت شدن نیاز ها و پیشزمینههایی دارد که کشور ما یکی از آن را نه دارد. ما کشوری با هویت ها و قبایل مختلف استیم و تا ملت شدن راه زیادی داریم، اگر راه ملت شدن را آغاز کنیم.
-آیا خودت باور داری که کشور ما پیشا نام کنونی، نام های دگری و با همان نام مرزهایی تا آسیایمیانه و هند و اشتراک ارضی با ایران کنونی هم داشت؟ پاسخ من که بلی است و این امر اظهر منالشمس است. چون اگر آن نام ها مثلاً خراسان، باختر، تا برخی موارد آریانا را انکار کنیم، پس تاریخ پنج هزار و شش هزار سال را که پشتون زیادتر یاد میکند، نه داریم. ما زبان آریایی با گویش های مختلف پارسی آریایی از آسیای میانه تا شبهقارهی هند داشتیم.
-آیا شما میپذیرید که تا شش یا هفت هزار سال پیش زبان پارسی ریشهی گفتاری با نام آریایی داشته است؟ و پاسخ خودم بلی. از زمان هخامنشی و اشکانیان پارسی زبان ساسانیان هم بود و داریوش بزرگ در کتیبهی بیست خود از آن یاد و خط میخی را به خط آریایی و گویش های مختلف از آن میان بلخی جاگزین کرد. زبان شناسان و فرهنگیان غرب در کنفرانسی مقیم آلمان منعقدهی سال ۱۸۶۷ پارسی را در جمع چهار زبان کلاسیک جهان رسمیت و شناسایی دادند. پس اگر ما تاریخ زنده داریم، همین زبان پارسی مصداق صحت آن است نه کدام زبان دگر.
-آیا باور داری که مردمان عادی پشتون چوب سوخت تنور های داغ پشتون سیاسی اقتدارگرا اند؟ پاسخ من این است: بلی. چون با آن که برخی امتیازات را گرفته اند ولی مدام در مقابل دگر اقوام برای جنگ و کشتار استخدام شده و درصدی اکثریت قاطع شان عمداً از خواندن و نوشتن بازداشته شدند. تا برای اهداف رهبران بدبخت بجنگند به ویژه در زمان نادر غدار.
-آیا خودت باور داری که هنوز اقلیت و اکثریت اقوام کشور ما معلوم نیست و هیچ اکثریت قومی خاص نه داریم؟ پاسخ خودم این است که بلی اکثریت قومی نه داریم.
-آیا خودت باور داری که برای پایان دادن به این معضل، نیاز بود تا در طی دهه ها و چند صد سال از دست رفته یک سرشماری راستی کشوری انجام میشد که نه شد و بزرگترین مانع هم شاهان و اقتدارگرایان پشتون در کشور بوده اند؟ من میگویم همین چیزی راست است که گفتم.
-آیا خودت پاسخ مثبت داری یا منفی که طی سهصد سال پسین، حقوق اقوام دیگر توسط یک قوم خاص پشتون من و خودت غضب و خورده شده است؟ من که میگویم، بلی. چون همه تاریخ های راستی این عمل ظالمانه را تایید میکنند. پس من چرا انکار کنم؟
-آیا خودت میپذیری که عقبمانی کشوری ما نتیجهی لجاجت پشتون سیاسی و اقتدارگرا بوده است و سلاطین پشتون چند بار کشور ما را پارچه پارچه کرده و فروختند؟ من که میگویم بلی. در این باره بیشترین سلاطین درانی و غلزایی خیانت کردند.
-آیا خودت میپذیری که اختلافات درانی و غلزایی سبب شدند کشور ما بار ها و بار ها از هم بپاشد و بانی همه جنگ های نیابتی به نفع انگلیس و جاسوسی برای انگلیس و در چهل پسین آمریکا و اروپا همین شاهان پشتون بودند از هردو عشیره؟ من که میگویم بلی و تاریخ گواهی های غیرِقابلِ انکار دارد؟
-آیا خودت میپذیری که نادر غدار با امیر حبیبالله خادم دین رسولالله خیانت کرد و مهر در قرآن و آن ملا نماهای درباری را برای فریب وی گماشت و سرانجام او را نا مردانه به شهادت رسانید؟ من میگویم بلی. نادر غدار حتا به قرآن تمکین نه کرد به شمول چند شیخ و ملانما و آخوند نما.
-آیا خودت باور داری که هر انسان کشور ما دارای یک حق انتخاب و حق یک رأی است؟ پاسخ خودم بلی است. تا آنجا که اگر همه جنایات پشتون سیاسی را کنار بگذاریم و گذشته را تیر په هیر بدانیم، برویم به سوی انتخابات و هر کسی رأی بیشتر برد، نوش جانش مهم نیست که هزاره رأی بیشتر میبرد، یا اوزبیک، یا ایماق، یا گجر، یا تاجیک، یا پشتون یا نورستانی.
-آیا خودت حاضر هستی تمامیت خواهی هر گروهی که به شمول پشتون باشد را محکوم کنی؟ پاسخ خودم بلی است. چون حالا هر رقم که شده کشور، کشور همه است. پس باید همه با تقسیم مساوی و برابر قدرت و ثروت و انکشاف متوازن، رشد زبان های گویشی مادری، حق آموزش و پرورش رایگان و بدون برتری خواهی آن تن در دهیم و تابع یک قانون واحد انتخابی یا حد اقل دورهیی انتخاب زعیم کشوری باشیم.
-آیا خودت حاضر هستی که قتل عام منظم و برنامه ریزی شدهی برادران هزاره و تاجیک و اوزبیک و غیر پشتون ما را از دورهی عبدالرحمان تا حالا نسل کشی اعلام کنی؟ پاسخ من که بلی است. چون هم تاریخ برایم روایت میکند و هم خود عبدالرحمان در کتاب خود از کله منار سازی ها سخن گفته است.
-آیا خودت حاضر هستی تا اسکان کوچی ها و پشتون های آورده شده از پاکستان را در مناطق پارسی زبانان که به بهانه های مختلف صورت میگیرد محکوم کنی؟ پاسخ خودم این است که بلی این یک جنایت و یک خیانت است،
-آیا خودت حاضر هستی امانالله، محمدگل مهمند، محمود طرزی و عبدالرحمان را به دلیل انتقال ناقلین به شمال دشمنی برزبان پارسی قابل محاکمه بدانی و حالا تا کرزی، غنی، خلیلزاد، فاروق وردک، گلبالدین حکمتیار، دکتر نجیب، مسلمیار، اتمر، یون، شکریه بارکزی،، بانو یون، بانو شیڼکۍ کړوخیل، رحیم وردک، زاخیلوال، طالبان با همه تشکیلات شان و دگران را به عنوان خاینان به کشور و مردم و حتا پشتون ها معرفی کنی. پاسخ من در این باره مثبت است. من از پارسی زبانان و تاجیکان این آدم ها را خاین و قابل محاکمه میدانم: غلام فاروق یعقوبی، امرالله صالح، عطامحمد نور، عبدالله دو رگه، داود کلکانی، بسمالله محمدی، یونس قانونی، اقبال صافی، میرداد نجرابی، فوزیه کوفی، خلیلی، دانش، محقق، ابراهیمی و دگر خاینانی که در هر سطحی قرار داشتند و مردمان غیر پشتون را به دامان غنی و کرزی و ذلیلزاد رها کردند.
-آیا شما موافقت دارید که در صورت بر آورده نه شدن راه های بدیل برای دریافت یک گفت و مان راستی میان مردمان این سرزمین، غیر پشتون ها حق دارند تا برای راهی مبارزه کنند که میدانند هم برای پشتون سیاسی و عادی و هم برای خود شان صواب است؟ پاسخ من بلی است. چون ما جدایی های کشوری را مانند جام زهر مینوشیم و اجباری از سوی پشتون سیاسی در تاریخ است.
دیده به راه ام تا دیدگاه های شما را بدانم. اگر شما مانند من در محکوم کردن خاینان قبیله و عشیره و دودمان تان اقدام کردید، در آنگاه است که گفتومان ما پیش میرود و دگران هم به آن میپیوندند. آن زمان من و شما برای ایجاد یک جنبش مشترک مردمی با هم به کارزار مبارزه در برابر ناملایمات میرویم. در غیر آن چه سود؟ حالا حق دارید، این دیدگاه من و دیدگاه خود را به داوری خواننده ها بگذارید. پرسمان ما ادامه خواهد داشت. آرزو دارم ۴۸ ساعت پس از نشر این دستینه پاسخ خودت را بخوانم… شاید همین راه بهانهیی باشد برای دریافت سرنخی تا ما در آینده محکوم نه باشیم. این نوشته را دست کم نه گیرید. این گزاره ها تختههای نخستین پرش اند به سوی ره یافت گفتومانی برای یک ملت سازی و یک کشور سازی بدون برتری خواهی.
دنباله دارد…
|
درود به عثمان نجیب!
خیلی خوب که موضوع مهم و حیاتی را روی دست گرفتید: موضوع گفتمان، بحث و گفتگو و استفاده از عقل و یافتن راه حل به مشکلات جاری افغانستان.
بدبختانه که برادران افغان ما طوریکه معلوم میشود حاضر به گفتگو و مذاکره در راه حل مسائل مهم و حیاتی افغانستان نمی باشند. گفتمان و بحث و مذاکره به آنها این معنا را دارد که اول شما باداری قوم افغان را بپذیرید، بعد ما در مورد اینکه چطور مادون از آمر اطاعت نماید، را به بحث می گیریم.
بطور مثال اگر بگوئید که بیائید روی تحمیل هویت افغانی به اقوام غیر افغان افغانستان مثل ازبک و تاجک و هزاره، … وغیره بحث نمائیم، انها هرگز به بحث و گفتگو حاضر نمی شوند. اگر بگوئید که تحمیل هویت یک قوم (قوم افغان یا پتان و یا پشتون) بالای اقوام دیگر معنای اکبر بودن قوم افغان و اصغر بودن اقوام غیر افغان را دارد، هرگز نمی پذیرند، هرگاه بگوئید که این تحمیل هویت افغان بر سایر اقوام غیر اسلامی و غیر اخلاقی و غیر تمدنی و ناقض منشور حقوق بشر ملل متحد می باشد، با شما هیچ بحث و گفتگو نمی کنند. بدلیل اینکه آنها به این باور اند که اول شما یوغ غلامی را بگردن بپذیرید، بعد ما باشما منحیث صاحب شما به گفتمان حاضر می شویم.
یا اینکه اگر بگوئید که او برادر عزیز قباله ملک مشاع یعنی خاک افغانستان بنام یک قوم بی انصافی میباشد، بیا نامی بگذاریم که توافق تمام اقوام در آن موجود باشد، باز هم با شما گفتگو نخواهند کرد. باز هم به همان یک دلیل که اول شما باید به اکبر بودن ما باور کنید تا ما باشما به بحث و گفتمان در این مورد حاضر شویم.
این دونکته نکات کلیدی منازعه میان برادران افغان و سایر اقوام افغانستان میباشد. اگر به مذاکره روی این دو موضوع حاضر شدند ، در آنصورت امید وار خواهی شد که عقل جای جهل را در حال گرفتن است که روحیه برادری و همزیستی در حال ایجاد شدن بوده و امیدی میتواند بوجود آید.
منکه به اسناد و نوشته جات قبل از زمان نادر شاه متوجه شدم کلمه پشتون و پشتو را نیافته ام. حتی زبان افغانی نوشته شده است. نه زبان پشتو. قوم افغان ذکر شده است نه قوم پشتون. کلمه پشتون فقط بعد از زمان نادر شاه به چشم می خورد.
پیروزی به شما در امر این اقدام شریفانه شما آرزو میکنم.