دو جبهه، یک اجندا و تغییر در ماهیت قدرت بین الملل با تاکید بر نقش محوری افغانستان در این بازی
نبرد در دو جبهه برای توازن نظم بین الملل، وجه بارز رقابت میان قدرت های متخاصم و بزرگ جهانی شمرده می شود. به نظر می رسد تحول ناشی از این نبرد در درازمدت، به تغییر ماهیت نظام بین الملل منجر شود. روسیه طرف اصلی و چین سمت جانبی آن را در یک جبهه واحد برضد ارزش های غربی و ناتو دارند. ایران در این گیرو دار جانب روسیه و چین و کشور های دیگر در یک حالت بی تفاوتی قرار دارند.
سوال عمده در این خصوص این است که کشاکش قدرت های جهانی در آستانه تحول پارادایمی در نظام بین الملل که بسیاری از آن بنام عصر تحول از یک دنیای یک قطبی به یک دنیا چند قطبی با مراکز قدرت به شکل پراکنده یاد می کنند، در چه جغرافیای اجرایی می شود؟ اگر چه پرداختن به این سئوال به گونه دقیق مشکل است اما بررسی وضعیت کنونی دو جغرافیا را به صورت عملی و یک جغرافیای دیگر را به صورت احتمالی، زمینه ساز این تغییر و تحول می دانند. اوکراین در جبهه غربی و افغانستان در جبهه جنوبی برای روسیه در راس و چین و ایران و سایر قدرت های متخاصم نظم امریکایی نشان میدهند. در حالیکه کشمکش های چین با تایوان و امکان اوکراین شدن تایوان در آینده وجود دارد، اما چین برخلاف روسیه از درگیری رویاروی با غرب کنار می کشد.
بن بست به وجود آمده در اوکراین برای روسیه جنگ جهانی دوم شده و باید نتیجه ی در انتهای امر داشته باشد. غرب با تمام قوت در برابر روسیه ایستاده و اجازه نمی دهد میدان اوکراین به سمت اروپای غربی عوض شود. روسیه و چین در یک هماهنگی نزدیک نه تنها که در جبهه اوکراین بر ضد غرب می رزمند تا ماهیت این نظم بین الملل را متحول سازند، بل مواظب هستند تا جبهه جنوبی که تازه مکان امنی برای تروریسم بین المللی شده از کنترول و مدیریت آنها بیرون نشود.
افغانستان پس از تسلط طالبان به کانون نگرانیهای امنیتی منطقه و جهان مبدل شده است. قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه بارها از بدل شدن این کشور به بهشت تروریستان هشدار دادهاند. سازمان پیمان امنیت جمعی که اکثریت اعضای آن با طالبان تعامل نزدیک دارند، بارها از حضور گروههای تروریستی در خاک افغانستان ابراز نگرانی کرده است. این سازمان به نظر است که بیش از ۲۰ سازمان تروریستی با داشتن ده هزار جنگجو در خاک افغانستان فعال هستند که تنها بیش از ۴ هزار جنگجو در مرزهای جنوبی افغانستان جابهجا شدهاند. این وضع نشان میدهد که جبهه دومی در جنوب نیز برای چین و روسیه در حال باز شدن است. اگر چه رویکرد روسیه و چین در برابر تحولات افغانستان، تا اکنون رویکرد تعامل و داد وستد استخباراتی بوده است، اما سیر کلی وضعیت نشان میدهد که این وضعیت در صورت تداوم نمی تواند دیر دوام کند. گفته می شود تروریستان از خاورمیانه به افغانستان انتقال می شوند و این موضوع کشور های محور افغانستان از شمال و غرب را واداشته است تا در جهت دفع وضعیت موجود که واکنشی است به ممانعت در ماهیت توزیع قدرت و پرستیژ بین المللی امریکا در عرصه تعاملات بین المللی، تمهیداتی را مدنظر گیرند.
بسیاری به این نظر اند که خروج امریکا از افغانستان به اساس راهبرد بازموازنه در واقع توجه اصلی را به شرق آسیا و اروپا در عوض خاورمیانه معطوف کرده است. پس ترک افغانستان از جانب آمریکا به اساس راهبرد بازموازنه که یک بحث جدا است، صورت گرفته است که به اساس دکتورین فکری این راهبرد، باید منابع بسیج شده و به مناطق حیاتی گسیل شوند. در این سیاست شرق آسیا و اروپا به اساس هژمونیک گرایی فعال چین و گسترش گرایی روسیه، به عنوان منبع اصلی رقابت و خطر برای آمریکا یاد می شود. در شرق ایران نیز طالبان همچنان در افغانستان وظیفه دارند تا وضعیت را طوری آماده سازند تا مناطق شرقی ایران با پتانسیل خودش آبستن تحولات شود.
به اساس این دکتورین که امریکا با خروجش از افغانستان آن را در دستور کار قرار داده است، افغانستان تحت کنترول طالبان از ابتدای کار کانون بی ثباتی، صدور تروریسم بین المللی و منبع تنش های جدید ژئوپلیتیک در منطقه مدنظر گرفته شده است. به همین منظور است که منطقه و دنیا طالبان را یک واقعیت تعریف می کنند اما این واقعیت طوری واقع شده است تا منطقه دچار تحول به گونه ی کند تا دکتورین هژمونی طلبی امریکا چیره شده و از ظهور چین و روسیه جلوگیری کند.حال روسیه، ایران در یک آهنگ هماهنگ در برابر این واقعیت قرار گرفته اند. نگرانی اصلی روسیه، رشد قاچاق مواد مخدر، ایران مسئله حقابه و تعاملات متعاقب آن است که ممکن برای امنیت ملی کشور های متحد و پیرامون، چالش زا باشد. در این میان چین با تعقیب سیاست آرامش راهبردی، در صدد تعقیب منابع اقتصادی اش است. نه تنها منافع اقتصادی، بل موضوعات امنیتی از قبیل مبارزه با گروه های مخالف دولت چین نیز در دستور کار چین در قبال افغانستان در تحت کنترول طالبان قرار دارد.
در این میان هند نیز باید نقشی در این تحولات می داشت. اما این کشور از سقوط ناگهانی دولت افغانستان شوکه شده و راهبرد گزینشی را در برابر افغانستان انتخاب کرده است. تا هنوز کدام تصمیم رسمی در قبال افغانستان نگرفته است و به نظر می رسد که در حال مطالعه وضعیت کنونی است تا تصمیم لازم را بگیرد. کشور های آسیای مرکزی به استثنای تاجیکستان، هم تلاش دارند تا یک نوع تعامل با طالبان داشته باشند. با این وصف، در حالیکه منطقه با رویکرد متضاد در قبال افغانستان، در یک میدان بازی میکنند، میدان افغانستان برای امنیت منطقه و جهانی خطرناک تلقی می شود. این جابجایی قدرت ژئوپولیتیک در نتیجه تغییر در بازی گری، بر هم خوردن موازنه قدرت و نقش آفرینی هژمون های جدیدی است که شاهدش هستیم. منطقه با مدنظر داشت این تغییر ماهیت ژئوپولتیکی در تلاش است تا راهی جز تعامل با طالبان بیابد که تا هنوز نیافته است. یا باید با طالبان تعامل کند و یا اینکه در برابر آن قرار گیرد. به یقین که هردو انتخاب برای منطقه در شرایط بحرانی کنونی، دشوار و هزینه بر خواهد بود. تاکید روسیه و ایران بر تشکیل دولت فراگیر در افغانستان، جلوگیری از سقوط افغانستان در دامن امریکا است. همانطوریکه در بیست سال گذشته این در تحت شعاع امنیتی و سیاسی امریکا قرار داشت. زیرا حاکمیت مطلق طالبان در افغانستان، بستر زایش تهدید های امنیتی جدی برای ایران، روسیه و حتی چین خواهد بود. به همین لحاظ است که وزیران دفاع سازمان پیمان امنیت جمعی از تهدیدات تروریستی از خاک افغانستان ابراز نگرانی کرده اند و از حضور و تجمع «آشکار گروههای افراطی و تروریستی» از جمله داعش، جنبش اسلامی اوزبیکستان، جماعت انصارالله تاجیکستان و القاعده در مرزهای کشورهای آسیای میانه هشدار داده اند. اعضای این سازمان در پنجاهویکمین نشست مسئولان ارشد امنیتی و استخباراتی کشورهای مستقل مشترکالمنافع، تهدیدات داعش، القاعده و سایر گروههای تروریستی از خاک افغانستان را بیپیشینه خواندند. پس به نظر می رسد که در جبهه دومی جنگ، متفقین آسیایی و متحدانش غربی در جغرافیای افغانستان شاخ به شاخ شده اند. این شاخ به شاخ شدن های قدرت های بزرگ در افغانستان، نتیجه ی جز یک تحول ژئوپولیتیک و یک گذار به سوی نظام چند قطبی نخواهد بود. زیرا اعلام آمادگی کشور های حوزه شانگهای، تلاش برای حصار کشی آهنین در جنوب به سوی امریکا و تلاش برای زمین گیر کردن آن در میدان افغانستان، نشان از فاز جدیدی از یک فصل رقابت خون بار میان قدرت ها دارد. زیرا طالبان در افغانستان در حال تبدیل شدن به یک خطر جدی برای امنیت کشور های شانگهای است. این رژیم که یک آبشخور ذهنی افراطی و یک قرائت تنگ نظرانه دارد، بستر خوبی برای رشد افراط گرایی در منطقه است. امریکا با درک این موضوع، تلاش می کند از این کارت ژئوپولتیک و از یک دولت حامی تروریسم که خودش نیز ماهیت تروریستی دارد، برای تغییر معادله قدرت و نزاع برای تحول در نظم بین المللی استفاده برد. ابزاری را نیز در این بازی در اختیار دارد. تروریسم و شاخ و برگ هایش برای سالیان متمادی در منطقه ریشه دوانده است و این تروریسم ریشه دار، یک وظیفه دارد: ایجاد چالش های امنیتی و برهم زنی نظم موجود که نتیجه یک روند پویا و سرمایه گذاری روسیه و چین در منطقه بوده است. زود باید منطقه در قبال افغانستان تحت کنترل طالبان تصمیم بگیرد. تعامل یا تقابل؟ هردو هزینه های خواهد داشت و هردو بستر ساز تحول عمیق در بازی های گرم و ژئوپلیتیک در منطقه.