تشتت در دیدگاه سیاسی غیرپشتونها
سرور دانش در گفتوگویی که در ویژهنامه «عدالت و امید» بنیاد اندیشه نشر شده است و اخیرا بازنشر آن سروصدا به پا کرد، شرحی داده است از اینکه چرا طرح فدرالیزم مورد نظر حزب وحدت کنار گذاشته شد. جان کلام او این است که طرح فدرالیشدن افغانستان برآمده از مناسبات تاریخی خاصی بود که با سقوط دولت طالبان در ۱۳۸۰، این مناسبات دگرگون شد و بنابرین، آن طرح با وضعیت جدید متناسب نبود، دیگر دردی از هزارهها دوا نمیکرد و در نهایت کنار گذاشته شد. در این گفته نکتهی مهمی نهفته است و آن این که هزارهها و اگر نیک نگریسته شود، غیرپشتونها در مجموع، طرحی جدی، دایمی و مورد قبول برای حل مساله افغانستان ندارند و در فقدان چنین طرحی، اغلب به راه حلهای مقطعی، گذرا و سستبنیاد روی آوردهاند که همواره به شکست منتهی شده است. به این دلیل که سروصدا و قیل و قال دربارهی ساختار سیاسی افغانستان زیاد است و ممکن است گفته شود در حضور این همه بحث و فحص، سخن از غیبت چنین طرحی مهمل است، من معنی آن حرف و به تبع، مرادم را در این نوشته شرح میدهم. ابتدا گزارشی به دست میدهم از دو طرحی که از سوی غیرپشتونها در چهار دهه گذشته درافگنده شده است، سپس میپردازم به سخن اصلیام.
طرح اولی که برای حل مساله افغانستان آماد شده، فدرالیزاسیون کشور بود. این طرح در دهه شصت از جانب اکبر خان نرگس به حزب وحدت، و سپس از طریق حزب وحدت، به جنبش اسلامی و جمعیت اسلامی ارائه شده بود. جنبش اسلامی با این طرح همراه میشود اما احمد شاه مسعود این طرح را رد میکند. گفته میشود عمدهترین دلیل مسعود برای رد این طرح، پراکندگی دموگرافیک تاجیکها در افغانستان بودهاست. به این معنی که تاجیکها تقریبا در سراسر افغانستان منتشر هستند و در یک نظم فدرال، به اقلیتهای آسیبپذیر در ایالات غیرتاجیک تبدیل میشوند. در لویه جرگه قانون اساسی ۱۳۸۱، حزب وحدت نیز پا را پس میکشد و برابر گزارش گروه بحران از تسوید قانون اساسی افغانستان، تنها مارشال (آن زمان، جنرال) دوستم خواهان ساختار فدرال میشود. دیگر گروهها لام از کام جدا نمیکنند.
طرح دوم، پارلمانیشدن نظام سیاسی در افغانستان است. این طرح بعد از سقوط طالبان بهصورت مداوم و با پافشاری زیاد ارائه شده است و خواستار یک نظم به ظاهر پارلمانی در افغانستان است اما کنه آن چیز دیگری است. سرور دانش بهرغم کارنامه سیاه سیاسیاش، درکی دقیقی از کنه این طرح داشت: تقسیم قدرت میان تاجیکها و پشتونها و حضور دیگر اقوام منحیث تماشاچی. به این معنی که با توجه با میزان نفوس تاجیکها و پشتونها، براساس چنین طرحی نخستوزیر و رییسجمهور حتما از میان این دو قوم تعیین میشود و بدین گونه، طرح پارلمانی در واقع طرح تقسیم قدرت میان این دو قوم است. خطر از آنجا جدی میشود که تحقیقات پیرامون این طرح مدعی است که ممکن است چیزی شبیه آنچه در ۲۰۰۹ در پارلمان اتفاق افتاد که در آن کاندید وزرای ازبیک و هزاره چندین بار پی در پی از سوی وکلای مجلس پشتون و تاجیک رد شدند، در چنین ساختاری به صورت مداوم اتفاق بیفتد.
حالا اگر به این دو طرح نگریسته شود، دیده میشود که از یک طرف، طرح فدرالیزاسیون افغانستان برای جریانهای مسلط تاجیک قابل قبول نبوده است و از سوی دیگر، طرح پارلمانی شدن افغانستان در دل هزارهها و ازبیکها رعب و هراس افگنده است. در نتیجه، طرحهای ارائهشده از سوی غیرپشتونها حتا در میان خودشان مناقشهبرانگیز بوده است، چه برسد به اینکه اسباب اقناع الیت پشتون را فراهم کند. من بر این دو گانه از این جهت تأکید میکنم که به رغم تفاوتهای غیرپشتونها در سلسه مراتب قدرت و نیز میان خودشان، این تقسیمبندی نقطه عزیمت اصلی قدرت حد اقل در پنجاه سال اخیر افغانستان بوده است و تا توازنی میان این دو به میان نیاید، مساله افغانستان لاینحل میماند.
با آنچه گفته آمد، تا حدی معنی سخن بنده مشخص شده است: اینکه بهرغم سروصداهای بسیار، مسأله این است که طرحی برای حل مساله قومی در افغانستان از سوی غیرپشتونها که اجماعشان را تضمین کند، ارائه نشده است و در فقدان آن، طرحهای ناقص زیاد روییده و به قول ازبیکها از «هر کله، بیر خیال» تراویده است. ممکن است گفته شود که توافق نسبی روی تمرکززدایی از قدرت در افغانستان در میان غیرپشتونها به وجود آمده است که البته سخن درست اما ناقصی است. به این معنی که بهرغم تمام گرد و خاک به پا شده حول «تمرکززدایی»، هیچ طرح مفصلی دربارهی آن وجود ندارد. حتا یک نوشته که بگوید در چنین نظمی، نسبت مرکز و پیرامون و حکومتداری مرکزی و محلی چگونه باشد، وجود ندارد. با اقتفا از انگلیسیها که میگویند «در جزئیات است که دیو رخ مینماید»، میتوان گفت که وقتی حرف از جزئیات و چند و چون این تمرکززداییِ مبهم شود، دوباره اختلاف نظر بر سر کموکیف آن میان غیرپشتونها بالا میگیرد. همین حالا نیز وقتی سخن از تغییر ساختار سیاسی افغانستان مطرح میشود، غیرپشتونها درگیر قیل و قال میان هماند تا ایجاد جبهه واحد در برابر طرفداران تمرکزگرایی. باری،نتیجه این بوده است که بهرغم کوبیدنهای پیهم بر کوس تمرکززدایی، قصهی آن کماکان در برابر نظام متمرکز مورد نظر الیت پشتون مفت است. چرا؟ چون ساختار مورد نظر الیت پشتون حد اقل صد سال سابقهی تاریخی در افغانستان دارد، چند و چون آن معلوم است و بنایرین نیاز چندانی به شرح و تفصیل ندارد. بگذریم از این که متمرکز کردن قدرت فینفسه بسیار سادهتر از تمرکززدایی معنادار است چون در تمرکز، تنها کارگزار مستبد ضرور است اما تمرکززدایی هزار فوت و فن لازم میافتد.
سخن آخر این که برعکس الیت پشتون که وقتی ازشان در مورد نظام سیاسی مورد نظرشان پرسیده شود، بیدرنگ بر نظام متمرکز – فارغ از تفاوتهای جزیی شکلیات آن- انگشت میگذارند، غیرپشتونها اما طرحی که حتا مورد قبول خودشان باشند، ندارند و در پاسخ به آن سوال، به تته پته میافتند. بنابرین، بر قیاس مردم کابل که میگویند، شینگتان را معلوم کنید، شینگ غیرپشتونها از این جهت نامعلوم است و مادامی که این شینگ نامعلوم باقی میماند، مسأله قومی قدرت در افغانستان همچنان لاینحل باقی میماند. من باری در گفتوگوی خصوصی که با داکتر محییالدین مهدی -که از طرفداران ساختار پارلمانی غیرمتمرکز در لویه جرگه قانون اساسی ۱۳۸۱ بود- داشتم، از او پرسیدم که چرا در لویه جرگه قانون اساسی نتوانستید به نظام پارلمانی دست پیدا کنید. او در پاسخ گفت که «رفقای هزاره و ازبیک ما تا جایی ما را همراهی کردند و در باقی راه، تنها ماندیم». (نقل به مضمون). این اختلاف نظر، باعث تشتت در مقام عمل شده است و بعد از این نیز میشود.
___
این مطلب پیش از این در روزنامه اطلاعات روز منتشر شده است.
بنظر من احمد شاه مسعود مخالف برقرای نظام فدرال در افغانستان نبود. او دقیق میدانست در همان طرح آن بی وقت بود و به جائی نمیرسید. اصلا در آنوقت کابل میان تمام تنظیم ها تقسیم شده و حکمومت متمرکز و جود نداشت. در آن زمان و مکان طرح فدرالی شدن افغانستان نضحک و قابل خنده بود. و از طرف دیگر شما دیدید که دوستم در اثر فعالیت های پاکستان و تغیر ذهنیت ترکیه و ازبکستان به شورای هم آهنگی پیوست. و همین قسم حزب وحدت هم به اشاره و کمک ایران علیه دولت جوان مجاهدین به بغاوت پرداخت. فدرلی وقتی باید ط ح شود که ازبک و هزاره خودرا متعلق به افغانستان بدانند و به هیچ کشور خاجی گوش ندهند.
آقای پدرام هم که فدرالی میگوبد یک پوف و احساسات محض اس. در باره چکونکی تطبیق آن و جنجالهای بعدی هیچ فکر نکرده و طرح مطالعه شده ای ندارد. تاجگ فدرالی میخواهد و هزاره و ازبک فدرالی میخواهند و لی قوم افغان هرگز فدرالی نمی خواهد. باید روژ فدرالی طرح واضح وجود بلشد و بعد زیاد گفتمام صورت گیرو و مفاد و ضرر آن درست مشخص شود. بعد طرم فدرالی عملی گردد. که تا ابن مرحله بسیار زمان کار دارد.