خاطراتی از لویه جرگه مشورتی اول و دوم در کابل
راز های را که تا کنون کمتر گفته ام، گرچه گاهی حقایقی که نزد من بوده از طریق رسانه ها گفته ام و گاهی هم روی بعضی مصلحت ها نخواستم آنچه که لازم است واضح بگویم.
حالا میدانم که حاکمیت موجود بخصوص مردم افغانستان روز های خیلی دشواری را پیشرو دارند، من شکست حکومت آقای دوکتور غنی را تنها شکست نظامی، اقتصادی و شکست منطقوی و فرا منطقوی یا شکست جنگ نیابتی نمیدانم بلکه تنها شکست سیاسی میدانم.
به هر صورت، در ابتدا میخواهم از بعضی نشیب و فراز ها بنویسم, گاهی بعضی دوستانم برایم میگویند که چرا در فلان جرگه مشورتی اشتراک نموده بودید؟
البته راز که در حدود سه سال قبل در لویه جرگه مشورتی شرکت نموده بودم این بود که در روز های که لویه جرگه مشورتی دایر میشد دوست خیلی دیرینه ی من آقای اجمل بلوچ زاده با من تماس برقرار نمود و دوست دیگری من که امین الله شارق است با هم تماس های داشتیم.
در همان وقت آقای اجمل بلوچ زاده در دفتر آقای عمر داوود زی همکار بود از من در وزارت داخله سابقه دعوت کرد و با آقای بلوچ زاده دیدیم او خیلی ما را احترام کرد و از ما تقاضا کرد تا در لویه جرگه مشورتی اشتراک نماییم، من برای آقای بلوچ زاده گفتم خوب است اما شاید مداخلات صورت بگیرد، که کار درستی نخواهد بود! بجواب من گفت نخیر آزادی وجود دارد شما میتوانید منحیث یک استاد اظهار نظر کنید، خوب بعد از یکی دو بار ملاقات آقای بلوچ زاده برایم گفت انشاالله ریاست این جرگه را هم استاد عبدالرب رسول سیاف رهبر جهادی به عهده میگیرد اما من باور نداشتم که ریاست این جرگه را استاد سیاف به عهده بگیرد، همان شب با دوست خیلی خوب خود حاجی صاحب بشیر که از نزدیکان و دوستان خیلی نزدیک استاد سیاف است تماس گرفتم و پرسیدم که آیا استاد ریاست این جرگه را واقعاً می پذیرد یا خیر ؟ او گفت بلی شاید امکان دارد ریاست جرگه را استاد بدوش بگیرد، بعداً از جناب حاجی صاحب بشیر پرسیدم نظر شما در مورد اشتراک من در این جرگه چیست؟ آیا شرکت کنم یا نه؟ گفت اگر اشتراک کنید حرف خوبی است. من باز هم پرسیدم که دیدگاه استاد در مورد اشتراک من چیست، گفت استاد هم موافق است.
بعداً من تصمیم گرفتم که در لویه جرگه مشورتی اشتراک نمایم، روز های شد که جرگه هم در حال دایر شدن بود و ما هم در آن جرگه اشتراک کردیم کارت اشتراک و کارت وسایط را نیز بدست آوردیم.
زمانیکه نشست جرگه برگزار شد ریاست جرگه را استاد سیاف به عهده داشت، از روز اول جرگه احساس میکردم که آقای مسلمیار خیلی تلاش میکرد تا این جرگه آبرومندانه سپری شود چونکه استاد عبدالرب رسول سیاف خیلی دوست نزدیک آقای مسلمیار بود همچنان اشخاص و افراد دیگری نیز بودند که میخواستند جرگه بخوبی سپری شود.
اما از سوی دولت هم مداخلات سریع وجود داشت، نیروی های امنیتی بخصوص امنیت ملی خیلی فعال بودند هر کس را تنها تنها دید و باز دید میکردند همچنان وزارت اقوام و قبایل که آقای گل آقا شیرزی وزیر بود و معاونین آقای شیرزی خیلی فعال بودند در هر کمیته ی سر میزدند و حتی در کمیته ی که ما بودیم دوستی برایم گفت که از طرف وزارت اقوام و قبایل دو دو صد دالر داده میشود تا این حرف را بگویید و آن حرف را نگویید البته با شنیدن این خبر من سر و صدا بر پا کردم که چرا از طرف وزارت اقوام و قبایل این کار صورت میگیرد حتی خیلی عصبانی شدم تصمیم گرفتم که جرگه را ترک کنم که در همان لحظه آقای صدیق پتمن پیدا شد دست مرا گرفته بطرف دفتر استاد سیاف رفتیم، لحظه ی که در دفتر استاد داخل شدیم دیدم آقای مسلمیار نشسته بود و با من خیلی محبت و از من خیلی طرفداری کرد و گفت که معاونین گل آقای شیرزی کار خوبی نکرده اند و بعضی از ارگان های دیگر هم که مداخله میکنند کار خوبی نیست.
استاد سیاف هدایت داد تا کسانیکه جرگه را اخلال و مداخله میکنند آنها را از صحن جرگه خارج شوند اینکه که کی ها را خارج کردند یا نکردند نمیدانم ولی جناب استاد سیاف و آقای مسلمیار توانستند که مرا تسلی کنند تا جرگه را ترک نکنم، فردای همان روز اضافه تر از ۵۰ کمیته ساخته شد و فیصله کردند که در هر کمیته یک رئیس و یک معاون انتخاب شود ما که در کمیته خود انتخابات کردیم که در میان همه بلند ترین رای را من گرفتم و رئیس یکی از کمیته ها شدم و کسی دیگری که حالا عضو ولسی جرگه به نماینده گی مردم کنر است بنام آقای کریاب او معاون شد.
ما در کمیته ی خود بحث های داشتیم و طی یک روز بحث های کمیته تمام شد بعداً فیصله شد که همین رئسای کمیته ها بیانات خود را در حضور همه ارایه کنند.
بالاخره هر رئیس کمیته بیانات خود ارایه کردند اینکه کی چی گفت چیزی نمیگویم، وقتی من به نماینده گی از کمیته خود در جرگه صحبت کردم که یقین دارم آن صحبت مرا مردم افغانستان باربار شنیده اند.
من گفتم دولت موجود افغانستان که در راس آن آقای غنی است اول باید نظام بین خود آشتی کنند بعد از آن با ملت افغانستان آشتی کنند در قدم دیگر با جامعه جهانی و طالبان آشتی کنند.
چون این دولت هم با ملت در جنگ است هم با کشور های منطقه نظام با این شیوه نمیتواند بجای برسد چون موضوع صلح مطرح است و زمانی بود که زلمی خلیلزاد مذاکرات را با طالبان آغاز کرده بود.
خوب این بحث ادامه داشت…
البته بیانیه مرا همه شنیده اند که جملات و کلماتی را گفته بودم که لازم نوشتن دوباره آن نیست، بعد در آن جرگه فیصله کردیم که در حدود ۷۰ نفر از زندانیان طالبان بخاطر حسن نیت آزاد شوند که تا به صلح دست یابیم، اما هرگز نگفته بودیم که ۵۵۰۰ زندانی طالبان آزاد شود اما دیدم که ۵۵۰۰ زندانی طالب توسط دولت افغانستان آزاد شد.
خوب جرگه ختم شد بعد از چند روزی ج نشست و برخاست ها و دید و باز دید ها بود انتخابات ریاست جمهوری روی کار شد جناب رئیس جمهور یکبار دیگر کاندیدا شد و با معاونیت اول آقای امرالله صالح و با معاونیت دوم آقای سرور دانش چون پول های باد آورده ی زیادی در اختیار شان بود و نام تیم خود را هم دولت ساز گذاشتند و در وزیر محمد اکبر خان دفتری بزرگی برای کمپاین باز کردند رفت و آمد های زیادی بود بعضی ها را با حساب پول میدادند و بعضی ها را هم بی حساب، تیم دولت ساز بر این باور بود که ما بالای ۵ یا ۶ میلیون رای مردم افغانستان را بدست می آوریم و یک حکومت قوی و نیرومندی را میسازیم، اما همه نتیجه انتخابات را دیدیم که چقدر رسوا و چقدر خجالت آور بود و رئیس جمهور نتوانست که یک میلیون را رای را از ۳۵ میلیون مردم افغانستان بدست بیاورد بناً انتخابات با تقلب با سر افگنده گی نتیجه آن از طرف کمیسیون انتخابات اعلان شد که حقیقت را همه مردم افغانستان میدانند.
در روز مراسم تحلیف رئیس جمهور دو مراسم تحلیف برگزار شد. آقای داکتر عبدالله که حالا رئیس شورای عالی مصالحه ملی است در قصر سپیدار مراسم تحلیف برگزار کرد و آقای اشرف غنی در ارگ ریاست جمهوری مراسم تحلیف را برگزار کرد.
اما جالب این بود که نزد مردم افغانستان هر دو تیم مشروعیت نداشتند ولی همان روز ها روز های بود آقای غنی رهایی ۵۵۰۰ طالب را خط سرخ میدانست و تاکید داشت که پنج و نیم هزار طالب را آزاد نمی سازم همچنان لویه جرگه هم به رهایی ۵۵۰۰ زندانی طالب مخالفت کرده بود. اما وقتی آقای غنی از زلمی خلیلزاد و جنرال میلر تقاضا کرد که در مراسم تحلیف اشتراک نمایند تا وانمود شود که برنده اصلی همین ها است بعد زلمی خلیلزاد شرط گذاشته بود که اگر شما پنج و نیم هزار طالب را رها کنید ما در مراسم تحلیف شما اشتراک میکنیم بعداً با هم تعهد سپردند که در بدل رهایی پنج و نیم هزار زندانی طالب زلمی خلیلزاد، جنرال میلر و سفیر امریکا در مراسم تحلیف تیم دولت ساز اشتراک میکنند بناً بعد از اشتراک امریکایی ها تا اندازه ی وزنه تیم دولت ساز قوی تر شد. و آقای غنی هم خود را رئیس جمهور اعلان کرد و آقای عبدالله قبول نداشت بعداً که این هر دو معامله کردند که آقای عبدالله سال ها عمرش به معامله گذشت یعنی در کل آقای عبدالله را میتوان گفت که به هر معامله ی سر فرود می آورد و به هر معامله تن میدهد زمانی هم فراموش نمیشود که آقای عبدالله در خیمه لویه جرگه میگفت که قطعه قطعه شوم تقلب را نمی پذیرم اما اینکه هر دو قسم خوردند و سوگند یاد کردند تا هنوز خداوند از آنها باز خواست نکرده که امیدوارم مورد باز پرس خداوند قرار بگیرند.
خوب این هم گذشت بعد باز هم موضوع جرگه دوم مطرح شد یکی از روز ها از دفتر عبدالسلام رحیمی کسی بنام آقای حیدری با من تماس گرفت و روز دیگر هم کسی بنام بالا کرزی با من تماس گرفت که در جرگه دوم هم شما اشتراک کنید، من به آقای بالای کرزی حرف های خیلی سختی گفتم که دیگر در چنین جلسات مسخره من اشتراک نمیکنم.
روزی من در دفتری کاری خود بودم که دوست بسیار گرامی ام آقای فیض الله جلال آمد و اصرار کرد که شما در این جرگه هم اشتراک کنید من گفتم دوست گرامی هیچ فایده ی ندارد که من اشتراک کنم در جرگه اول که اشتراک کردم چی فایده ی داشت؟ باز هم آقای جلال پا فشاری کرد که نه باید شما در جرگه اشتراک کنید.
بالاخره حرف آقای جلال را گرفتم چون دوست من است و همیشه به آن احترام دارم با هم در خیمه لویه جرگه رفتیم که در آن دور برگزار کننده جرگه جناب آقای معصوم ستانکزی و آقای عبدالسلام رحیمی بود.
در نشست که یک تعداد کسان دیگری هم بودند اشتراک کردیم که آقای سلام رحیمی و آقای ستانکزی با من بسیار برخورد نیک کردند و مرا چندین بار استاد خطاب کرد و گفت شما حق دارید که گله کنید و تاکید کرد شما در این جلسه اشتراک کنید، من پرسیدم که هدف اساسی این جرگه چیست؟ گفت هدف این جرگه رهایی ۵۵۰۰ طالب است. من دوباره پرسیدم که ما میتوانیم لست همین زندانیان را که شما آزاد میسازید بیبینیم؟ گفتند نخیر امکان ندارد که لست را بیبینید و لست هم نزد ما هم نیست، باز گفتم میشود که از دوسیه اینها برای ما بگویید که چه نوع دوسیه دارند، گفتند نخیر آن هم امکان ندارد.
فقط همینقدر برای ما گفت که امریکایی ها گفته است که اگر پنج و نیم هزار طالب را آزاد نسازید ما تمام کمک های خود را قطع میکنیم.
من دوباره به آقای سلام رحیمی گفتم که من به همچو جلسه ی اشتراک نمیکنم چون از همین حالا میدانم که با رهایی این زندانیان جنگ ها در کشور شدت میابد کشتن، قتل و قتال زیاد میشود و آزادی این زندانیان یک خیانت ملی است بناً من اشتراک نمیکنم، در حالت ترک جلسه بودم آقای رحیمی از من خیلی خواهش کرد و خیلی برخورد صمیمانه کرد از آن سپاس گذارم و اشتراک در آن جلسه را ننگ دانستم، و اینکه در آن جرگه کی شرکت کرد و کی نکرد و چه فیصله های شد تمام آن ثبت تاریخ است و همه مردم میداند.
بعد از مدتی باز هم شورای مصالحه با ما تماس گرفت و گفت که آقای استاد سیاف میخواهد یکبار با شما بیبیند بالاخره ما را نزدیک های شام در تالار پوهنتون دعوت خواستند که در آنجا استاد محترم استاد سیاف، عبدالسلام رحیمی و یک تعداد همکاران دیگر شان نیز حضور داشتند.
استاد سیاف گفت رئیس جمهور با یک تعداد شما ملاقاتی دارد شخصاً من نمیروم یک تعدادی به نماینده گی بروید اعضای مجلس ما را تعین کردند تا به ملاقات رئیس جمهور برویم و مشخص شد که کی صحبت کند و کی نکند.
بعد از چند روز رفتیم در ارگ ریاست جمهوری بعد از چند دقیقه انتظار رئیس جمهور آقای غنی با معاون اول آن جناب آقای صالح، آقای داوود زی، آقای وحید عمر، آقای نادر نادری و تعدادی اشخاص دیگر من و آقای فیض الله جلال صحبت کردیم صحبت های ما هم سخت بود از صحبت های ما هم خوش رئیس جمهور نیامد و خیلی عصبانی بنظر می رسید.
من در صحبت های خود گفته بودم جناب رئیس جمهور شما در سیاست های تان کمتر به عهد خود وفاه میکنید شما شخص احساساتی هستید و زود تصمیم میگیرید زود فیصله میکنید و احساس میکنید که همه چیز را شما میدانید با شنیدن این حرف خیلی ناراحت شد آقای رئیس جمهور گفت همین نتیجه دمکراسی است ورنه کی اجازه میداد که شما همچو حرف های را بزنید.
بجواب شان گفتم من این حرف ها را خیلی گفته هرگز ترسی ندارم.
آقای رئیس جمهور غنی بدون خدا حافظی خیلی مغرورانه جلسه را ترک کرد دیگر بعد از همان روز الحمد الله تا حال رئیس جمهور را ندیدیم.
رئیس جمهور به این باور بود که من انتخابات را برده ام و برنده انتخابات هستم، همچنان گاه و بیگاهی که زلمی خلیلزاد نزد او می آمد رئیس جمهور نمیدانست که خلیلزاد با طالبان در جریان مذاکرات قرار دارد و تمام اهداف زلمی خلیلزاد بیرون شدن قوت های امریکا از افغانستان است.
در مذاکرات که خلیلزاد با طالبان انجام داد هیچ وقت در مورد دیگر گروه های تروریستی تبصره نشد در مورد مداخلات پاکستان تبصره نشد در مورد کشور های منطقه تبصره نشد تنها در مورد خروج نیرو های امریکایی و آغاز مذاکرات بین الافغانی صحبت میشد بس، اما حکومت افغانستان نفهمید که این چه بازی است فقط خروج قوت های امریکایی مطرح بود هرگز این موضوع را در سر نداشتند که آینده حکومت افغانستان چه میشود، مداخلات پاکستان در امورد افغانستان چه وقت قطع میشود.
به هر صورت هر زمانی هم که آقای خلیلزاد به قصد ملاقات آمده بود با آقای غنی جدا ملاقات کرده با آقای داکتر عبدالله جدا دیده و با دیگر رهبران سیاسی دیگر تنها دیده است.
بیبینید در این شرایط ما ضرورت داشتیم که به یک اجماع ملی برسیم چون همیشه رهبری دولت افغانستان منافع شخصی خود را نسبت به منافع ملی ترجیح داده است بخاطر همین تا هنوز ما به اجماع ملی نرسیده ایم.
من هرگز باور ندارم که تحت زعامت آقای غنی بتوانیم حاکمیت و نظام موجود را نگهداریم.
حالا طالبان دست بلند تری دارند در کشور های مختلف دوستان زیادی پیدا کرده اند طالب که تا دیروز تروریست بود حالا امارت اسلامی است تحریک طالبان است و هر ولسوالی یکی پی دیگری بدست گروه طالبان سقوط میکند.
بناً این روز ها روز های خیلی دشواری است من باور ندارم که با این وضعیت این حاکمیت به کارش ادامه دهد.
بدون شک مشکلات خیلی زیاد دامنگیر این نظام است که آرزو میکنم این همه مشکلات باعث سقوط نظام نشود و خدا نا کرده این سقوط خیلی مرگبار نباشد پاکستان تلاش دارد تا نظام موجود سقوط کند و مداخلات کشور های همسایه نیز وجود دارد که عملاً همه شاهدیم، سلاح و مهمات را که در این روز ها طالبان از ولسوالی ها بدست می آورند مستقیماً به پاکستان انتقال میدهند.
جای افسوس این است که هر قدر بار بار هر کسی که به آقای غنی طرحی داده است نشنیده است پاکستان هر لحظه انتظار میکشد که در افغانستان حکومت طالبانی بر سر قدرت بیاید.
برایم سخت جای تاسف است که آقای غنی میگفت ما حکومتی ساخته ایم که پاکستان را منزوی کرده اما حالا کار بجای رسیده است که حکومت پاکستان میخواهد امنیت میدانی هوایی کابل را بگیرد .
با دریغ و درد ما بجای برگشته ایم که با گذشت اضافه تر از ۲۰ سال حاکمیت مردم گروه گروه افغانستان را ترک میکنند و بجای بر میگردیم که در حدود ۲۰ سال قبل بودیم، رهبران نمیتوانند خود را برائت بدهند حاکمان نمیتوانند بگویند مداخلات خارجی ها بود
بلی مداخله خارجی بود جنگ نیابتی بود پاکستان مداخله میکرد اما بی کفایتی و خیانت این حاکمان را تاریخ هم فراموش نخواهد کرد.