اخراج مهاجران یا جابجایی تروریستان؛ طرح مشترک طالبان و نظامیان پاکستان
تشدید جنگ های قومی و رفتن افغانستان به ایستگاه حوادث
در این روز ها فرمانی منسوب به رهبر طالبان در رسانه های اجتماعی دست به دست می شود که از منابع وزارت مهاجرین طالبان به بیرون درز کرده است. بر بنیاد این فرمان مهاجرینی که از پاکستان اخراج می شوند، در 22 ولایت شمال، غرب و منطقه های مرکزی افغانستان باید جابجا شوند و برای آنان زمین، خانه و پول نقد کمک شود. بر بنیاد این فرمان مهاجرین باید در منطقه های آسیب پذیر و بیشتر استراتژیک مانند اطراف کانال قوش تیپه جابجا شوند. در این جابجایی بیشتر به محل هایی توجه شده که از آنجا ها رژیم طالبان تحت تهدید قرار دارد.
به اساس این فرمان 51 هزار مهاجر در ولسوالی خاص ارزگان؛ 40 هزار در ولسوالی های (جوند، قادس و آبکمری) بادغیس؛ 50 هزار در ولسوالی های (ورث، شیبر، کوهمرد و پنجاب) بامیان؛ 150 هزار در ولسوالی های ( واخان، اشکاشم، وردج، شهدا، درواز ها، شهر بزرگ، کران و منجان شغنان و کشم) بدخشان؛ 120 هزار در ولسوالی های (کلدار، حیرتان، شورتیپه ، نهرشاهی، خلم و دولت آباد ) بلخ؛ 150 هزار در ولسوالی های ( خوست، گذر گاه، انداراب ها، تاله، نهر و خنجان) بغلان؛ 50 هزار در ولسوالی های (عنابه، پریان، دره و آبشار) پنجشیر؛ 50 هزار در ولسوالی های (جبل السراج، سیدخیل، سالنگ و چاریکار) پروان؛ 80 هزار در ولسوالی های ( اشکمش، بهارک، چاه آب، چال، نمک آب، فرخار و ورسج) تخار؛ 50 هزار در ولسوالی های جوزجان( آقچه، خم آب، قوش تیپه، درزاب و قرقین) جوزجان؛ 20 هزار در ولسوالی های (اشترلی، شهرستان و خدیر) دایکندی؛ 40 هزار در ولسوالی های( بلخاب، سوزمه قلعه، گوسفندی و کوهستانات) سرپل؛ 50 هزار در ولسوالی های ( روی دوآب، درصوف، خرم سلطان و ایبک) سمنگان؛ 50 هزار در ولسوالی های( مالستان، ناور، جاغوری، اجرستان و آب بند) غزنی؛ 50 هزار در ولسوالی های( مرغاب، شهرک، تولک، تیوره پابند و چهارسده) غور؛ 150 هزار در ولسوالی های ( اندخوی، بلچراغ، کوهستان، لولاش و بندر، گرزیوان و مرکز و مناطق سرحدی ) فاریاب؛ 40 هزار در ولسوالی های( کوهستان، کوه بند، نجراب و مرکز ولایت) کاپیسا؛ 50 هزار در ولسوالی های ( ولسوالی های شمالی ده سبز، فرزه، کلکان، استالف، فرزه و میربچه کوت) کابل؛ 50 هزار در ولسوالی های( خان آباد، امام صاحب، و مناطق بندر شیرخان) کندز؛ 40 هزار در ولسوالی های ( برگ متال، وایگل، مندول و پارون) نورستان؛ 70 هزار در ولسوالی های( چشت شریف، کشک، انجیل، گذره و اوبی) هرات و 50 هزار در ولسوالی های( گلستان، انار دره، پرچمن و لاش جوین) فراه باید جابجا شوند.
هنوز روشن نیست که این جابجایی شکل اجباری را دارد و یا انتخاب مهاجر تازه وارد در آن نقش دارد. هرگاه انتخاب مهاجران؛ البته مهاجر افغانستانی و نه مهاجر غیر افغانستانی در آن نقش داشته باشد. در این صورت برآورده شدن انتخاب مورد نظر مهاجر دشوار است؛ زیرا بسیاری مهاجران علاقمند زیستن در نزدیک شهر ها بویژه شهر کابل اند که برآورده شدن آن ناممکن است. از سویی هم بسیاری مهاجران ترجیح می دهند تا در صورت برآورده نشدن انتخاب نخست، به ولایت خود بروند و نظر به تفاوت شمار مهاجرین، برآورده شدن این خواست هم چندان ممکن نیست. از همه مهمتر این که فرستادن این سیل مهاجر به یک ولایت واکنش های تند مردم را در پی دارد که خطر های بزرگی را در پی دارد. در کل گفته می توان که تطبیق این فرمان چندان ساده و ممکن نیست و رسیده گی به آن از سوی طالبان در عمل دشوار است.
در بسیاری از ولایت های کوهستانی مانند، پنجشیر امکان جابجایی مهاجرین ممکن نیست و این جابجایی های هدفمندانه پی آمد های ناگوار را در پی دارد. به گمان اغلب یکی از اهداف اصلی این جابجایی اعمال فشار بر باشنده گان بومی و افزایش تنش ها میان آنان و مهاجرین خواهد بود که تنش های خونینی را در پی خواهد داشت. گمانه زنی های اغلب بر این است که این فرمان جابجایی روپوشی برای یک برنامه ی استخباراتی و تروریستی است که بوسیله ی نظامیان پاکستان طرح ریزی شده و زیر چتر آن افراد وابسته به گروه های تروریستی را در منطقه های مورد نظر خود جابجا می کنند. این در واقع بخشی از برنامه های عمق استراتیژی نظامیان پاکستان در افغانستان است تا این کشور به ایستگاه ی کامل گروه های تروریستی و عمق استراتیژیک پاکستان بدل شود. رویایی که طراحان اصلی آن جنرالانی چون، اختر عبدالرحمان، حمید گل، ضیاالحق، بابر و … بودند و راه خونینی را برای بازی با سرنوشت مردم افغانستان و حتا پاکستان برگزیدند. این طرح بیش از چهار دهه سرنوشت مردم افغانستان را به گروگان گرفته است. این طرح بیش از 13 سال رزم آوران آزادی بخش افغانستان را به جنگجویان نیابتی تبدیل کرد و رهبران گروههای جهادی را به ماموران استخباراتی کشور های منطقه و جهان بدل نمود تا آنکه با ساخته شدن گروه ی طالبان به ماموریت گروههای جهادی نقطه پایان گذاشته شد؛ اما این بازی ( بازی ایکه جنرالان پاکستانی توانستند، رویای عمق استراتیژی خویش را با اهداف راهبردی و جیوپولیتیک کشور های غربی در منطقه سخت بهم گره بزنند) با به قدرت رساندن طالبان در دور نخست ادامه يافت و در نتیجه ی لجاجت ملاعمر مبنی بر انکار از تسلیمی اسامه به آمریکا پس از حادثه ی یازدهم سپتمبر 2001 اندکی به تعویق افتاد و در حکومت های کرزی و غنی زیر پوشش بلند و بالای جمهوریت، به گونه ای حفظ و تقویت شد تا آنکه این بازی با به قدرت رساندن طالبان در دور دوم در مسیر اصلی اش قرار گرفته است.
اینکه اکنون پاکستان پس از 45 سال در یک تصمیم شتابزده دست به اخراج اجباری مهاجران از این کشور زده است. این در واقع بخشی از همان برنامه است که از چهار دهه بدین سو سرنوشت مردم افغانستان را به گروگان گرفته است. بنابراین برنامه ی یاد شده بدون برگشت است و برای عملی شدن آن پاکستان و طالبان یکدست عمل می کنند. شاید این پرسش در افکار همگان تداعی شود که چگونه شده تا نظامیان پاکستان تصمیم گرفته اند و برنامه ی اخراج را بوسیله ی نخست وزیر موقت پشتون تبار و وزیر داخله ی بلوچ تبار انجام بدهند. این هم بخشی از بازی های استخباراتی نظامیان پاکستان است و خواسته اند تا در یک حرکت شتاب زده با وعده های فریب آلود مسؤولیت را بدوش حکومت موقت بافگنند. گروه های سیاسی و سیاست گذاران پاکستان می دانند که قدرت اصلی در دست نظامیان این کشور است و به هرکه خواسته باشند؛ آن را عطا و از هر کسی که خواسته باشند، از آن می گیرند. بدون تردید نظامیان پاکستان برای انوارالحق کاکر هم دانه ریخته اند. او هم ناگزیر است که دانه ها را بچیند و یگان بانگ هم باید بدهد تا خواست نظامیان پاکستان را برآورده بسازد. وی این ماموریت خود را پنهان نکرده و چنانکه چند روز پیش در گفت و گو با یک رسانه ی پاکستانی اعتراف کرد که از سوی جنرالان برگزیده شده است.
هرچه باشد، پروژه ی جابجایی یک پروژه ی منطقه ای چه که یک پروژه ی فرا منطقه ای است. اهداف کلانی در عقب آن وجود دارد که خیلی حساب شده و دقیق طرح ریزی شده است. اینکه این جابجایی چقدر می تواند، با پروژه ی ناتمام محمد گل مومند همخوانی داشته و پروژه ی ناتمام او را تمام نماید. این موضوع را زمان پاسخ خواهد داد؛ اما پروژه ی حالیه بیشتر یک پروژه ی استخباراتی و تروریستی است و پروژه ی مومند بیشتر سیاسی و اجتماعی بود. هرچه باشد، این پروژه اهداف عمق استراتیژی نظامیان پاکستان در افغانستان را با اهداف راهبردی و جیوپولیتیک کشور های غربی در سایه ی حفظ منافع پاکستان با چین و روسیه رقم می زند. اینکه قربانی این بازی افغانستان و شاید هم تی تی پی طالبان باشند. این نمی تواند، مایه ی نگرانی بازیگران اصلی باشد. زیرا طالبان پروژه اند و برای به سر رساندن بخشی از یک پروژه ی کلان به کار گماشته شده اند.
هرچند لیست بالا ارقام درشتی را نشان می دهد که بیشتر از 1.6 میلیون مهاجر را در بر می گیرد؛ اما با توجه به گزارش ها و نحوه و گزینه ها در این جابجایی، اهداف مرموزی در آن نهفته است که بر بنیاد توافق های پنهانی طالبان با نظامیان پاکستان گام به گام عملی می شود. ممکن طالبان با بدست آوردن امتیاز حاضر شده باشند تا پاکستان را از تهدید تی تی پی در مرز های دیورند درامان نگهدارند. چنانکه طالبان به پاکستان وعده داده که تی تی پی را از چترال به داخل افغانستان منتقل می سازد. بدون تردید انتقال تی تی پی هم شامل پروژه ی اخراج مهاجران است.
هرچند کاکر نخست وزیر موقت پاکستان دلیل اخراج پناهجویان افغانستان را عدم اقدام طالبان برای پیشگیری از حمله های تی تی پی به داخل پاکستان عنوان کرده است؛ اما او از بازی های پشت پرده ی طالبان با نظامیان این کشور بی خبر است و ممکن این نکته برای او شگفت آور باشد که تی تی پی و حمله هایش در داخل پاکستان بخشی از پروژه ی نظامیان پاکستان است. از نحوه ی جابجایی افراد مورد نظر طالبان در ولایت های مختلف افغانستان، بویژه در محل هایی که طالبان از آنها احساس خطر می کنند، پیدا است که همه چیز در افغانستان به سوی رفتن به ایستگاه ی حوادث رقم می خورد که مطابق به خواست نظامیان تروریست پرور پاکستان است.
در یک نگاه ی کلی گفته می توان که زنحیر همه گروه های افراطی و تروریستی از طالبان تا القاعده، داعش، سپاه ی صحابه، لشکر جنگوی و بیش از هفتاد گروه ی تروریستی و افراطی در پاکستان در دست نظامیان پاکستان است و از طریق سازمان استخبارات این کشور رهبری، تمویل و تجهيز می شوند و به کشور های مختلف صادر می گردند. نه تنها این؛ بلکه نظامیان پاکستان بر همه امور ملکی و نظامی این کشور مسلط اند و گرداننده ی اصلی سیاست های داخلی و خارجی پاکستان اند. بنا براین آنچه میان طالبان و حکومت ملکی پاکستان می گذرد؛ روی اصل سکه ی بازی نیست؛ بلکه رشته ی اصل بازی در دست نظامیان پاکستان و حلقه ی نزدیک به ملاهبت الله است و روند اخراج هم تحت مدیریت مشترک هر دو به پیش می رود؛ البته طوری که سر نخ بازی در دست نظامیان پاکستان است و اختلاف های ظاهری میان طالبان و اسلام آباد بیشتر جنگ زرگری است و به هدف تحت پوشش بردن نقش نظامیان پاکستان در افغانستان به کار گرفته می شود. سخنان مقام های ملکی پاکستان در رابطه به اخراج مهاجرین مبنی بر خطر امنیتی، حمله های تی تی پی و به گفته ی ملا متقی به رسمیت شناختن خط دیورند جز بهانه ای برای جلب کمک های جهان، جلب توجه ی جهان به پاکستان و امتیازگیری زیر چتر فشار بر امارت طالبان چیز دیگری بوده نمی تواند.
ممکن شماری ها فکر کنند که از دید اسلام آباد پروژه ی طالبان به پایان رسیده و با حاکمیت طالبان عقبه ی نظامی یا عمق استراتیژی خود را در خطر می بیند؛ اما نه، پاکستان که اکنون عمق استراتیژی اش در پشت دریای آمو رسیده و دیگر موضوع دیورند برایش مرده است؛ زیرا عقبه های نظامی و سیاسی خویش را در افغانستان دست یافته می بیند و از سویی هم ؛ پاکستانی ها دریافته اند که دیورند جز دامی فریب و ابله سازی توده های مردم افغانستان نیست.
بزرگ خواهی های پاکستان از طالبان چون؛ عدم استقرار حکومت مستقل و تصمیم گیرنده، نفوذ در نظم سیاسی و بروکراسی افغانستان به مثابه ی ایالت پنجم این کشور، سبب بلند رفتن خواست های این کشور از افغانستان شده است. پاکستان آرزو دارد که حالا طالبان بهای بیش از 25 سال مهمان نوازی هایی را باید برای این کشور بپردازند که در مهمان خانه های آی اس آی از همه خطر ها درامان بودند. رابطه ی طالبان و پاکستان آنقدر هم شکننده نیست؛ زیرا طالبان هنوز هم متحد پاکستان اند و پاکستان بر آنان بیش از بیست سال سرمایه گذاری کرده است. حالا که پاکستان حکومت حقانی ها را در درون ملاهبت الله ابجاد کرده و به این زودی ها از طالبان نمیگذرد و تا آخرین نقطه با آنان بازی خواهد کرد. این به معنای عدم دستیابی پاکستان به ملاهبت الله نیست و ممکن آی اس آی پیوندی عمیق تر از حقانی ها با ملاهبت الله داشته باشد؛ زیرا شبکه های استخباراتی با برقراری رابطۀ چند گانه بر سر مزدوران خود کلاه می گذارند و از آنان کار می گیرند. در همین حال پاکستان همیشه خواهان تشکیل یک حکومت پشتون محور در افغانستان بوده و هر چند این حکومت ها برایش دردسر آور بوده؛ اما با آنهم برای نظامیان انحصار طلب پاکستان این گزینه ی مطلوبی بوده است و حالا طالبان بهترین گزینه برای آنان است.
در این تردیدی نیست که در پشت این اخراج های اجباری و جابجایی های گزینشی اهداف زیادی وجود دارد که اسلام آباد برای گزینش آن دست باز دارد؛ اما هرچه باشد، اخراج و جابجایی مهاجرین برنامه ی مشترک طالبان و جنرالان پاکستان است که در پشت آنها یک رشته اهداف مرموز تروریستی، استخباراتی و هسته گذاری های خطرناک به سود تروریسم وجود دارد؛ زیرا این جابجایی ها هدفمندانه و بیشتر در منطقه هایی صورت می گیرد که از نظر طالبان آسیب پذیر اند. یعنی منطقه هایی که جنگجویان طالبان در تیر رس مخالفان آنان قرار دارد. ایجاد مفرزه های جدید یکی از اهداف این جابجایی ها است که آفغانستان را به یک حصار نظامی تحت اداره ی گروههای تروریستی بدل میکند تا از این گروهها بحیث جنگجویان نیابتی در مقابل رقبای شان سود بگیرند. نه تنها این؛ بلکه اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم در عقب آن ها وجود دارد که ایجاد تغییر در ساختار های بومی و قومی و بهم زدن فضای فرهنگی و زنده گی مسالمت آمیز و ایجاد تنش ها میان افراد بومی و مهاجرین را قبال دارد. این تغییرات ولو کوچک هم باشند، آینده ی ناگواری را برای افغانستان به تصویر میکشد که کوچاندن های اجباری را نیز در پی خواهد داشت. زیرا با سیطره ی گروههای تروریستی در مناطق مختلف عرصه ی زنده گی برای مردم بومی تنگ شده و این ناگزیر ها به دلیل حمایت طالبان از مهاجرین تازه وارد، شاید سبب فرار باشنده گان بومی منطقه ها شود. از آنچه گفته آمد، در عقب این جابجایی ها اهداف شوم و مغرضانه ی تروریستی، استخباراتی و سیاسی وجود دارد که فراتر از جابجایی های عادی خطری انکار ناپذیر برای مردم افغانستان را در بر دارد. یاهو