از جنگجویان استخباراتی تا پیشمرگان جنگ قومی
پیشمرگان جنگ قومی چوب سوخت شبکه های استخباراتی
در این تردیدی نیست که گروۀ طالبان دست ساخت آی اس آی پاکستان و ابزاری در دست این شبکۀ جهنمی است تا اهداف راهبردی این شبکه را در افغانستان بسر برساند. طالبان از زمانیکه به قدرت رسیده اند؛ هر آنچه عمل کرده اند، برضد مردم افغانستان و به سود پاکستان بوده است. چنانکه دامن زدن به جنگ های قومی و زبانی و گروهی و جابجایی های تازه در شمال به بهانه های گوناگون از اهداف نخستین آی اس آی در افغانستان به شمار می رود که گروۀ طالبان از آغاز به قدرت رسیدن شان تا کنون برای عملی شدن آنها به تدریج گام برداشته و بر می دارند. اینکه طالبان بنا بر تعهدها و وابستگی های سیاسی، استخباراتی و اقتصادی و گروگان گیری های خانواده گی شان به پاکستان ناگزیر اند تا به خواست های مقام های این کشور با همۀ توان تن بدهند؛ اما برای مردم افغانستان شگفت آور این است که چگونه شده تا شماری ها تن به ذلت داده اند و به بهای سکوت به ندای وجدان و مادر وطن و سقوط در لاک های قومی، خواسته و ناخواسته به مثابۀ پیش قراولان ملیشه های آی اس آی، در نقش پیشگامان جنگ قومی این شبکۀ جهنمی ظاهر شوند. این آقایان اکنون به مثابۀ پیش مرگان جنگقومی و زبانی در افغانستان بیشتر از هر زمانی در رسانه ها بویژه رسانه های اجتماعی خود نمایی می کنند.
این یک واقعیت آفتابی است که گروۀ طالبان و دستگاۀ جهنمی استخباراتی آی اس آی دو روی یک سکه اند و اکنون همه گروههای تروریستی در زیر چتر امارت طالبان در محوریت آی اس آی در افغانستان فعال اند. آی اس آی پاکستان اکنون در نقش ژاندارم شبکه های استخباراتی بزرگ جهان، افغانستان را به میدان بازی های استخباراتی و سیاسی خود بدل کرده است. آی اس آی چنان مهرههای خود را در میان شبکۀ طالبان در زیر شاخه های گروۀ حقانی، گروۀ هبت الله و گروۀ ملا برادر چیده و شاخه های از شبکه های پیچیده را در میان آنان ایجاد کرده و تار و پود و شاهرگ های حیاتی گروۀ طالبان را در یک ساختار پیچیده، وابسته به گروه های تروریستی نموده که اندک ترین مجال مستقل جنبیدن برای این گروه باقی نگذاشته است. آی اس آی با چنان تردستی در این زمینه کار کرده که حالا بیش از بیست گروۀ تروریستی به شمول گروۀ طالبان خود را به نحوی مستقل احساس می کنند. در حالیکه این گروهها زیر چتر بزرگی جاسازی شده و از سوی آی اس آی رهبری می شوند و در یک ساختار خیلی پیچیده آنها را رهبری می کند که هر یک به نحوی خود را مستقل فکر می کنند. از این رو اصطکاک های درونی میان این گروهها در افغانستان برای آی اس آی نگران کننده نیست. از همین رو است که هرگاهی که خواسته باشد، رهبران و فرماندهان آنان را عوض و یا آنان را در کنر، غزنی و یا خوست بوسیلۀ پهباد ها شکار می کند. آی اس آی از یک سو برای ملایعقوب فرصت می دهد تا به گونۀ اعتراضی سخن از استقلال بزند و از سویی به افشای وابستگی او پرداخته و به حسن عباس نویسندۀ کتاب ” بازگشت طالبان” می گوید که برای ملایعقوب طیاره چارتر می کند تا خانوادۀ خود را در کراچی ببیند. این افشاگری در واقع مشت نمونۀ خروار است که بیانگر رابطه ها و وابستگی های پیدا و پنهان رهبران گروههای تروریستی به پاکستان است که آی اس آی به نحوی خانواده ها، ملکیت ها و دارایی های آنان را به گروگان گرفته و در زمان مناسب بدون دغدغه از آنها استفادۀ ابزاری می کند. این بازی آی اس آی هرچند استخباراتی است و اما جنگ های زرگری میان طالبان و آی اس آی بازی های سیاسی و استخباراتی بیش نیست.
آی اس آی نه تنها در استحکام و سازماندهی گروههای تروریستی در افغانستان دست بالا دارد؛ بلکه به نحوی توانسته تا با استفاده از روابط پیشین و پسین خود سایر رهبران غیر طالبانی را نیز در صف دیگر تنظیم به نحوی آنان را در راستای اهداف خود هماهنگ بسازد. چنانکه ما شاهد هستیم؛ حلقه ها و گروههای سیاسی مخالف طالبان طی دو سال گذشته نتوانسته اند؛ طوری باهم کنار آیند که بدیلی برای تمامیت خواهی ها و تک قومی های دیکتاتور منشانۀ طالبان ارایه کنند. آشکار است که در پشت این تشتت و پراگنده گی دستان نیرومند استخبارات جهانی و بویژه آی اس آی بیشتر دخیل است.
دیروز گروههای تروریستی به رهبری آی اس آی در حاشیه های افغانستان دزدانه فعالیت می کردند و با به قدرت رسیدن گروۀ طالبان در کابل، وضعیت در افغانستان و منطقه چنان دگرگون گردیده که با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان اوضاع سیاسی، امنیتی و اقتصادی منطقه پیچیده تر از زمان حضور نیروهای آمریکایی در این کشور شده است. دیروز بیشتر از بیست گروۀ تروریستی به شمول طالبان افغانستانی و طالبان پاکستانی و گروههایی چون، القاعده و داعش و جیش محمد و لشکر طیبه و ایغور های چین و دیگران به گونۀ پراگنده در دو طرف مرز دیورند و افغانستان فعال بودند؛ اما اکنون همه زیر چتر گروۀ حاکم در افغانستان دارای جغرافیای مشخص و فعالیت های مشخص شده اند و بوسیلۀ آی اس آی هدایت و رهبری می شوند. بنابراین اوضاع سیاسی و امنیتی افغانستان بیش از هر زمانی خطرناک و باروتی گردیده است. حالت کنونی حکایت از آن دارد که افغانستان به یک باروت خانۀ گروههای تروریستی بدل شده است و به نحوی یک جنگ خاموش را وانمود می دارد؛ جنگی که اکنون بیشتر از گذشته به شدت استخباراتی شده و با تمام پیچیده گی ها از حمایت های دستگاههای بزرگ استخباراتی جهان برخوردار است. در عقب این جنگ، تضادهای منطقه ای، تضاد های بین المللی و تقابل قدرت های جهانی زبانه می کشد و هر لحظه با بهم خوردن معادله های سیاسی شکننده میان طالبان و کشور های همسایه چون ایران و کشور های آسیای میانه با انفجار تازه ای روبرو می شود. اوضاع کنونی افغانستان حکایت از خاموشی پیش از توفان را اختیار کرده و هرگاه طالبان دست به کار نشوند؛ اوضاع افغانستان بوسیلۀ شبکه های استخباراتی خراب و از کنترول طالبان بیرون خواهد شد. بعید نیست که امارت طالبان زود هنگام تر از حکومت گذشته دستخوش بی ثباتی و ناامنی و صحنۀ برخورد گروههای تروریستی قرار بگیرد.
دولت گذشته با توجه به برنامه های پشت پرده، آجندا های شخصی، انحصار گرایی، تعصب قومی، بی تفاوتی در برابر فساد و جنایت و کم کاری های دوامدار تحت اشراف شبکه های استخباراتی و حضور نیرو های آمریکایی آنقدر غفلت عمدی و تعلل کرد که نه تنها پشتیبانی و حمایت مردم افغانستان را از دست داد؛ بلکه حاميان خارجی خود بویژه امريکا را هم از خود ناراض گردانید. این همه دست بدست هم دادند و بر روحیۀ نیرو های امنیتی و دفاعی و استخباراتی افغانستان تأثیر ناگوار بر جای گذاشت و بالاخره توان مقابلۀ این نیرو ها را در برابر گروههای تروریستی به صفر تقرب داد و کابل بدون اندک ترین مقاومت بدست طالبان سقوط کرد. نه تنها این؛ بلکه دولت گذشته نتوانست، یک سیاست بسیار دقیق را برای همسو سازی مواضع قدرت های جهانی به سود افغانستان و تغیير اوضاع رقم بزند تا هم از نگاه سیاسی احساس ضعف نمی كرد و هم در عرصۀ برنامه ریزی مقابله با جنگ فرسایشی توانایی بیشتر حاصل می نمود. این بی برنامه گی ها تیغ از دمار حکومت پیشین بیرون کرد و تا آنکه غنی در یک رقابت منفی و سازش با آی اس آی ارگ را به شبکۀ حقانی سپرد.
اکنون که طالبان قدرت را در دست گرفته اند، نباید مغرور شوند و در صورتی که به خواست اکثریت مردم افغانستان مبنی بر یک حکومت همه شمول و پاسخگو تن ندهند و با رویکرد های کنونی شان در حوزههای سیاسی، آموزشی و اجتماعی ادامه بدهند. در این صورت طالبان خواهی نخواهی با مقاومت روزافزون مردم افغانستان روبرو خواهند شد و بالاخره صف های مقاومت مسلحانه فشرده تر و موضع گیری کشور های منطقه و جهان به سود مقاومت مسلحانه تغییر خواهد نمود. در این صورت جنگ بار دیگر زبانه خواهد کشید و افغانستان درگیر یک جنگ استخباراتی خطرناک و نامتعارف تازه خواهد شد؛ جنگی که استراتیژیست های نطامی از آن به عنوان خطرناک ترین و آزمونی ترین جنگ، یاد کرده اند که جبهه نبرد نامعلوم و سمت و سو دهی و سوق نیرو های نامشخص و از پیش ناتعیین شده است؛ بویژه زمانیکه فرماندهان ندانند از کدام سو، چگونه و بوسیله چه نیرو هایی ضربه پذیر اند.
در این صورت ماۀ عسل طالبان هرچه زودتر به پایان خواهد رسید و اوضاع به سرعت به سمت و سوی غیر قابل پیش بینی انکشاف خواهد کرد که آنگاه طالبان فرصت های کنونی را در اختیار نخواهند داشت. این پیش مرگان جنگ قومی و زبانی چوب سوخت شبکه های استخباراتی بوده و کاری از دست آنان ساخته نخواهد بود.
از رویکرد های طالبان در حوزه های گوناگون سیاسی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی فهمیده می شود که آنان برای تامین صلح و ثبات دوامدار در افغانستان برنامه ای در دست ندارند. هرگاه چنین برنامه ای می داشتند، سر نخ آن تا حالا قابل رویت می بود. ممکن یکی از دلایل آن موجودیت آشفتگی ها و اختلاف های اعتقادی و سیاسی میان جناح های گوناگون طالبان باشد که پس از زمان استقرار در حال برجسته شدن اند. بعید نیست که دست کاری های استخباراتی در میان این گروه مزید بر علت شود و اختلاف های درونی میان اين گروه را به سود شبکه های استخباراتی کلید بزند؛ زیرا هسته گذاری های یک گروۀ استخباراتی طوری ترتیب شده که فقط برای جنگیدن، آنهم برای حفظ منافع راهبردی آن کشور زنده باشد و بس. پایان جنگ برای چنین گروهها آغازی برای فتور و پراگنده گی آنان به شمار می رود که اکنون ما شاهد اختلاف های روزافزون در میان گروۀ طالبان هستیم. چنانکه ما شاهد فروپاشی گروه های قدرتمند جهادی بوسیلۀ آی اس آی در افغانستان پس از سقوط داکتر نجیب بودیم؛ هرچند جناح هایی از طالبان متوجه این نکته شده اند و اما بعید به نظر می رسد که موفق به حل آن شوند؛ زیرا جناح وابسته به آی اس آی زیر نام ملاهبت الله در حال تقویت نمودن جناح خود و مهار کردن جناح های مخالف است. این زد و بند ها آیندۀ افغانستان تحت حاکمیت تک قومی طالبان را خطرناک می نماید.
تاسف آور این که شماری در این فضای غبار آلود و مبهم و مرموز استخباراتی چنان به مثابۀ” کاسه داغ تر از آش”اسیر گرایش های قومی و تعصب زبانی خود اند که بجای درست اندیشیدن و درست فکر کردن برای یک افغانستان یک پارچه و مستقل تحت یک حاکمیت مشروع؛ برعکس خواسته و ناخواسته چنان تعصب قومی و زبانی آنان را از خود بیگانه نموده و عقلانیت آنان را به چالش کشیده است که خویش را در خط مقدم پیش مرگان جنگ قومی آی اس آی و طالبان قرار داده اند. یادآوری این نکته دفاع از تلاش های منفی شخصیت ها و جناح های مخالف طالبان نیست که با شعار های غیر واقعی می خواهند، افغانستان را به پرتگاۀ حوادث خونین بافگنند؛ بلکه افغانستان به نجات نیاز دارد تا دستان پاکی به سوی آن دراز شود و با تعقل انسانی کشتی در گل نشستۀ آن را به ساحل نجات بکشاند. نزدیک به دو سال حکومت طالبان نشان داد که در پی انجام ماموریت استخباراتی اند و برای یک افغانستان یک پارچه و متحد زیر چتر یک حکومت مشروع و مردمی برنامه ندارند؛ حتا همان پیش مرگان و پس مرگان کمر بسته و یک دندۀ آنان به این حقیقت آگاه اند؛ اما با همه آگاهی ها بازهم لجاجت می کنند و بر روی آتش ویرانگر جنگ قومی و زبانی در افغانستان دردمند هیزم می ریزند. در حالیکه می دانند، این راه به ترکستان می رود و افغانستان را در باتلاق جنگ قومی و زبانی می افگند. حال زمان آن رسیده که همه نیرو های ضد مداخلۀ آی اس آی و سایر شبکه های استخباراتی پا ها را از گلیم تعصب قومی و زبانی جمع کنند و بجای قربانی شدن در جهنم جنگ قومی و زبانی و اشتعال این آتش وحشتناک و ویرانگر، فراتر از گرایش های گروهی، قومی و زبانی باهم کنار بیایند و برای نجات افغانستان برباد رفته دست بدست هم بدهند و با رهایی از آتش سوزندۀ پیش مرگی ها و پس مرگی ها برای رهایی افغانستان از چنگال گروه های تروریستی و شبکه های استخباراتی حامی آنان متحد شوند؛ زیرا یگانه راۀ نجات افغانستان دست بردن به رسن پایدار همسویی ها و همدیگر پذیری ها است. مخالفان این رویکرد، در زیر هر پوشش ولو که لباس تقدیس برتن کرده اند، عاملان شبکه های استخباراتی و دشمنان تمامیت ارضی و افغانستان متحد و مستقل اند. یاهو