«دولت، گروه ها و مردم» مثلثی اجماع آفرین و رهای بخش
اجماع ملی ضامن نجات کشور؛ اما در گرو مهره های سوخته
دولت، گروه ها و مردم اقنوم سه گانه اند و یکی بدون دیگری مفهوم و معنایی ندارند. از این رو وحدت و استحکام و پایداری این مثلث در هر کشوری بویژه افغانستان حتمی و حیاتی و جاودانه است. وحدت ملی و اقتدار ملی و اجماع ملی در واقع از این مثلث مشروعیت می گیرد و هرقدر که این مثلثِ استحکام از استحکام بیشتر برخوردار باشد. به همان اندازه میزان مشروعت اقتدار ملی و اجماع ملی در کشور ما بلند می رود. به هر اندازه ایکه در شرایط کنونی مستحکم تر و پایدار تر باشد و در آن صورت نه تنها نظام اداری و سیاسی و اجتماعی در داخل افغانستان جان می گیرد و تقویت می شود؛ بلکه با بلند رفتن سطح اقتدار ملی، اجماع ملی نیرومند در کشور بوجود می آید که این می تواند، مشت محکمی در دهن تروریزم و حامیان منطقه ای و جهانی آن باشد.
حالا که نیرو های خارجی قصد خروج از کشور را دارند و تشدید حمله های طالبان زیر چتر حمایت های قوی نظامی نظامیان پاکستان و پشتیبانی سیاسی حکومت ملکی این کشور ایجاب هرچه مستحکم شدن این مثلث را می نماید؛ زیرا استحکام اضلاع این مثلث، وحدت ملی و اجماع ملی را تقویت کرده و در این شرایط حساس امری سرنوشت ساز را برای مردم افغانستان دارد. هرگونه تعلل و سنگ اندازی در این راه خیانت ملی است و آنانی که آگاهانه به هر بهانه ای مانع این وحدت می شوند، نه تنها خاین؛ بلکه خاینان ملی اند و این گناه و حتا خیانت آنان نابخشودنی است. هر جناح به هر بهانه ای که می خواهند، بجای تقویت، برعکس دیوار های این مثلث را بشکنند. آن جناح مزدور و وابسته به شبکه های استخباراتی و دشمن وحدت ملی و منافع ملی و اقتدار ملی افغانستان است. برای هرچه استحکام بیشتر این مثلث هر کاری مشروع است، ولو که ضلعی از این مثلث برای تقویت کل این مثلث تا سطح فروریزی تغییر کند. هرکسی که مانع این تغییر می شود، آن ضلع و افراد وابسته به آن دشمن درجه یک مردم افغانستان هستند. زیرا استحکام این مثلث مهم تر از آن است که شماری ها خود را با قرار دادن در یکی از ضلع بیمار آن بخاطر سود جویی و غارت پنهان کنند و با توسل جستن به بهانه مانع پایداری این مثلث می شوند. زیرا تقویت این مثلث نه تنها ممثل اقتدار و اجماع ملی، مشتی آهنین در دهن تروریزم است و حتا بیشتر از آن به مثابۀ دژ آهنین در برابر مداخله های آشکار پاکستان در افغانستان بوسیلۀ تروریستان است که بحیث بازوی ارتش پاکستان شناخته شده اند. چنانکه طالبان زیر نام فرشته های نجات از سوی آمریکا و عربستان و پاکستان برضد دولت آن روز ماموریت یافتند. بینظیر بوتو این موضوع را در سال ۲۰۰۱ با نشریه لوموند افشا کرد. با تاسف که مقام های نظامی و سیاسی پاکستان آنقدر دیده درا و بی حیا اند که می خواهند با حمله های زبانی این جنایت خود را پنهان کنند. چنانکه محمود قریشی وزیر خارجۀ پاکستان در ۲۹ ثور ۱۴۰۰ در پارلمان این کشور با لحنی تند و با بی شرمی تمام گفت، اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان از پاکستان چه می خواهد و بعد به سخنان تند محب مشاور امنیت ملی مبنی بر مداخلۀ پاکستان در افغانستان اشاره کرد. قریشی با این سخنان دروغین خواست تا بر مداخلۀ چهل سالۀ پاکستان در افغانستان پرده بکشد. این در حالی است که عزیز مشاور امنیت پاکستان دو سال پیش اعتراف کرد که رهبران طالبان از خدمات صحی در پاکستان برخوردار اند. همه گواه اند که ملاعمر و ملاهیبت الله در پاکستان کشته شدند. مقام های ارشد آمریکایی بار ها اعتراف کرده اند که شبکۀ حقانی بازوی ارتش پاکستان است. آیا قریشی با این اظهارات گستاخانه اش ممکن است، افکار جهانیان را نسبت به کشورش تغییر بدهد تا پاکستان به خاطر حمایت از گروه های تروریستی که تحت تعزیرات صندوق بین المللی پول قرار دارد، از فهرست خاکستری این صندوق بیرون شود. هرگز نه؛ زیرا جهانیان آگاه اند که تمامی رهبران و مراکز طالبان در پاکستان است و در آنجا بوسیلۀ آی اس آی آموزش دیده و پس از تجهیز و تمویل برای تخریب کاری به افغانستان فرستاده می شوند. مگر قریشی نمی داند که کشورش بویژه پس از ۲۰ سال اخیر افغانستان را به جنگ نیابتی بدل کرده است. مگر قریشی حافظه خود را از دست داده است که نظامیان پاکستان در افغانستان عمق استراتیژی در رقابت باهند می خواهد. پاکستانی ها آنقدر در سیاست دیده درا اند که حتا از دروغ هایشان هم در پیوند به افغانستان خجالت نمی کشند. مگر فراموش کرده اند که آقای کرزی پس از ۲۱ سفر به پاکستان اعلان کرد که صلح افغانستان از اسلام آباد و واشنگتن می گذرد.
در زمان تشکیل طالبان آقای خلیل زاد و آقای کرزی و شماری آقایان دیگر که اکنون در کابل تشریف دارند و در خوان فساد لنگر افگنده اند، از جمع همکاران یونیکال بودند. لابی های آنان دو کمپانی بریداس ارجنتاینی و دلتای عربستان را عقب زد. این کمپانی در گام نخست یک میلیارد دالر برای طالبان جیب خرج داد و به کمک شرکای یونیکال هزاران نانوایی در کابل به توزیع نان رایگان آغاز کرد که هدف آن تقویت حکومت پولیسی طالبان بود. این آقای خلیل زاد در پشت تمامی این حوادث حضور داشت و بسیاری از آدم های محترم که اکنون در کابل تشریف دارند از جمله یاران گرمابه و گلستان خلیل زاد بودند. آنان طالبان را فرشته های نجات خوانده و برای حقانیت و پیروزی آنان تبلیغات می کردند، نقش تبلیغیان طالب را داشتند و از هیچ تلاشی برای موفقیت آنان دریغ نمی کردند؛ اما اکنون شگفت آور این است که طالبان بررغم لابی گری های بی شرمانۀ آنان و حتا به دادن میلیون ها دالر پول به آنان اکنون طالبان حاضر به پذیرفتن آنان نیستند.
پس با توجه این که امروز افغانستان دشمنان بزرگ و آزمند و دروغگو و دیده درا چون، پاکستان و ایران دارد و آغوش آنان برای تروریستان باز است و با سیاست های دوپهلو در صدد به فریب کشاندن مردم افغانستان اند؛ پس ایجاب می کند که این مثلث هرچه زودتر تشکیل و تقویت شود و اضلاع آن چنان استحکام یابد و از هرگونه ماجراجویی در درون آن جلوگیری شود؛ زیرا دست زدن به هرگونه ماجراجویی و حادثه آفرینی های یک جانبه در درون مثلث خواه ضلعی باشد و خواه فراضلعی، بخاطر امتیاز طلبی ها و برتری جویی ها و تامین سلطه تحت هر عنوانی ولو مقدس هم باشد که نظم و یک پارچگی و پایداری و استحکام اینمثلث را به فتور بکشاند. این برابر به کفر است و گناهی عظیم و آگاهانه که غیرقابل بخشش است. در این صورت جز این که حکم کرد، آن ضلع و افراد تصمیم گیرنده و وابسته به آن چه امروز و چه فردا مسؤول درجه یک بوده و نزد مردم افغانستان پاسخگو خواهند بود. در حقیقت مشروعیت نظام و اجماع و وحدت ملی و منافع ملی در این مثلث کلید خورده و معنا و تعریف پیدا می کنند. از این رو چگونگی دموکراسی و جمهوری را در هر کشوری استحکام و پایداری این مثلث رقم می زند. بویژه در کشور هایی مانند افغانستان بیشتر آسیب پذیر است که نظام های جمهوری ریاستی بنا بر متمرکز بودن قدرت در دست رئیس جمهور بیشتربه دیکتاتوری و استبداد می گراید؛ زیرا تمرکز قدرت در دست یک نفر بدون تردید به انحصار قدرت می انجامد. این گونه نظام ها در کشور هایی مانند افغانستان جنگ زده که هر سه قوا با توجه به ضعف ها و ناکارایی ها و معامله گری هایی که دارند، در چنگال رئیس جمهور قرار دارند، خیلی نامطلوب است و فساد اداری و سیاسی و نظامی را در پی دارد. ممکن در کشور های دیگر چنین نباشد و چنان که بسیاری از کشور های جهان مانند امریکا و فرانسه نظام های ریاستی اند و اما نظام فدرالی در درون امریکا توانسته است تا حدودی تمرکز قدرت را متوازن بسازد؛ اما در افغانستان جنگ زده که فساد و تباه کاری در تار و پودش خانه کرده است و فساد اداری و غارت مافیا های سیاسی و اقتصادی و سایر گرو های تباه کار مافیایی به اوجش رسیده است. در چنین شرایط نظام غیر ریاستی هم فساد زا خواهد بود؛ این یک فرضیه است و حتمی هم نیست، زیرا داشتن ارادۀ سیاسی و رهبر پاک و بی باک در هر حالی توانایی زدودن فساد در عرصه های گوناگون در جامعه را دارد. گفتۀ مشهوری است که هرگاه در راس یک اداره انسان پاک و میهن دوست باشد، در آن اداره حتا بال و پر فساد می سوزد که وارد دفتر هایش شود. یک اداره چه در سطح ملی و چه در سطح پایین زمانی به فساد کشانده می شود که در راس آن افراد ضعیف و ناتوان و فاسد قرار داشته باشد و بجای مدیریت سالم کشور، برعکس کشور را به فساد و تباهی می کشانند.
آشکار است که در چنین حالی نیاز به استحکام چنین مثلثی است تا بتواند، کج روی های دولت را اندکی کنترل کند؛ زیرا این مثلث نه تنها مشروعیت؛ بلکه قوت و نیرومندی خود را از اضلاع سه گانۀ خود به ودیعه می گیرد. بنابر این استحکام درونی آن وابسته به پایداری اضلاع آن است و به همین گونه توانایی های اضلاع آن وابسته به استحکام های درونی آن است. از همین رو است که از لحاظ جامعه شناسی این مثلث منبع ارزش های برتر خوانده شده است. هرچند از دید جامعه شناسی هر نهادی منبع ارزش ها است و اما از آنجا که این مثلث متشکل از سه نهاد نیرومند و چندین نهاد خورده نیرومند است؛ بیشتر از هر نهادی منبع ارزش ها است. از این رو کم ترین شکست و فتور در این مثلث نه تنها یک ضلع؛ بلکه اضلاع سه گانۀ آن را متضرر می سازد. وارد شدن هر صدمه به یکی از اضلاع، ضلع های دیگر آن را تضعیف می نماید. چنانکه شاهد بودیم، تقلب های انتخاباتی کشور را به لبۀ بحران خطرناک برد و هر ضلع را به شدت تکان داد و حاکمیت ملی، اقتدار ملی را زیر پرسش برد، وحدت ملی بهم خورد و منافع ملی و دیگر ارزش های کلان و حتا فراروایت ها مسخ و تحریف گردیدند. اهمیت و ارزشمندی و بزرگ ارزشی این مثلث سخن باشلارد دانشمند اروپایی را در افکار تداعی می کند که می گوید، هر مفهوم و اعتقاد و باور که بعد علمی و فلسفی می یابد، قابلیت اشکال هندسی را به خود می گیرد. پس گزاف نخواهد بود تا این مثلث را هم یکی از اشکال هندسی دانست که تظر به دیدگاۀ باشلارد معنای علمی در بعد جامعه شناسی پیدا می کند.
نیرومندی این مثلث وابسته به اضلاع آن است که در یک ضلع آن دولت به مثابۀ قدرت حاکم و تصمیم گیرنده در امور کلان کشوری مانند ادارۀ کشور و تصمیم جنگ و صلح و تعیین سیاست خارجی و داخلی را دارد. در ضلع دیگر آن گروه های سیاسی، جوامع مدنی و سایر نهاد های فرهنگی و اجتماعی و در ضلع سوم آن مردم قرار دارند. ساختار این مثلث طوری است که هر یک به دیگری مشروعیت می دهد و همین گونه هریک از دیگری مشروعیت می گیرد. این مشروعیت دهی و مشروعیت گیری شکل عرضی و طولی را دارد و در یک رابطۀ زنجیره ای بهم گره خورده است. در این مثلث هرچند دولت به مثابۀ نیروی حاکم در تمامی امور داخلی و خارجی تصمیم گیرنده است و این تصامیم آن بربنیاد قانون اساسی صورت می گیرد که جلو خودسری های قدرت حاکم را می گیرد؛ اما باز هم بی نیاز بوده نمی تواند؛ زیرا دولت در عین زمان مشروعیت خود را از دو ضلع دیگر یعنی گروه های سیاسی و جوامع مدنی و مردم می گیرد. در صورتی که دولت از قوانین جاری و میثاق های ملی و بین المللی عدول کند. از این که دو ضلع یاد شده تاج بخش و حسابگیر از ارکان سه گانۀ دولت است. این دو ضلع فتوای خلع دولت را صادر می کنند و زمامدار را از کرسی به زیر می اندازند. زیرا دولت مکلف به اجرای قوانین است و در صورتی که قوانین را تطبیق نکند و به فساد و غارت و تاراج و قانون شکنی و استبداد و خودسری روی آورد، در برابر دو ضلغ دیگر پاسخگو است. در صورت عدول از قوانین مشروعیت خود را از دست میدهد. این زمانی است که دو ضلع دیگر وارد میدان می شوند و با دولت تصفیۀ حساب می کنند. پیش از آنکه مردم وارد عمل شوند، قانون اساسی مجرا های قانونی را برای کنترل و مهار رئیس جمهور گذاشته است و برکناری آن با رای سه بر چهار اعضای مجلس نماینده گان یکی از آنها به شمار می رود. در صورت سهل انگاری و افزایش فساد در دستگاه های قانون گذاری، مردم ناگزیرند تا برای سرنگونی رمامدار دیکتاتور دست به عمل بزنند و بجای آن شخص امین و پرهیزگار و خادم میهن و مردم و نه شخص دوتابعته و وابسته به شبکه های استخباراتی را برگزینند، زیرا چند تابعته ها مشکل حقوقی دارند و براساس سوگند وفاداری شان به کشور دومی خود را مکلف و وفادار به قوانین افغانستان نمی دانند و از سویی هم بنا برنبود خانواده های شان در افغانستان رنج فرزندان این سرزمین بویژه رنج فرزند هلمند و گندهای و درخشانی و کندزی را هرگز درک نمی کنند؛ زیرا که خوان تلخ فقر را نچشیده اند. با تاسف که همین ها این مثلث را به گروگان گرفته اند و درهر نشست و کنفرانسی که پیرامون صلح و جنگ افغانستان برگزار می شود و تنها حق ورود برای این مهره های سوخته داده می شود و کم ترین توجهی به اکثریت خاموش افغانستان نمی شوند. این آقایان که خود بخشی از معضله و عامل اصلی منازعۀ افغانستان اند و دعوای شان دراین نشست ها نه دفاع از منافع ملی؛ برعکس دفاع از منافع شخصی و گروهی و قومی شان است. این در حالی است که ده ها شخصیت های خبره و نخبه در داخل افغانستان وجود دارد. یکی از دلایل حل ناشدن مسآلۀ افغانستان این گزینۀ غلط است و آشکار است که انتخاب غلط نتایج غلط را به بارمیآورد. این هم شاید توطیه ای در متن توطیه از سوی شبکه های استخباراتی برضد مردم افغانستان باشد و تا باشد که مشکل افغانستان حل نشود و جنگ و ناامنی ها در این کشور ادامه یابند. این در حالی است که جنگ دوامدار و نیابتی در افغانستان برضد مردم این کشور منافع ملی آن، به سود شبکه های جهنمی و وابستگان آنان است. و جود و حضور سنگین آنان نقش اساسی مردم افغانستان را در هر روندی چه صلح و چه جنگ زیر پرسش برده است.
ازآنچه گفته آمد، افغانستان با توجه به شرایط حساس و سرنوشت ساز کنونی نیاز به ساختن و شکل یابی مثلث یادشده را دارد تا وحدت ملی و اجماع ملی در کشور تحقق پیدا کند و دست کم جبهۀ واحد در داخل برضد تروریزم و دشمنان آن ایجاد شود. حال باید تمامی جناح ها بویژه دولت باید دست به کار شود و چنین مثلث را بوجود آورد تا هرچه زودتر افغانستان از کام تروریزم وخطر آن رهایی یابد. هرگاه طالبان خود را فرزندان صدیق این کشور می خوانند. آنان هم باید دست از لجاجت ها و برتری جویی ها بردارند و برای نجات افغانستان دست به کار شوند تا در یک ساختار جدید مثلث یادشده شکل بگیرد و صلح در کشور برقرار شود و رنج های بی پایان مردم افغانستان پایان یابند. یاهو