خبر و دیدگاه
تحویلدهی قدرت به طالبان
ارچند اشرف غنی احمدزی پس از فرار ومدتها سکوت، لاطایلاتی مبنی بر بیگناهی و عدم دستبرد به بیت المال وخزینه ای مردم بافت؛ ولی با توجه با مصاحبه ای وزیر خارجه امریکا با تلوع نیوز، توطیه تسلیم دهی قدرت به طالبان از مدتها پیش برنامه ریزی شده بود. اینکه اشرف غنی احمدزی حاضر نشد قدرت را به یک حکومت موقت توافقی دوطرف بسپارد ودر راه این پروژه سنگ اندازی می کرد، در واقع برای تحویلدهی قدرت به طالبان وپاکستان به میانجیگری خلیل زاد آمادگی می گرفت. مداحی حشمت غنی احمد زی پس از ورود طالبان به کابل وگویا عفو اشرف غنی خود گویایی این زد وبندهای پنهان بوده است. همه به یاد داریم ودارند که پروژه ای سرکوب تظاهرات مدنی مردم وانفجار وانتحار پروژه مشترک طالبان وغنی بود.
اشرف غنی احمدزی که با دو کوتای انتخاباتی به کمک امریکا، پاکستان وهمکاری طالبان به قدرت رسید. در هردو نوبت با وضاحت تمام هم در کردار وهم در رفتار، خود را متعهد به « سیاست تداوم» ( همان برنامه جابجایی پشتونهای پاکستان در مناطق غیر پشتونها) اعلام کرد. او در راس یک تیمی قرار داشت که نه تنها به پیشبرد سیاست فاشیستی، بلکه با تفکر فاشیستی معتقد بودند وافغانستان را تنها خانه پشتونها میدانستند که دیگران باید افغانستان را ترک کنند ودر بهترین حالت نقش آنها از عمله وفعله لشکر و گرداننده ای چرخ اقتصادی فراتر نرود.
واقعیت مساله این است که تیم طالبان نیکتایی دار پس از صرف تریلیونها دالر، خلع سلاح رقیبان اجتماعی و پیشبرد ترورهای زنجیره ای مخالفان، حریفان ودشمنان اجتماعی شان، نتوانستند یک حکومت قومی با ثبات سیاسی بسازند و به لحاظ سیاسی بر وضع مسلط شوند، ارچند در بخش های مهم واستراتیژیک کشور پشتونهای پاکستان را زیر نام کوچی جا بجا کردند وروند جابجایی پشتونهای پاکستان سرعت بی سابقه گرفت. با همه حمایت های بزرگ ناتو زیر رهبری امریکا به لحاظ سیاسی شکست خوردند و در انتخاباتهای دوره ای پیروز نشدند. ارچند حضور سنگین نظامی، استخباراتی، اقتصادی وسیاسی امریکا مخالفان را به سکوت در برابر این کودتاهای انتخاباتی واداشت.
با تمام تقلب سازمان یافته، کرزی در انتخابات 2009 شکست خورد و اشرف غنی احمدزی در هردو انتخابات در برابر عبدالله عبدالله پشتون تبار کاندید نیروهای مقاومت شکست فاحش خورد و این طلسم در صورتیکه امریکا به حضورش در افغانستان پایان میداد، به شکست سیاسی قطعی تیم فاشیستهای قبیله گرا منجر می شد. طالبان نیکتایی دار که نتوانستند پروژه های اکثریت سازی خیالی وسیاسی را با قلب واقعیت نفوس اجتماعی کشور به واقعیت سیاسی از طریق انتخابات تبدیل کنند، از همان شیوه های پیشین سرکوب برای حفظ امنیت وثبات سیاسی حاکمیت قومی وقبیله ای شان به کمک خارجی توسل جستند وتحویلدهی قدرت به ارتش نیابتی پاکستان در واقع برای جلوگیری از شکست سیاسی پسا خروج امریکا طراحی وبه منصۀ اجرا درآمد.
صدای جنبشهای اعتراضی پیوسته ای مردم برای دموکراسی، نامتمرکز سازی وپاسخگوساختن قدرت در برابر مردم، قانونگرایی و مشارکت عادلانه اقوام همواره گسترش می یافت وسرکوب این اعتراضها جز با همین شیوه ای تحویلدهی قدرت نه ممکن بود ونه میسر. چارۀ کارتیم طالبان نیکتایی دار وگروه های فاشیستی بازگشت به همان راهکار ها و تجارب پیشین حاکمیتهای قومی در یک سده اخیر برای ثبات امنیتی وسیاسی به وسیله ای سرکوب با حمایت خارجی بود. امیر عبدالرحمان به کمک انگلیس توانسته بود با یک سرکوب وحشتناک ونسل کشی امنیت وثبات را به گونه ای که کشور به زندان بزرگ تبدیل شده بود برای اخلافش در بیش از نیم قرن حفظ کند. محمد نادر خان به کمک انگلیس وحاکمیت حزب کمونیست شوروی زیر رهبری دکتاتور معروف استالین توانست به شیوۀ عبدالرحمانی ونسل کشی در بیش از نیم قرن دیگر با ایجاد حاکمیت واداره ای سرکوبگر امنیت وثبات را برای اخلافش بیمه کند. طالبان نیکتایی دار در واقع همان تاریخ را تکرار کردند و قدرت را به کمک پاکستان وامریکا به طالبان تحویل دادندتا اعتراضات در حال فوران برای آزادی وعدالت را سرکوب کنند.
معامله ای که بین طالبان نیکتایی دار، طالبان ریشدار، ارتش پاکستان وآی.اس.آی. برای این پهره بدلی در قدرت انجام شده است، به نظر می رسد که شامل چند مساله باشد: از مساله ایجاد افغانستان بزرگ « لوی افغانستان» که در برنامه ناسیونالیستهای قومی جامعه ای پشتون مطرح بود، صرف نظر شده و جای ناسیونالیستهای پشتون در داعیه «لر وبر » خواهی به گروه های اسلام سیاسی، سلفی و وهابی جامعه پشتون در دوسوی مرز دیورند به عنوان نیروهای جنگ نیابتی پاکستان واگذار شده است. ایجاد یک حاکمیت وابسته پاکستان از نیروهای یاد شده یکی از مسایل اساسی این توافق است. بلعکس پاکستان متعهد شده است که از همان پروژه « سیاست تداوم» برای پشتونیزه کردن کل کشور و همکاری در سرکوب اعتراضات جوامع واقوام غیر پشتون مساعدت همه جانبه کند.
از همین بابت ارتش ونیروهای امنیتی که در صفوف آن بیشتر غیر پشتونها بودند، منحل شد وتجهیزات مدرن جنگی آن به پاکستان سپرده شد. تا ز مینه ای یک سرکوب داخلی به حمایت ارتش پاکستان مساعد شود و حفظ ثبات سیاسی و امنیتی با سرکوب های گسترده چاره جویی شود؛ اما چیزی که نه پاکستان، نه طالبان ریشو و نه طالبان نیکتایی دار در محاسبه ای شان گنجانیده اند؛ این است که جوامع واقوام برادر در دوره امیر عبدالرحمان ونادر خان قرار ندارند وسطح شعور و اگاهی سیاسی مردم در تراز بالایی قرار دارد. محال است جوامع واقوامی که با خود آگاهی تاریخی، فرهنگی وسیاسی برای آزادی وعدالت به صف مبارزه داخل شده اند، با سرکوب از میان برداشت. زنان که در چهار دیواری خانه زندانی بودند، اکنون به پیشاهنگ جنبش آزادیخواهی، برابری خواهی وداد خواهی تبدیل شده اند که سرکوب آنها رو سیاهی تاریخی به طالبان وپاکستان بار خواهد آورد و موجب انزوای بیش از پیش سیاسی و بین المللی آنان خواهد شد.
فروپاشی ارتش به این سرعت در واقع تکرار دوره ای نجیب الله است وعامل اصلی آن این است که فرماندهی ارتش به دست یک قوم بود، ارچند مامورانی از اقوام دیگر در آن حضور داشتند. و اما صف ارتش که در جنگ با طلبان قرار داشت، بیشتر از اقوام غیر پشتون متشکل شده بود. برخورد حاکمیت با طالبان و پیشبرد پروژه های فاشیستی انگیزه ای جنگیدن از آنها را گرفته بود ودیگر نخواستند در خدمت به رژیم غنی علیه خود شمشیر بزنند. چیزیکه د ر رویکرد اصلی نیروهای ارتش وامنیتی پس از این تغییر وارد خواهد کرد ، این است که آنان در زیر رهبری جبهه مقاومت ملی خواهند جنگید در واقع برای منافع سیاسی، فرهنگی، تاریخی وارزشهای اجتماعی خود خواهند رزمید، نه اینکه در خدمت به رژیم علیه منافع خود بجنگند.
پیش بینی های برای صلح! طوری که بارها از این قلم در مورد صلح بین القومی وبین القبیله ای در صفحات مجازی به نشر رسیده بود، قضیه صلح وجنگ به همان منوال رقم خورد. رهبران ارتش پاکستان و آی.اس.آی. وگروه های فاشیستی وتروریستی در کوتاه مدت قدرت را بین اسلامگرایان سیاسی، سلفی و وهابی درانی وغلجایی تقسیم کردند، تا به طور متحد از این نیروهای قبیله ای در سرکوب نیروهای ملی پاسدار استقلال، آزادی، حقوق بشری، جنبش زنان وگرایش های لیبرال دموکراتیک به شمول خود جامعه ای پشتون استفاده کند؛ اما به گواهی تاریخ این اتحاد ها با ویژگی قبیله یی، رفتار و فرهنگ قبیله یی چشم اندازی روشن ودراز مدتی نخواهد داشت واین اتحاد دستخوش چند پارگی بافتهای قبیله یی خواهد شد.
رستاخیز آزادی، عدالت، همگرایی ملی ودموکراسی تنها با قیام عمومی امکان پذیر است!