خبر و دیدگاه
ملت سازی
بعضي بيانات را در مورد ملت سازي شنيدم و خواندم و اما اصل مطلب براي افغانستان كه ما چگونه ملت شويم نشنيدم .
اكثر مردم افغانستان و حتي ديگران فرق بين ملت سازي و كشور سازي را ندانسته اند و چون در تعريف ملت سازي و كشور سازي متردد هستند بين دو تعريف خود را گم كرده اند .
در بخش ملت سازي ، دو رشته نقش بارز بازي مي كند. جامعه شناسي سياسي و بشر شناسي فرهنگي. اين دو رشته دست به دست هم مي دهد و ملت را مي سازد و مردم نقش عمده را بازي مي كنند .
كشور سازي آن أست كه يك كشور در ساختار عمراني كشور مانند بند و انهار ، شاهراه ها ، بيمارستان ها ، دانشگاه ها ، پل ها و جاده ها و غيره مسايل ساختماني دست به كار مي شود. درين بخش مردم خود يك كشور هرو مرو نقش ندارند. براي امور ساختماني يك كشور مي شود با شركت هاي خارجي قرار داد كرد و حتي كارگر خارجي را وارد كشور كرد و دست به كار شد. طور مثال بعد از جنگ عمومي دوم آلمان پول را زير نام مارشال پلان از امريكا گرفت ، كار گران زياد ترك تيار بودند و قرارداد ها هم با شركت هاي گوناگون براي اعمار آلمان منعقد شد .
ما نه مي توانيم با تقليد از اروپا و امريكا ملت را بسازيم . ملت را مردم مي سازند و ملت سازي آن أست كه مردم يك كشور به أساس نورم هاي فرهنگي خود شان ، موقف ذات البيتي خود شان ملت را مي سازند .
حال بياييد مثل يك صنف دانشگاهي موضوع را مطرح كنيم
ميخواهيم كه ملت افغانستان را بسازيم . چطور به اين مرام نايل مي شويم ؟ راه هاي ملت سازي براي يك كشور كه خورد و بررگ بيست و سه قوم دارد ، دو مذهب بزرگ و چندين مذاهب كوچك دارد ، دو زبان عمده دارد و زبان ها و لهجه هاي متعدد دارد و مهم ترين موضوع در ملت سازي وجه مشترك أست .
وجه مشترك در افغانستان چيست ؟ نژاد ؟ قوم ؟ زبان ، مذهب ؟ ايديولوژي ؟ هيچكدام وجه مشترك نيست و اما چون ٩٩ در صد مسلمان أست پس وجه مشترك در افغانستان اسلام أست پس در افغانستان يك جامعه شناس لايق و يك بشر شناس لايق نه مي تواند كه اسلام را ناديده بگيرد .
زير بناي اسلام چيست ؟ زير بناي اسلام دانش أست زيرا اولين وحي اقراء بود و اولين شي كه خلق شد قلم أست پس در ملت سازي افغانستان اولين شروع كار مبارزه با بيسوادي أست كه همه كشور از نعمت خواندن و نوشتن دختر و پسر جوان و مرد و زن تا سن هفتاد بهره مند شوند .
انديشه اساسي و بنيادي اسلام در چيست ؟ انديشه اساسي و بنيادي اسلام توحيد أست . توحيد يعني همه جهان هستي يكي أست . خدا يك أست ، انسان يك انسان أست ، علم يك علم أست و جهان هستي هم يك أست و همه با هم يك بافت دارد و هيچ چيز از هم جدا نيست . پس در ملت سازي افغانستان ما بايد بدانيم كه چون از نگاه توحيد انسان يك انسان أست پس هيچ قوم و مذهب و جنسيت تفوق ندارد به جز تقوي و دانش كه درين راستا همه شهروندان مسلمان و غير مسلمان شامل هستند .
سوم اقتصاد ركن اساسي يك ملت أست . ملت بايد فقير نباشد و اسلام به ما مي آموزاند كه چطور از منابع انساني و طبيعي كار گيريم و يك افتصاد كه عاري از استثمار فرد از فرد باشد، عاري از سود باشد و عاري از اسراف باشد و توجه به مسكين و فقير باشد بنا كنيم كه بتوانيم ملت را از فقر نجات دهيم .
از نگاه بشر شناسي قولنين مدني بايد ساخته شود تا ملت كه از زن و مرد پير و جوان دختر و پسر جوان تشكيل يافته خود را آرام حس كنند. قوانين كه ضد كرامت انسان أست مانند بدل ، نكاح به زور ، نكاح صغير ، همه لغو قرار گيرد. به جاي آن قوانين ساخته شود كه فرد اجتماع را به سوي تعالي و پيشرفت سوق دهد نه اينكه در چارچوب عنعنه و فرهنگ پوسيده و خرافات غرق شود . ملت سازي آن أست كه مردم در كنار كشور سازي به خود سازي مصروف مي شوند كه خود را به أساس كرامت انساني ، آزادي و حقوق فردي در چارچوب اخلاق مدني اسلامي بسازند .
در ملت سازي افغانستان همه زبان ها بايد تدريس شود تا هيچ كودك از نعمت زيان مادري محروم نشود. در ملت سازي افغانستان بايد قرآن مجيد علمي تدريس شود. اجازه فكر و عقل آزاد داده شود تا دانشجويان تفكر انتقادي داشته باشند نه اينكه يك حديث را زير سوال برند فورا او را به كفر گيرند .
در ملت سازي افغانستان منحيث يك كشور مسلمان چون نكاح سنت أست و آموختن علم فرض أست پس اول جوانان تا يك حدي قابل قبول دختر و پسر تحصيل كنند و بعد ازدواج كنند.
در ملت سازي افغانستان بايد مرد خودش نفقه آورنده باشد و ازين لحاط نكاح هاي قومي و قبائلي و فيودالي كه پسر با سرمايه پدرش عروسي مي كند متوقف ساخته شود. روزي يك زن نزد پبامبر آمد و گفت من را در عقد خود داخل كن. پيامبر ص گفت به زن احتياج ندارد . همانجا يك صحابه بود و گفت اي پيامبر اين زن را به من نكاح كن . پيامبر فرمود مهر داري. در پاسخ شنيد كه فقير أست ندارد. سه بار او را به خانه اش فرستاد كه اگر بتواند مهري پيدا كند و اما دست خالي برگشت . پيامبر ص نگفت كه برو بيبين كه اگر پدرت يا عمويت يا برادرت چيزي داشته باشد . معني اين داستان اين أست كه در ملت سازي افغانستان جوانان خود بايد قادر باشند كه مهر را تاديه كنند و اين مي شود وقتي همه كار كنند و أفغانستان أقتصاد پيشرفته داشته باشد نه اينكه به قوت پدر و عمو و خاندان ناكح كنند. اين نكاح فيودالي أست .
در ملت سازي افغانستان بايد مسلك هاي نجاري گلكاري و غيره علمي تدريس شود تا يك جوان اگر به دانشگاه نه مي رود بايد يك مسلك را بياموزد و خودش نفقه خود را فراهم كند.
در كشور سازي ما هم نه مي توانيم از بيرون تقليد كنيم . مثلا يك شاهراه آلماني يا فرانسوي و امريكايي استراحتگاه دارد و اما اين استراحتگاه محل نماز ندارد كه يك موتر/ ماشين يا اتوبوس سفري توقف مي كند و مردم نماز بخوانند.
نتيجه اينكه ملت سازي آن أست كه مردم يك كشور از نگاه معنوي تعليمي و حقوقي خود را مي سارند و كشور سازي آن أست كه كشور به اساس نورم هاي فرهنگي آن كشور ساخته مي شود . اينكه ما يك ساعت نظام هاي اروپايي و غيره را تشريح كنيم به درد ما نميخورد و ملت ما را نه مي سازد. ما بايد اول خود را بشناسيم كه ما كي هستيم ، فرهنك ما چيست و بدون اينكه دين را تحميل كنيم يك ملت آزاده مسلمان را كه عاري از تعصب و تنگ نظري و به اساس نظام توحيدي باشد بسازيم . در هر بخش مي شود ملت سازي را مفصل تشريح كرد كه چه براي افغانستان درست أست .