روز تولد بندیکت اسپینوزا فیلسوفِ پیش آهنگِ روشنگری قرن ۱۷ میلادی خجسته باد
امروز 24 نومبر مصادف است با سالروز تولد باروخ اسپینوزا اندیشمندِ عمیق و خردمندِ بزرگ و فیلسوفِ عقلگرای قرن 17 عیسوی. باروخ اسپینوزا 390 سال قبل از امروز در یک خوانواده یهودی پرتگالی – هسپانوی در شهر امستردام چشم به جهان کشود. پدر اسپینوزا میکائیل نام داشت و از جمله مهاجرین پرتگالی – هسپانوی بودند که زیر نام مارونها از اثر آزار و تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک به امستردام در آخر قرن 16 میلادی محاجرت و مسکن گزین شده بودند. میکائیل مصروف بیزنسِ تجارت میوه جات جنوب و سایر تولیدات خارجی بود. میکائیل سه بار ازدواج نموده بود و باروخ اسپینوزا از خانم دوم او بنام حنا دیبورا زاده شده بود.
باروخ اسپینوزا جهت فراگرفتن تعلیمات دینی به مکتب یهودیان بنام ائتس هایم Ets Haim(درخت زندگی) شامل گردید و لی باروخ اسپینوزا با فرا گرفتن تعلیمات تهدابی دینی به درس خود دوام نداد.( شاید عطش سیری ناپذیر اورا به علم تعلیمات دینی فرو شانده نمیتوانست.) در حالیکه پدرش آرزو داشت که او تا آخر این انستیتیوت را به پان برساند و افتخار در جه ربی (حاخام) را کمائی نماید. او با مطالعه افکار و نظرات دانشمندان و فیلسوفان پیشین و استفاده از عقل و خرد خود به سنت شکنی دست زد و ایده ها و باور های خودرا مورد باز بینی و شک و سوال قرار داد و در نتیجه باور نو و خدای تازه ای را کشف نمود که با خدای یهودیان و مسیحان همسان نبود.
او به خدای بیرون از طبیعت (هستی) و خدای انسان گونه که انسانرا در حد بنده و برده قرار داده باشد و دستور این را بکن و آنرا نکن، این کار خوب است و آن کار بد است را بدهد، و گناه را با فدیه ببخشد، باور نداشت. به نظر او انسانها این خدا را با صفات خود خلق نموده اند که با عظمت و ابهت مقام خداوندی نمیتواند سازگار باشد. او به زندگی بعد از مرگ و بقای روح نیز باور خودرا از دست داده بود. اولیای کنیسه یهودی- پرتگالی امستردام از طرز فکر و باور او اطلاع یافتند و تلاش زیاد بخرج دادند تا به هر قیمتی، تهدید و یا تطمیع اورا به باور های پدری اش باز گردانند. از آنجائیکه او به حقیقت و راستی اهتمام کامل داشت، در راه فکر و باور های خود چون کوه استوار باقیماند. ازین بابت مورد خشم و انزجار شدید متولیان کلیسا و کنیسه قرار گرفت. و اولیای کنیسه یهودی -پرتگالی اورا را تکفیر نموده و با لعنت و نفرین بتاریخ 27 جولای 1656 از اجتماع یهودیان بیرون رانده و اخراج نمودند. او مورد اذیت و آزار زیادی قرار گرفت و حتی یکبار با لای او حمله به قصد جانش صورت گرفت، که خوشبختانه نجات یافت.
بیجا نخواهد باشد تا در اینجا با این لعنت نامه مرور کوتاهی داشته باشیم:
” به اساس فیصله فرشتگان و حکم قدسیان ما اعضای شورای کنیسه یهودی _ پرتگالی شهر امستردام با خشم و انزجار فروان باروخ اسپینوزا را تکفیر و لعنت نموده و از اجتماع خود اخراج مینمائیم. به اذن خدای برکت دهنده و خواست اجماع قدسیان یهود و هدایت کتابهای مقدس (… ) لعنت بر او باد در روز، لعنت بر او باد در شب، لعنت بر او باد در حالت بیداری و لعنت بر او باد در حالت خواب، لعنت بر او باد هنگام بیرون برآمدن از خانه و لعنت بر او باد هنگام داخل شدن به خانه. خداوند اورا هرگز نه بخشد.(…). خداوند نام اورا از روی زمین گم نماید. خداوند پیوند اورا با قوم اسرائیل قطع نماید. خداوند اورا با تمام لعنت های ذکر شده در کتاب قانون ملعون گرداند. ما هدایت میدهیم که هیچکس با او تماس شفاهی و یا قلمی برقرار نه نماید. هیچکس به او مدد نرساند و هیچکس با او زیر یک سقف زندگی نه نماید. هیچکس نباید به فاصله چار ال( دومتر) با او نزدیک شود و هیچکس نباید هیچ نوشته اورا بخواند.”
شاید تا این سطح سخنان وحشت ناک و زشت حتی هنگام محاکمه سقراط هم بکار نرفته باشد.
اسپینوزا بعد از فوت پدرش در سال 1649 با برادرش جبرائیل یکجا کار شرکت پدری را پیش میبردند. اما تکفیر سال 1656 اورا از حق میراث و سائر امتیازات خوانوادگی محروم ساخت و برادرش جبرائیل کار شرکت را به تنهائی پیش میبرد.
اسپینوزا در مکتب زبان لاتین فرانسیسکوس ون دن اندن Franciscus van den Enden بکار آغاز کرد. در این مکتب فرزندان تجاران مشهور امستردام زبان لاتین می آموختند. فرانسیسکوس میخواست در پهلوی درس زبان لاتین تخم بیداری و استفاده از عقل را نیز در شاگردان بکارد. البته اسپینوزا با درک وسیعی که از کتابهای مقدس یهودی و عیسوی و لسان عبری داشت، میتوانست در مکتب مفید واقع گردد. دراین مدت اسپینوزا توانست با دانشمندان هم عصر خود تبادل نظر نموده و ارتباط حضوری و قلمی برقرار نماید.
در سال 1663 اسپینوزا اولین اثر خود را زیر نام دکارت و فلسفه او که به شیوه هندسی نوشته شده بود به نشر سپرد. این اثر او دوگانگی دکارت و بقای روح را مورد سوال قرار داد. جسم(امتداد) و فکر (روح) را از صفات یک جوهر دانست. جوهر که خود علت خود می باشد و نا متناهی و کامل است.
در بهار سال 1633 اسپینوزا به شهر فور برخ نقل مکان کرد و در همین وقت به نوشتن کتاب اتیک آغاز نمود.
در سال 1670 اسپینوزا رساله الاهیات و سیاست را به نام مستعار نوشت و بدست نشر سپرد. در این رساله اسپینوزا به احمیت تشکیل دولت و جدائی دین از دولت تاکید داشت و شرط اساسی اعمار یک اجتماع سالم و خدمتگذار را جدائی دین از دولت نشان داد. او تامین امنیت و رفاه به شهروندان را نه تنها وظیفه مبرم دولت میدانست بلکه تاکید داشت که دولت وظیفه دارد تا روح آزادگی و آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن را به شهروندان زمینه سازی و بذر افشانی نماید. این اثر شهرت اورا چنان بالا برد که دانشگاه هیدالبرخ de protestantse universiteit te Heidelbergمحترمانه به او کرسی استادی فلسفه دانشگاه را پیشنهاد نمود. بخاطر اینکه آزادی فکری اش محدود نشود، اسپینوزا خیلی مودبانه از قبول این پیشنهاد معذرت خواست.
اسپینوزا نوشتن کتاب اخلاق را در سال 1675 به پایان رساند. اما نظر به مساعد نبودن اوضاع از دوستان خود خواست تا آنرا بعد از مرگ او به نشر بسپارند. همان شد که کتاب اخلاق اسپینوزا پس از مرگش در سال 1677 به نشر رسید. کتاب اخلاق به شیوه هندسی نوشته شده است یعنی در آن با طرح قضیه، توضیح، برهان، تبصره، نتیجه و ثبوت پرداخته شده است. کتاب اتیک سپینوزا یکی از شهکار های فلسفی کلاسیک بشمار می آید. چون خیلی فشرده و موجز نوشته شده است، درک آن به سادگی میسر نمی باشد. باید آنرا با دقت و به ترتیب از ابتدا خوانده و به آخر رساند. پرو فیسور محسن جهانگیری استاد دانشگاه تهران این کتاب با عظمت را بزبان فارسی برگردان نموده و در خدمت دانش پزوهان و تمام فارسی زبانان قرار داده است.
کتاب اتیک شامل پنج بخش میباشد:
1_ بخش اول در بارۀ خدا
2_ بخش دوم در بارۀ طبیعت و منشا نفس
3_ بخش سوم در بارۀ منشا و طبیعت عواطف
4_ بخش چهارم در خصوص بندگی انسان یا قوت عواطف
5_ بخش پنجم در بارۀ قدرت عقل، یا آزادی انسان
اسپینوزا خدائی را که کشف و معرفی نموده به سه نام: جوهر، طبیعت، هستی، یاد نموده است.
در بخش اول زیر عنوان تعاریف به تعریف خدا، جوهر، … پرداخته است.
. مقصود من از “خدا” موجود مطلقا” نا متناهی است، یعنی جوهر، که متقَوِّم از صفات نامتناهی است، که هریک از آنها مبیّن ذات سرمدی و نا متناهی است.
. مقصود من از جوهر شیءی است که در خودش است و به نفس خودش به تصور می آید، یعنی تصورش به تصور شیئ دیگری که ازان ساخته شده باشد متوقف نیست.
. مقصود من از “علت خود” شیئ است که ذاتش مستلزم وجودش است و ممکن نیست طبیعتش ” لا موجود” تصور شود.
سخن کوتاه که اسپینوزا یکی از فیلسوفان پیشقراول زمان روشنگری میباشد. از برکت افکار و نظرات فیلسوفان شجاع و آزاد اندیش میباشد که کشور های اروپای غربی توانسته اند در پرتو اندیشه های پیشروانه این بزرگان به شهروندان خود زندگی انسانی و شایسته را تامین نمایند و به غمخواری هر شهروند خود مکلف باشند. برخلاف طالبان در کشور ما مردم مسلمان افغانستانرا مکلف میدانند که به طالبان خدمت و اسباب خوشی طالبانرا تامین سازند و در پهلوی آن از ریزه های دستر خوان کشور های امریکا و اروپا تغذیه و انفاق نمایند.
در خاتمه بجا خواهد باشد که جواب البرت انشتاین نابغه جهانی علم فزیک را در بارۀ سوالی، آیا به خدا باور داری؟ را منحیث حسن ختام نقل نمایم: ” من به خدای اسپینوزا باور دارم که خودرا در نظم قانونمند جهان نشان میدهد، نه به خدائی که نگران سر نوشت و اعمال انسان است”
نیکو و فرخنده باد 390 سالگی بندیکت اسپینوزا