ششم جدی 1358
شامگاه ششم جدی 1358 /27 دسمبر1979 که هنوز رادیوی دولتی افغانستان از حفیظ الله امین به عنوان منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق و رئیس شورای انقلابی نام میبرد و محل اقامت امین در قصر تپۀ تاج بیک تحت آتش شدید نیروهای مهاجم شوروی قرار داشت، ببرک کارمل
از یک فرکانس رادیوی خارجی نزدیک به فرکانس رادیو افغانستان(احتمالاً رادیو تاشکند) سقوط حکومت امین را اعلان کرد:
«سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی حفیظ الله امین این جاسوس سفاک امپریالیزم امریکا و دیکتاتور جبار و عوام فریب را، بشما …….. شاد باش می گویم.»
اما سیزده سال بعد ببرک کارمل خود را قربانی جنگ سرد خواند و به حامد علمی خبرنگار رادیو بی.بی.سی گفت:
«نه تنها تو بلکه تمام خبرنگاران و ژورنالیستان در برابر من جفای بزرگ را مرتکب شده اید. طوریکه من اضافه از چهارسال در شوروی و چکسلواکیا زندانی بودم ولی هیچ خبرنگار دربارۀ من گزارشی به نشر نرسانید. خصوصاً ژورنالیستانی مانند شما که خود را افغان می گویید باید از روس ها می پرسیدید که رئیس جمهور ما کجاست و چرا به شوروی برده شده است؟ ……… من از روز اول مخالف آمدن شوروی ها به کشورم بودم ولی ما قربانی جنگ سرد شدیم.»( سفرها و خاطره ها، 1375 / 209)
ورود نخستین دسته های نظامی لشکریان شوروی در ظاهر، توأم با دعوت و موافقت امین بود. اما این نیروها دست به قتل داعی و میزبان خود زدند. و اگر از منظر قربانی شدن به نقش رهبران حزب دموکراتیک خلق درهجوم و تجاوز نظامی شوروی نگاه شود، سهم حفیظ الله امین در ماجرای کشاندن پای ارتش سرخ به افغانستان و همچنان قربانی شدن در این ماجرا بصورت متناقض و شگفت آور، بیشتر از همه است. چرا؟
چرا شوروی به افغانستان لشکر کشید و 9 سال جنگید؟ واکنش ها در برابر این لشکر کشی چه بود؟ این هجوم و جنگ چه حاصلی برای شوروی داشت؟
حفیظ الله امین در زمان امضای معاهده میان عالی ترین هیئات دولت شوروی و افغانستان در پنجم دسمبر 1978 که به رهبری نورمحمد تره کی و برژنف صورت گرفت، بصورت رسمی نفر دوم دولت بود. او با تره کی و سپس در زمان کوتاه حکومتش بارها از شوروی خواستار اعزام نیرو به افغانستان شد.
پروفیسور “پی یر آلن” آمر دیپارتمنت علوم سیاسی دانشگاه ژنو سویس و “دیتر کلی” همکار ارشد دیپارتمنت علوم سیاسی دانشگاه مذکور تقاضای تره کی و امین را مبنی بر اعزام قوای نظامی از شوروی بر اساس اسناد آرشیف کی.جی.بی و حزب کمونیست شوروی، بیست و یکبار وانمود می کنند:
«شماره – تاریخ تقاضا(سال 1979) – نام رهبر – نوع کمک نظامی که تقاضا گردیده بود
1 – هفدهم مارچ – نورمحمد تره کی – تخنیکی و نظامی مهمات،مواد خوراکی، حمایت نیروهای پیاده و هوایی
2 – بیستم مارچ – نورمحمد تره کی – هلیکوپتر های جنگی با عملۀ آن
3 – چهاردهم اپریل – حفیظ الله امین – پانزده فروند هلیکوپتر جنگی با عملۀ پرواز
4 – شانزدهم جون – حفیظ الله امین – تانک ها و وسایط زرهی برای حفاظت از مقرحکومت
5 – یازدهم جولای – نورمحد تره کی – قطعات نظامی در سطح گردان(کندک)
6 – دوازدهم جولای – نورمحمد تره کی – هلیکوپتر های اکتشافی
7 – نوزدهم جولای – نورمحمد تره کی – دو لشکر (فرقه) نیروی شوروی
8 – بیستم جولای – نورمحمد تره کی – دوفرقۀ دیسانت هوایی برای کابل
9 – بیست و یکم جولای – نورمحمد تره کی – هشت تا دوازده هلیکوپتر می 24 با عملۀ پرواز
10 – بیست و چهارم جولای – حفیظ الله امین – سه قطعۀ نظامی برای کابل
11 – دوم آگست – نورمحمد تره کی – اعزام زود تر قوا به کابل
12 – دوازدهم آگست – نورمحمد تره کی – سه کندک ویژۀ هیلکوپتر های ترانسپورتی
13 – بیت و یکم آگست – حفیظ الله امین – 1500 تا 2000 پاراشوتیست
14 – بیست و پنجم آگست – حفیظ الله امین – اعزام قوا به افغانستان
15 – دوم اکتوبر – حفیظ الله امین – کندک محافظ برای پاسبانی از امین
16 – هفدهم نوامبر – حفیظ الله امین – کندک محافظ برای پاسبانی از امین
17 – بیستم نوامبر – حفیظ الله امین – کندک محافظ برای پاسبانی از امین
18 – دوم دسمبر حفیظ الله امین – غند تقویه شده برای ولایت بدخشان
19 – چهارم دسمبر – حفیظ الله امین – قطعات پولیسس برای شمال افغانستان
20 – دوازدهم دسمبر – حفیظ الله امین – قطعات برای جابجا سازی در گانریزیون های شمال کشور
21 – هفدهم دسمبر – حفیظ الله امین – قطعات برای جابجایی در شمال کشور»
جالب این است که تقاضای حفیظ الله امین از شوروی برای اعزام قوای نظامی پس از قتل تره کی و قبضۀ کامل قدرت افزایش یافت. حتی او برای محافظت خودش از مسکو خواست که نیروی نظامی را به محل کار و اقامتش بفرستد.
ظاهراً پس از تقاضای امین یک قطعۀ پنجصد نفری که عمدتاً از نیروهای مخصوص کی.جی .بی بودند در اوایل دسمبر 1979 به محل اقامت امین در کاخ تپۀ تاج بیک اعزام شدند. این نیروها حلقۀ دوم محافظتی را بدور قصر تپۀ تاج بیک میساختند که همه ملبس با یونیفورم ارتش افغانستان بودند.
حفیظ الله امین و سی.آی.ای:
شوروی در فضای جنگ سرد و رقابت با ایالات متحدۀ امریکا به حیث ابر قدرت رقیب و متخاصم، تحمل از دست دادن افغانستان را در اثر رابطۀ امین با سی. آی.ای نداشت. آیا میان امین و سی.آی.ای چنین رابطه موجود بود؟
سید محمد گلابزوی از وزیران هوادار تره کی در جناح خلق که از ترس امین به شوروی فرار کرده بود و پس از سرنگونی حکومت امین توسط قوای شوروی به وزارت داخله رسید، امین را جاسوس سی.آی.ای خواند:
«په رشتنی او واقعی معلوماتو حخه په استفادی سره چه تر لاس راغلی باید وویو که جنایتکونکی حفیظ الله امین او د سی.آی.ای C.I.A نماینده او جاسوس او عدۀ همدیوالان او دافغانستان د اخوانیانو له مشر گلبدین حکمتیار سره جور رخ درلود. او دسی.آی.ای په لارشو نه په افغانستان کی دیوی کودتا او توطئه چی په 1358 د جدی په اتمه نیته ……..(بر مبنای معلومات راستین و واقعی بدست آمده باید گفت که حفیظ الله امین جنایتکار، این نماینده و جاسوس سی آی اِی و عدۀ همراهانش با گلبدین حکمتیار رهبر اخوانی های افغانستان بر اساس هدایت و رهنمایی سی آی اِی می خواست توطئه و کودتایی را در هشتم جدی 1358 عملی کند. در حکومتی که بعد از انجام این کودتا و توطئه تشکیل می شد، حفیظ الله امین به حیث رئیس جمهور، گلبدین حکمتیار صدراعظم و محمد یعقوب لوی درستیز قبلی وزارت دفاع به حیث وزیر دفاع مورد توافق قرار گرفته بود.»
در حالی که سید محمد گلابزوی، نه آن زمان و نه بعداً شواهد و اسنادی را از آن “معلومات راستین و واقعی”در مورد رابطۀ امین با سی.آی.ای نشان نداد، بیست و دو سال بعد گلبدین حکمتیار از کودتا و به قول خودش “اقدام عسکری” در روزهای سقوط حکومت امین توسط قوای شوروی سخن گفت. حکمتیار اظهار داشت:
«ما بخاطر وارد آوردن آخرین ضربه بر پیکر نیم جان رژیم کمونیست امین، ترتیبات یک اقدام عسکری را گرفته بودیم، افسران وفادار بما پیام فرستادند که: “قطعات اردو از هر لحاظ آمادۀ قیام هستند، اما طبق اطلاعات ما شوروی در قبال این تحول بی تفاوت نمانده حتماً “به مداخلۀ نظامی متوسل می شوند(می شود). شما از کشورهای همسایه مخصوصاً از امریکا توضیح بخواهید که در صورت مداخله نظامی روسها در افغانستان عکس العمل واشنگتن چه خواهد بود؟ تا این زمان هیچگونه تماس مستقیم وغیر مستقیم با امریکایی ها نداشتم. . . . . استاد امین الله، مسؤل بخش روابط بین المللی را توظیف نمودم تا در همین رابطه با کنسول امریکا در پشاور صحبت نماید که آیا آنها گزارش های حاکی از مداخلۀ نظامی شوروی و اعزام قوا به افغانستان را مؤثق میدانند یا نه؟ و احتمال وقوع این امر را در چه حدی می بینند؟ و اگر بالفرض روس ها کشور ما را مورد هجوم قرار دهند، عکس العمل آنان چه خواهد بود؟……………..»
گلابزوی کودتا را، توطئه ای به رهبری سی.آی.ای تلقی میکند و حکمتیار میگوید که نمایندۀ خود را در مورد کودتا نزد قنسل امریکا فرستاد. آیا می تواند وجود این نقاط مشترک در ادعای حکمتیار و گلابزوی، نشانی از صحت ادعای گلابزوی باشد؟
هر گاه به همسانی در سخنان گلابزوی و حکمتیار، همزمانی تماس و رابطۀ حفیظ الله امین با جنرال ضیاءالحق رئیس دولت پاکستان را بیفزاییم، آیا رابطۀ امین با سی.آی.ای و ادعای گلابزوی واقعی تر به نظر میرسد؟
حفیظ الله امین از نخستین روزهای حکومت خود در صدد تماس و مذاکره با دولت پاکستان شد. تمایل او به برقراری روابط نزدیک با پاکستان هر روز افزایش میافت و در روز های پایانی حکومت خود به دیدار و گفتگو با جنرال ضیاءالحق بی صبری بیش از حد نشان داد. آغاشاهی به هریسن خبرنگار امریکایی می گوید که داکترشاه ولی وزیرخارجۀ حکومت امین برای سفر من به کابل در اواسط دسمبر 1979 التماس می کرد.
در حالی که تلاش امین به گفتگو و روابط با ایالات متحده و پاکستان در دوران حکومت صد روزه اش (دستگیر پنجشیری حکومت امین را 103 روز می گوید)افزایش یافت، اما موصوف قبل از آن نیز در مسند وزارت خارجه و کرسی صدارت با سفارت امریکا تماس های مداوم داشت. به گفتۀ “بروس فلاتین” قنسل سیاسی سفارت امریکا در کابل، حفیظ الله امین چهارده بار با “ادولف دبس” سفیر ایالات متحدۀ امریکا در کابل دیدار و گفتگو کرد. “دبس” در مورد اولین ملاقاتش با امین گفت:
«این رهبر افغانها در بارۀ خودش چنین فکر میکند که وی گویا یک “کمونیست – ناسیونالیست” است و نمی خواهد پیش از حد مجبوریت به اتحاد شوروی متکی باشد. “دبس” چند بار گفت که لهجۀ امین در بارۀ مسکو آشوبگرانه و آمیخته با نوعی لاف زنی بود. نامبرده گمان میکرد که امین آماده است با ایالات متحدۀ امریکا زودتر از آن روابط خود را توسعه بخشد که احتیاط مقتضی آن است.»
توصیف بروس آمستاز، شارژدافر آمریکا در کابل نیز از امین جالب نیست. او پس از دیدار با امین در گزارشی به واشنگتن، خلقی ها(جناح خلق حزب دموکراتیک خلق) را “یک دستۀ کژدم می خواند که همدیگر خود را تا مرگ نیش می زنند.”
روی هم رفته نکتۀ قابل بحث در دوران حکومت کوتاه حفیظ الله امین، عملکرد متضاد وی غرض ایجاد مناسبات با ایالات متحدۀ امریکا همزمان در روابط موجودش با شوروی بود. خطر امین برای شوروی ها که کمر به قتل او و سرنگونی حکومتش بستند قبل از آنکه از رابطۀ وی با سی.آی.ای بر میخاست، ریشه در سیاست و عملکرد بحران آلود و غیر قابل مهار موصوف در داخل حزب و حکومت حزبی داشت. امین علی رغم وابستگی و وفاداری اش به شوروی، با سیاست و عملکرد سرکوب و انحصار در بیرون و درون حزب دمکراتیک خلق، حاکمیت این حزب را بسوی سقوط و فروپاشی برد که برای شوروی پذیرفتنی نبود.
نزدیکی و پیوند امین با سی.آی.ای، نه از دید شوروی و هردو سازمان استخبارات کی.جی.بی و جی.آر. یو، پنهان میماند و نه شوروی ها اجازه می دادند تا یک مهرۀ سی.آی.ای در داخل حزب مارکسیست لنینیست طرفدار و وابسته به آنها، تا آنجا رشد و نفوذ کند که به رهبری حزب برسد.
شوروی ها با وجود اتهام رابطۀ امین با سی.ای.ای هیچگاه اسناد و شواهد این رابطه را پس از سرنگونی حکومت امین نشان ندادند. “یوری کوزنتس” مشاور سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب دمکراتیک خلق در سالهای 1987 – 1979 در برابر این پرسش خبرنگار روزنامۀ ستارۀ سرخ که آیا امین واقعاً مامور امریکایی ها بود ، پاسخ میدهد:
«من با این موضوع با تردید نگاه میکنم؛ دلیل طرح این مسئله پیدا شدن دست نوشته ای بود در دفترچۀ یاد داشت وی که نوشته شده بود”تیلفون فلان مامور سیا درهند.” حالا شاید به دلیلی این تیلفون لازمش شده بود. به غیر ازاین هیچ مدرک دیگری در تأیید ادعای فوق وجود نداشت.»
“والنتین برایترسکی” یکی از افسران کی. جی بی که در عملیات سرنگونسازی حکومت امین شرکت داشت، زدوبند امین با امریکایی ها را یک فرضیۀ تحمیل شده از سوی زمامداران خود می پندارد.
امریکایی ها نیز نه آن زمان و نه بعداً از روابط امین با سی.آی.ای سخن نگفته اند. و برعکس، دیپلوماتهای امریکایی در سفارت کابل به شمول “آدولف دبس” سفیر ایالات متحده که در چهاردهم فبروری ۱۹۷۹/۲۵ دلو ۱۳۵۷ در کابل به قتل رسید هر گونه ارتباط امین با سی آی اِی را مورد تکذیب قرار داده اند.
امین؛ شخصیت مستقل و ناسیونالیست:
فرضیۀ ناسیونالیست بودن و استقلالیت امین در بریدن از شوروی می تواند یکی از عوامل تحریک آمیز در لشکر کشی شوروی باشد. این ادعا را بیشتر هواداران امین در داخل حزب دمکراتیک خلق مطرح کرده اند که برخلاف جناح پرچم و رهبر آن ببرک کارمل، در صدد آن بود تا حزب موصوف و دولت حزبی را از سلطه وکنترل شوروی بیرون کند. عبدالقدوس غوربندی از وزیران کابینۀ امین وطرفدار او می نویسد:
«حفیظ الله امین حتی به قول و عقیدۀ دشمنانش یک عنصر نا سیونالیست، آزاد منش و مغرور و متکی به نفس، جسور، نیکومنظر و خوش لباس بود. نگارنده چند بار از زبانش شنیده بودم که میگفت دوستان شوروی سیاست مستقلانۀ ما را نمی پسندند و از استقلال فکری ما ناراض اند.»
برخی از ژورنا لیستان و محققین خارجی نیز از آزادیخواهی و استقلالیت حفیظ الله امین در برابر نفوذ و سلطۀ شوروی نام میبرند. “سلیک هریسن” نویسنده و خبرنگار امریکایی که در تابستان 1357 با امین در مسند وزارت خارجه به گفتگوی مطبوعاتی پرداخت، میگوید:
«پالیسی امین این بود که به شوروی ها در امور افغانستان حق آنقدر نظارت را ندهد که اتحاد شوروی با دادان کمک های هنگفتی در اقمار خویش از آن برخورداربود. دو مصاحبۀ طویل با امین که یکی آن بتاریخ 6 جون ودیگرآن بتاریخ 13 آگست 1978 صورت گرفت، نشان داد که امین ناسیونالیست سرسخت، آزاد منش و مغرور و متکی به نفس خود بود.»
اگر پالیسی امین این بود، ولی در عملکرد خویش مسیر متناقض با این پالیسی را پیمود. منازعۀ امین در درون حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی با جناح پرچم و راندن جناح مذکور از قدرت، سپس خصومت او با تره کی و قتل تره کی برای قبضۀ کامل و انحصاری رهبری حزب و حاکمیت حزبی، وابستگی حزب و دولت حزبی را به شوروی، نه کاهش بلکه افزایش بخشید.
رفتارهای ناسیونالستی و آزادیخواهانۀ امین در برابر شوروی بیشتر تظاهر و تصنعی بود. اینگونه حرکات را در برابر ژورنالیستان و دیپلماتهای غربی به خصوص امریکایی ها انجام می داد. از اظهارات آدولف دبس سفیر امریکا بر می آید که دیپلومات های امریکایی نیز بسوی حرکات واظهارات آزاد منشانۀ موصوف در برابر شوروی ها با بی باوری نگاه میکردند.
صرف نظر از هر برداشت و دیدگاهی در مورد استقلالیت و آزادمنشی امین از نفوذ و سلطۀ شوروی، پرسش مهم این است که آیا او در دوران یکصد یا یکصدو سه روز رهبری و زعامت در حزب و دولت حزبی، در مسیر این آزادمنشی قدم گذاشت؟
حفیظ الله امین و مناسبات با شوروی:
یکصد روز رهبری حفیظ الله امین در حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی همراه با فریاد شوروی دوستی و تأکید به این دوستی و وفاداری به نظام و آیدئولوژی شوروی بود. امین در تمام بیانیه ها و گفتگوهای مطبوعاتی خود به تمجید از شوروی و حزب کمونیست شوروی می پرداخت. بسیاری از صحبت های وی در این موارد بدون ارتباط و مناسبت ایراد می شد. او در بیان دوستی با شوروی لحن شگفت آوری میگرفت و با مبالغه و افراط به دوستی و برادری با شوروی تأکید میکرد. وی دوهفته بعد از احراز قدرت در مراسم افتتاح انیستوت علوم اجتماعی گفت:
«این قدم بزرگ، این عمل پر افتخار افتتاح انیستوت علوم اجتماعی کمیتۀ مرکزی حزب دمکراتیک خلق افغانستان است که تدریس و پخش فلسفه، اقتصاد وسوسیالیزم علمی را بدوش داشته و در آن تحقیقات و تتبعات وسیع بعمل می آورد. چون دراین امر تاریخی پر افتخار حزب دمکراتیک خلق افغانستان از همکاری های انتر نشنلیستی کارگری و برادرانۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی وسیعاً برخوردار است که با اطمینان و افتخار گفته میتوانم که حزب دمکراتیک خلق افغانستان به حیث حزب برادر در پهلوی حزب مورد افتخار همۀ کارگران جهان و سایر زحمتکشان جهان، حزب لنین کبیر جای پر اطمینان وپر اعتبار دارد.»
امین کمک های شوروی را با ادعا و لحن شگفت آوری بی حد وحصر می خواند:
«ما یقین داریم که اگر کمک های عظیم اقتصادی و سیاسی اتحاد شوروی برای ما نمی رسید ما در برابر دسایس و تجاوزات امپریالیزم و متحدین چپ نمای ارتجاع بین المللی آن، دوام داده نمی توانستیم و در ساختمان جامعۀ سوسیالیستی کشور خویش مؤفق نمی شدیم……………………..
کمک های اتحاد شوروی حد و حصری ندارد و آن مربوط به ما است که چقدر می توانیم در جلب و جذب آن استفاده بعمل آوریم…….»
حفیظ الله امین در این دوره علی رغم تماس ها و تلاش هایش غرض برقراری رابط با امریکا و پاکستان، به تمام تقاضای شوروی پاسخ مثبت گفت:
1 – از هیئات نظامی و امنیتی شوروی که بلا وقفه در رفت و آمد به افغانستان بودند، با گرمی استقبال بعمل آورد.
2 – هیچگونه شرایط و محدودیتی را در رفت و آمد بلا انقطاع مقامات نظامی و امنیتی شوروی وضع نکرد.
3 – گوش خود را برای شنیدن هرگونه توصیۀ شوروی ها باز گذاشت.
4 – مشورت نمایندگان شوروی و مشاورین روسی را در انتقال دفتر و مقر خود از قصر ریاست جمهوری به قصر تپۀ تاج بیک در دارالامان پذیرفت.
5 – به ورود قطعات نظامی شوروی که از آن به قطعات محدود تعبیر گردید، توافق کرد و در پاسخ به پیام پرژنف و کاسگین به مناسبت اولین سالگرد معاهدۀ پنجم دسمبر 1978، از تطبیق مواد مندرج در معاهده توسط دولت شوروی اظهار امتنان و مسرت کرد.
محاسبۀ امین و نقطۀ اتکای او در اعتماد به روس ها و گسترش روابط با شوروی علی رغم فضای غبار آلود میان او و شوروی در نتیجۀ قتل تره کی و اخراج سفیر شوروی، چه بود؟
وفاداری و اعتماد به شوروی:
حفیظ الله امین به این گمان بود که مسکو دیر یا زود متقاعد می شود که وی در رهبری حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی می تواند عین روابط تره کی را با دولت شوروی بر قرار کند و بهتر از تره کی، مجری تمایلات و اهداف شوروی ها باشد. حتی امین شوروی را در برقراری مناسبات گسترده و اعتماد به خود بیشتر از خویش نیاز مند احساس میکرد. او می پنداشت که شوروی ها راهی جز گزینش اعتماد و دوستی با او ندارند. امین این ذهنیت را مدت ها قبل از احراز رهبری در حزب و حاکمیت داشت. باری در مسند وزارت خارجه به خبر نگار امریکایی در تابستان 1978 گفت:
«شما امریکایی ها در مورد ما نباید تشویش داشته باشید. ما افغانانیم، ما میدانیم که با روس ها چطور سلوک باید داشته باشیم. بیاد داشته باشید که آنها بما آنقدر ضرورت دارند که ما برای ایشان داریم. حتی ضرورت آنها به ما بیشتر از ضرورت ما به آنها است. روس ها به من آنقدر ضرورت دارند که من با ایشان آنقدر ضرورت احساس نمی کنم.»
آیا امین در عمل به توصیه ها و خواست های شوروی، تنها به گمانه ها و پیش فرض های خود اکتفا می کرد؟
نه؛
امین در منازعۀ درونی حزب دمکراتیک خلق بر سر قدرت در طول یک سال و نیم گذشته نشان داد که شخص زیرک، جسور بی رحم و عملگرا است. معهذا بعید به نظر می آید که او در محاسبات خود مبنی بر اعتماد و وفاداری به شوروی تنها به حدس و گمان تکیه کرده باشد.
انگیزه های اصلی اعتماد امین به شوروی در فضای ناگوار و متشنج روزهای آغازین رهبری در حزب و حاکمیت، در موضع گیری و دیدگاه های شوروی ها نهفته بود. امین این پیام و اطمینان را از برخی نمایندگان دستگاه های قدرت شوروی در کابل دریافته بود. الکزاندر موزورف نمایندۀ کی.جی.بی در افغانستان از قول “وی پی. زپلاتین مشاور سیاسی ارتش افغانستان در سال 1979 میگوید:
«ما، در حالت دفاعی قرار داشتیم. زیرا بعضی از مشاورین و متخصیصین ما در کابل در مقابل مشکلاتی که در حزب دمکراتیک خلق وجود داشت عکس العمل زایدالوصفی را از خود نشان میدادند. خلاصۀ راپور های شان به مسکو این بود که همه چیز رو به اضمحلال گذاشته و امین به ما خطری را تشکیل میدهد. مشاهده می شد که جنرال گورلوف (رئیس استخبارات نظامی شوروی در کابل) بر آشفته و مضطرب بود. من هم در اضطراب بودم. نظر ما این بود که می شود با امین کار کرد! وی دشمن اتحاد شوروی نیست و ما باید از استعداد و لیاقت زیادش به نفع خود بهره برداری نمائیم…….
زیپلاتین به اوستینوف وزیر دفاع مکتوبی داد که از طرف امین به برژنف فرستاده شده بود. امین از برژنف تقاضای ملاقات کرده و خواسته بود که سخنش سنجیده شود. “وی فکر میکرد که اطلاعات غیر واقعی به مسکو میرسد. متأسفانه که ایشان(برژنف) نخواستند که در چنین یک لحظۀ حساس با وی صحبت نمایند.
چند هفته بعد از این مذاکرات، جنرال گورلوف از مقامش در کابل برطرف گردید. به همین منوال پالوفسکی که به اوستینوف تلگرامی فرستاده بود که اعزام سرباز به افغانستان مقرون به مصلحت نخواهد بود و هم تقاضا نموده بود که با امین به سطح عالی مذاکرات صورت بگیرد در ماه نوامبر از کابل احضار گردید. زمانی که پالوفوسکی به مسکو مواصلت کرد برایش معلوم گردید که به توضیحاتش در مورد افغانستان کسی گوش نمیدهد.»
نمایندۀ استخبارات نظامی شوروی (جی.آر.یو) و مشاور سیاسی شوروی در ارتش افغانستان وقتی در پایتخت شوروی از امین بدفاع می پرداختند و به زمام داران شوروی توصیه میکردند که امین دشمن شوروی نیست و می توان با او کار کرد، مسلماً در کابل بسیار بیشتر از آن، صدای اعتماد و دوستی شوروی را به گوش امین میرساندند. حمل نامۀ حفیظ الله امین عنوانی برژنف توسط ژنرال “زیپلاتین” مشاور سیاسی شوروی در ارتش و تسلیمی نامه به وزیر دفاع، تأکید ژنرال گورلوف رئیس استخبارات نظامی شوروی در کابل به دوستی امین با شوروی و ارسال پیام تلگرافی جنرال پالو فسکی معاون وزارت دفاع از کابل به مارشال اوستینوف در مورد مذاکره با امین درسطح عالی، همه مبیین اعتماد و روابط تنگاتنگ سازمان استخبارات نظامی ارتش شوروی(جی.آر.یو) به امین بود. رئیس ارکان حرب اردوی اتحادشوروی مارشال ن.اوگارکـوف و معاونش جنرال س. اخـرومـیـیـف نیز مخالف لشکر کشی شوروی بودند. مخالفت آنها و جنرال ایـوان پـالـوفـسـکـی به لشکر کشی که در جهت سرنگونی امین انجام می شد، به معنی آن بود که امین در رهبری حزب و دولت بماند. به هیچ صورت آنها این نظر را بدون روابط تنگاتنگ با حفیظ الله امین ارائه نمی کردند. و نمی توان تصور کرد که امین از دیدگاه آنها در بی اطلاعی به سر میبرد. نقطۀ اصلی اتکای امین در اعتماد به شوروی از این جا ناشی می شد.
علی رغم نشانه هایی از پارادوکس و تناقضی که در تمایل شدید امین به برقراری مناسبات با امریکا و پاکستان و چگونگی روابطش با شوروی در این دوره به مشاهده میرسد، او در صدد بازی کردن با شوروی ها نبود. بر خلاف، این شوروی ها بودند که با امین بازی کردند. اگر ژنرال گورولف نمایندۀ سازمان استخبارات نظامی شوروی در کابل از وظیفه اش سبکدوش گردید و اگر ژنرال پالو فسکی به مسکو احضار شد، اجنت ها و نمایندگان جانشین آنها در کابل هیچگاه از نیات و تصمیمات مسکو به گوش امین چیزی نگفتند. مسلماً آنها امین را در دوستی و اعتماد به شوروی امید وار میکردند و او را به تداوم کمک های به قول امین”بی حد و حصر” خود اطمینان میدادند.
حفیظ الله امین در اعتماد و باور صادقانه به شوروی ها به سر می برد و نیروهای آنها را حامی و پاسبان حاکمیت خود تلقی می کرد. وزیر مخابرات امین که در آخرین روز حکومت او غرض وداع با وزیر مخابرات شوروی عازم فرودگاه کابل بود در پاسخ به پرسش یکی از همراهان خود که این همه عساکر شوروی متواتر از هوا فرود می آیند چه خبر است، گفت:
«غم نخور! این ها به موجب یک موافقت نامۀ کمک با ما آمده اند و خواهی دید که به زودی دمار از روز گار ضد انقلابیون بر خواهند آورد.»
وقتی عبدالله امین برادر امین در شمال افغانستان به او اطلاع داد که شوروی ها بالای دریای آمو پل های(پانتونی) به کار انداخته و قطعات موتر دار و زرهدار را از بالای آن عبور داده و به طرف کابل روان اند، و همچنان به میدان هوایی مزار شریف قطعاتی از راه هوا به زمین نشسته و ادارۀ آنجا را بدست گرفته اند، امین در جوابش گفت: مطمئن باش حرفی نیست این قوا به موجب یک موافقتنامۀ کمکی که در بین ما امضاء شده است به طرف کابل و بگرام می آیند و به ما تجهیزات میرسانند.»
ژنرال لیاخفسکی از اعتماد امین در دورۀ زمام داری او به شوروی ها می نویسد:
«امین نه تنها خود را بدست خود در محاصرۀ مشاوران نظامی شوروی افگند، بلکه با نمایندگان بلند پایۀ کی.جی.بی، وزارت دفاع شوروی در ارگانهای مربوط افغانستان مشوره میکرد و کاملاً به آنها اعتماد داشت. تنها به پزشکان روسی مراجعه میکرد و در فرجام به سپاهیان ما امید بسته بود.»
شکل گیری تجاوز:
بازی با امین از نخستین فیصله های رهبران حزب کمونیست شوروی بود. جنرال الکساندر لیاخفسکی از یاد داشتها و تصاویب سری حزب کمونیست در این مورد که پس از فروپاشی شوروی علنی گردید، می نویسد:
«بعداً در یاد داشتهای کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی واضح شد که کار پیگیر با امین و در مجموع با رهبران کنونی حزب دمکراتیک خلق افغانستان را ادامه داده و بهانه در دست امین ندهیم که فکر کند ما به او اعتماد نداریم و نمی خواهیم با او سرو کار داشته باشیم. از تماس با امین برای پرده برداری از امیال نهایی وی باید بهره گرفت.»
اعزام هیئات مختلف به ویژه هیئات امنیتی و نظامی از سوی مسکو به کابل جهت بررسی اوضاع و گفتگوی مداوم با امین بر سر کمک های شوروی گسترش یافت. بررسی اوضاع و ارایۀ گزارش به رهبران شوروی و آماده ساختن امین جهت توافق و پذیرش نیروهای شوروی از وظایف هیئاتی بود که به پایتخت افغانستان می آمدند و با امین و مقامات حکومت او گفتگو میکردند. و امین بسیار به آسانی و با اعتماد کامل به ورود نیروهای نظامی شوروی توافق کرد.
فیصله نامۀ 176:
در سند مهم و سری کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی که در سال 1992 پس از فروپاشی شوروی علنی گردید، مشاهده می شود که فیصلۀ حملۀ نظامی به افغانستان در حلقۀ معدود 9 نفر عضو بیروی سیاسی حزب کمونیست اتخاذ شد. این سند که به فیصله نامۀ 176 معروف است، توسط “کنستانتسن چرنینکو” در یازدهم دسمبر1979 به قلم نگاشته شده بود.
نکتۀ قابل بحث در فیصله نامۀ 176، نقش و سهم برژنف رهبر سالخوردۀ آن حزب و زمام دار شوروی است. “یوری گانکوفسکی”، مدیر پروژۀ افغانستان در مؤسسۀ مطالعات شرقی از قول “ر.الف اولیانوفسکی” یکی از اعضای اداری کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی که در جلسۀ مذکور حاضر بود، میگوید:
«گرومیکو از جلسه ریاست نمود و اوستینوف در رأس میز طویل پهلویش نشسته بود. اندروپوف در پهلوی میز نزدیک به دیوار جا گرفته بود. ده یا یازده نفر اعضای کمیتۀ مرکزی در بیخ دیوار مقابل، یک اندازه دورتر نشسته بودند. تقریباً بعد از نیم ساعت استماع راپور ها که از طرف مشاورین قرائت می شد برژنف به اتاق در آمد. گرومیکو از بازویش گرفت و همرایش کمک نمود که بصورت لرزان دورا دور اتاق بگردد و هر یک از اشخاص حاضر را در آغوش بکشد. وی چندین مرتبه به افتیدن نزدیک شد. بعد از آن گرومیکو در گوشش طوری نجوا نمود که حرفش بکلی شنیده می شد و به برژنف گفت:
“معلومات تازه به جلسه عرضه شده که نشان میدهد که امین تا چه حد بد، تا چه حد ماجرا جو و تا چه حد غیر قابل پیش بینی است. برژنف برای دوسه دقیقه خاموش بود. بعد از آن دفعتاً به پا ایستاد، مشت هایش را به میز کوفت وگفت:
“مرد ناپاک” و از اتاق خارج شد.»
مقدمات تجاوز نظامی بر افغانستان قبل از فیصله نامۀ 176 در اوایل نومبر 1979 آغاز گردید. قوای مهاجم در ترمز ازبکستان و حوزۀ ترکمنستان تشکیل شد. اما مارشال استینوف وزیر دفاع شوروی تصمیم رهبران شوروی را در اوایل دسمبر در جلسۀ رهبری هیئت وزارت دفاع و برخی ژنرالان ارشد و با صلاحیت اعلان کرد.
ششم جدی 1358 (27دسمبر 1979)
حفیظ الله امین ظهر آنروز در کاخ تپۀ تاج بیگ میزبان اعضای دفتر سیاسی حزب دمکراتیک خلق بود. دستگیر پنجشیری، می نویسد که امین به اعضای بیروی سیاسی گفت:
«سفیر شوروی به نمایندگی از رهبری دولت شوروی به او اطمینان محکم داده است که دولت شوروی بقدر ویتنام به افغانستان مساعدت تخنیکی، نظامی و مالی میرساند و کشور ما را در مقابل دخالت و مداخلۀ پاکستان و دیگر کشور های منطقه تنها نمیگذارد.»
حفیظ الله امین در حالی به اعضای دفتر سیاسی حزب دمکراتیک خلق از کمک های نظامی و مالی شوروی اطمینان میداد که آشپز روسی اش با پلان کی جی بی در آشپز خانه مصروف زهر آلود ساختن غذای او بود و نیروهای شوروی در بیرون از کاخ آمادۀ عملیات سرنگونی حکومت او می شدند.
امین پس از غذای ظهر مسموم شد(در اثر سوپ زهر آلود) و در بیهوشی و کوما رفت. اما پزشکان شوروی (دگروال “ویکتور کزنیچنکف” متخصص امراض داخلی و دگروال”اناتولی الکسی یف”سرطبیب گروه دکتوران نظامی شوروی در شفاخانۀ چهارصد بسترکابل)در بی خبری از برنامۀ عملیات سرنگون سازی، او را تا شروع عملیات نظامی به هوش آوردند.
یورش 333 در شامگاه ششم جدی
حفیظ الله امین زمانی به هوش آمد که عملیات نظامی نیروی های شوروی غرض سرنگونی حکومت او آغاز یافته بود. نیروی های مهاجم به قصر اقامت امین بوسیلۀ قطعات ویژۀ کی.جی.بی که قبلاً در کاخ تپۀ تاج بیک محل اقامت امین جا بجا شده بودند کمک می گردیدند:
«این جزو تام ها(یگانها و واحد ها) هیچ تفاوتی با یک جزو تام افغانی نداشتند. افراد آن که ملبس با یونیفورم افغانی بودند، اطراف قصر را مین گذاری کردند. آنها سازماندهی و چگونگی تبدیل پهره داری قصرامین را میدانستند. محافظین امین را به چهره می شناختند. از خصوصیات سیستم مخابروی و تجهیزات محاربوی شان نیز آگاه بودند. در پهلوی آن، ساختمان داخلی قصر و نقشۀ اتاق های داخل قصر را نیز میدانستند. قطعات مهاجم “الفا” را “نیکولای بریلیف” و “زینت” را “بویارنیف” از افسران کی جی. بی فرماندهی می کردند. این قطعات چند عراده ماشین محاربوی و دستگاه “شلیکا” در اختیار داشتند. هجوم به کاخ امین بنام “یورش 333″در شامگاه 27 دسمبر 1979(ششم جدی 1358)ساعت 6 و 25 دقیقه آغاز یافت.»
به نوشتۀ مؤلف توفان در افغانستان:«برای افراد و پرسونل کندک مسلمانان توضیح داده بودند که امین به انقلاب ثور خیانت کرده و به زدو بند با سی آی اِی پرداخته است. راستش این توضیحات را کمتر کسی از سربازان و افسران میتوانستند بپذیرند و از خود می پرسند پس چرا امین سپاهیان ما را دعوت کرده است نه سپاهیان امریکایی را!؟»
قتل امین:
یکی از نکات شگفت انگیز در داستان قتل حفیظ الله امین توسط نیروهای شوروی، باور و اعتماد عمیق امین در آخرین دقایق عمرش به شوروی بود. امین ظهر بیست و هفتم دسمبر به عنوان میزبان اعضای دفتر سیاسی حزب دمکراتیک خلق در کاخ تپۀ تاج بیک با دستگیر پنجشیری که از خوردن سوپ خود داری کرد به شوخی پرداخت و برایش گفت که ترا آشپز های کرملین نازدانه بار آورده اند. پنجشیری نیز پس از شوخی با حفیظ الله امین گفت:
«در مسکو به وی اطمینان داده اند که اتحاد شوروی در جنگ داخلی افغانستان کمک های عظیمی با دولت جمهوری دمکراتیک خواهد نمود. امین در پاسخ به او با خرسندی گفت که قشون شوروی اکنون در این جا است. من همیشه برایتان میگفتم که همسایۀ بزرگ ما هیچگاه روز بد ما را تنها نمیگذارد. اکنون همه چیز طور عالی پیش میرود من هر روز از طریق تیلفون با رفیق گرومیکو ارتباط می گیرم و با هم در بارۀ اینکه چطور برای جهانیان کمک های نظامی اتحاد شوروی را در جنگ داخلی افغانستان توجیه نماییم، صحبت می کنم.»
در حالی که محل اقامت و کار امین در کاخ تپۀ تاج بیک مورد هجوم و آتش نیروهای شوروی قرار گرفت، حفیظ الله امین اطلاع جانداد قوماندان گارد محافظ قصر خود که آتشباری از طرف روس ها است را، نپذیرفت. خانم امین سالها بعد در مصاحبه با رادیو بی.بی.سی گفت:
«امین صاحب به جانداد قوماندان گارد گفت ببین که فیر(شلیک) می کند؟ جانداد معلومات گرفت و آمد به امین صاحب گفت: این طور معلوم می شود که فیر از طرف روس ها با شد. اما امین صاحب گفت:
نه!»
داکتر الکسی یف داکتر روسی معالج امین که شاهد قتل او در شامگاه 27 دسمبر 1979 بود میگوید: «امین به یاور خود دستور داد به مشاورین نظامی شوروی زنگ بزند و آنان را خبر کند که به کاخ حمله شده است. و آنگاه گفت که شوروی ها کمک می کنند. یاور به امین گفت این شوروی ها اند که آتش باری میکنند. این سخنان، دبیر کل (امین) را ازخود بیخود ساخت خاکستر دانی سیگار را گرفته به سوی یاور پراند(پرت کرد) و به خشم فریاد زد:
.»”دروغ میگویی این امکان ندارد
امین حتی تا آخرین لحظات حیاتش سخنی از بی اعتمادی و سوء ظن در مورد شوروی به خانوادۀ خود نگفته بود. زیرا خانم امین و فرزندانش نیز باور نداشتند که حمله در آن شامگاه به کاخ اقامت شان از سوی نیروهای شوروی باشد. آنها گمان میکردند که نیروهای شوروی در دفاع از امین با کسانی می جنگند که به قصر یورش آورده اند. همسر امین می گوید:
«ما نمی دانستیم که روس ها هستند. وقتی مهمات ما تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن با ماشیندار به چهار طرف شلیک کردند. در اثر این شلیک ها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد. در حالی که آنها عکس امین را بدست داشتند، بسوی دخترم غتی رفتند. غتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب اینجاست. گفتند که امین کجاست؟ دراین حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است. بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند و وقتی دیدند کس دیگری باقی نمانده، خاموش شدند.»
چرا شوروی به افغانستان لشکر کشید و 9 سال جنگید؟
نویسندگان و تحلیل گران انگیزه و عوامل مختلفی را در حمله و تجاوز نظامی شوروی به افغانستان که نیروهای آن را بیشتر از 9 سال درگیر جنگ ساخت، دخیل میدانند.
برخی ازانگیزۀ لشکرکشی شوروی در رسیدن به آبهای گرم سخن میگویند. شماری این لشکرکشی را به ملحوظات آیدئولوژیکی پیوند می دهند و آنرا ناشی از عمل به دکتورین برژنف میدانند. بر مبنای این دکتورین، شوروی به خود حق میداد که از دولت های به رهبری حزب مارکسیست-لنینیست طرفدار شوروی حمایت کند و تاسرحدِ دخالت نظامی، جلو شکست وسقوط این دولت ها رابه عنوان وظایف انترناسیونالیستی خود بگیرد.
دربرخی از تحلیل ها، لشکر کشی شوروی به افغانستان در منازعه و رقابت پنهان رهبران حزب کمونیست شوروی و دستگاه های استخباراتی آن کشور بر سر قدرت قابل بررسی پنداشته می شود. در رقابت درونی دستگاه های قدرت بر سر لشکرکشی و دخالت در افغانستان، از نقش کی.جی.بی و رئیس آن اندروپوف سخن زده می شود.
یکی از نکات قابل بحث در انگیزه های لشکرکشی شوروی بر افغانستان به تصمیم مسکو در حمایت از ببرک کارمل و جناح پرچم برای رساندن به رهبری حزب و حاکمیت حزبی برمیگردد. این ادعا بیشتر از سوی جناح خلق به خصوص هواداران امین مطرح می شود.
اگر رقابت درونی در دستگاه اقتدار شوروی به عنوان یکی از مؤلفه های حملۀ نظامی برافغانستان مطمح نظر باشد و نقش کی.جی.بی و اندروپف برجسته تلقی شود، آیا ببرک کارمل گزینۀ اصلی در رهبری و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق به جای حفیظ الله امین بود؟
“ولادیمیرپلاستون”عضومؤسسه مطالعات شرق شناسی در روسیه میگوید:
«این پرچمی ها در لحظات خیلی حساس در مسکو بودند.آنها دوستان خود را در ادارات ما و مامورین کمیته مرکزی ما همه روزه می دیدند. پلاستون رهبری ببرک کارمل را پس از قتل امین نتیجه تصمیم و پافشاری کی. جی.بی میداند که سپس مشاوران نظامی شوروی از این انتخاب ناراض و شاکی بودند.»
رهبران جناح پرچم به شمول ببرک کارمل که به سفارت گماشته شده بودند پیوسته تلاش می کردند تا با شوروی ها تماس برقرار کنند و از آنها برای تغییر در کابل کمک بخواهند. ببرک کارمل در 30 اکتوبر 1979عنوان برژنف نامه نوشت. قبل ازاو نیز سه تن ازوزیران معزول خلقی هوادارتره کی (گلابزوی، وطنجار و سروری)به کمتیه مرکزی حزب کمونیست شوروی در8 اکتوبر نامه نگاشته بودند. در نامۀ ببرک کارمل که بصورت ویژه عنوانی برژنف نگاشته شده آمده بود:
«ازنام همه اعضای حزب با مسئولیت اعلام میدارم که حزب بر اساس اصل لنینی شیوه کار، تأکتیک و خط مشی خلاقانه کاملاً آماده است تا وظایف خود را به سر رسانده و معضله انقلاب ثور، حزب و دولت را بگونۀ مثبت حل کند. اعضای کلیدی حزب آماده اند تا کمونیست ها، وطنپرستان و همه نیروهای مترقی و دموکراتیک را در افغانستان بسیج و متشکل سازند. تحقق این اهداف با مددکاری برادرانه، کنکاش ها، مشوره ها، و پیشنهادهای دوستان شوروی ما میسر خواهد بود.»
آیا این گزارشات از سوی هواداران تره کی ورهبران جناح پرچم به ویژه ازسوی کارمل و پس از قتل تره کی توسط امین، موجب کشاندن پای قوای شوروی به افغانستان شد؟
نه؛
انگیزۀ زمامداران شوروی در حمله نظامی بر افغانستان نه ناشی از خونخواهی نور محمدتره کی بود و نه در جهت رساندن ببرک کارمل و جناح پرچم به کرسی حاکمیت. تصمیم گیرندۀ اصلی در این حمله نه رهبران حزب دموکراتیک خلق بلکه رهبران شوروی بودند. نقش رهبران حزب دموکراتیک خلق علی رغم هرگونه دوری و نزدیکی آنها به مراکز قدرت در شوروی، قطعاً نقش اصلی و تعین کننده نبود. زمامداران شوروی از آنها در واقع به حیث مجری اهداف خود استفاده کردند. هرچند که حفیظ الله امین قوای شوروی را دعوت کرد و ببرک کارمل در پی تجاوز نیروهای شوروی به رهبری حزب و حاکمیت حزبی رسید، اما آنها در این سقوط و صعود تنها یک قربانی و ابزار محسوب می شدند.
وقتی رهبران شوروی در کرملین تصمیم به حذف حفیظ لله امین از کرسی قدرت گرفتند و برژنف این تصمیم را در سپتامبر 1979 بگوش تره کی رساند، ببرک کارمل به عنوان رهبر حزب و حاکمیت حزبی در کابل مد نظر گرفته نشده بود. اما غلبۀ امین بر تره کی در منازعۀ درونی قدرت، رهبران شوروی را ناگزیر به انتصاب ببرک کارمل در رأس حزب و حکومت حزبی در کابل ساخت. در سالهای بعد که رهبران کرملین یکی پی دیگری پدرود حیات گفتند و گورباچف رئیس کی.جی.بی رهبری حزب کمونیست و دولت شوروی را بدست آورد، در همسویی با سیاست پرسترویکا و گلاسنوست، دکتر نجیب الله را جانشین کارمل ساخت. آنچی را که روس ها در این دوره در مورد ببرک کارمل انجام دادند، کمتر از عملی نبود که در برابر حفیظ الله امین انجام داده بودند. آنها کارمل را با فشار عزل نمودند و سپس از افغانستان بیرون کردند و به شکل یک تبعیدی در حومۀ مسکو مسکن گزین ساختند.
شاید تاثیرات بسیار اندک و نامحسوسی از این گمانه زنی ها در انگیزه و عامل لشکر کشی شوروی قابل مشاهده باشد، اما مهمترین و اصلی ترین عاملی که مسکو را به این هجوم نظامی واداشت و پای شوروی را در یک جنگ نافرجام و بی حاصل 9 ساله فرو برد، اهداف و ملحوظات امنیتی بود.
ملحوظات امنیتی چه بود؟
اناتولی گرومیکو پسر گرو میکو وزیر خارجه و عضو دفترسیاسی حزب کمونیست شوروی نامۀ پدرش را در مورد حمله بر افغانستان که به دفتر حزب کمونیست نگاشته بود در سال1997 منتشر کرد: «گرومیکو در این نامه سعی در توجیه رأی موافق خود برای دخالت نظامی شوروی دردوازدهم دسمبر1979 بر اساس “شرایط ذهنی وعینی”دارد. یکی از دلایل ذهنی، تلاش های دولت امریکا برای ناامن کردن مرزهای جنوبی شوروی بود و اینکه امنیت شوروی از این طریق در معرض خطر قرارمی گیرد. ….»
برژنف ماه های بعد از حمله نظامی بر افغانستان(23 جون 1980) که در پلینوم کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی سخن گفت، اعزام قوا را یگانه انتخاب در جلوگیری از نفوذ امریکا به مرزهای جنوبی شوروی خواند.
جنرال وارننکوف معاون ستاد مشترک ارتش شوری واز مشاوران ارشد دیمیتری استنوف وزیردفاع در زمان حمله، پس از فروپاشی شوروی در کنفرانس “افغانستان و شکست تشنج گرایی” منعقدۀ اسلو پایتخت ناروی در سال 1995 که با شرکت ماموران متقاعد ارشد امریکایی و شوروی دهۀ هشتاد به شمول رئیس جمهور کارتر دایر شده بود، گفت:
«نمی توان توضیح داد که چرا شوروی در اقدام نا بخردانه به افغانستان تجاوز کرد، فکرمی کنم میتوان توضیح داد که چرا نمی خواستیم رژیم کابل سقوط کند.» وارننکوف در این کنفرانس خطاب به امریکایی ها اظهار داشت:
«شوروی احساس کرد از هر طرف در منطقه ضربه می خورد. برای مدت طولانی ایالات متحده امریکا، ایران حتی حکومت پهلوی را زیر سلطه داشت. نیروی دریایی امریکا اقیانوس هند را کنترل کرد. پاکستان؛ ما باید صادق باشیم. فکر می کنم پاکستان از واشنگتن دستور می گیرد. روشن بود، حتی چریک های اسلام گرای که با رژیم امین-تره کی تحت حمایت ما مخالفت میکردند، تربیت و تدارک می شدند. بنا بر این، تهدید شوروی از جانب افغانستان نبود بلکه از جانب امریکا بود علی رغم کاهش نفوذش در منطقه.
تصور کنید افغانستان در تجاوز امریکا-پاکستان سقوط میکرد، آن وقت امریکا میتوانست موشک کوتاه برد خود را در آنجا مستقرکند و علیه موشک های استراتژیک شوروی از جمله در قزاقستان بکارگیرد.
وارننکوف در این کنفرانس خطاب به امریکایی ها می گوید:
این منطقۀ نفوذ ما است(بود). مرز های ماست نه شما. لذا هیچ چاره ای جز رفتن به افغانستان نبود…»
توجیه حقوقی تجاوز نظامی شوروی:
صرف نظر از دیدگاه و باورهای مختلف در حملۀ نظامی شوروی یکی از نکات اصلی و قابل بحث، جنبۀ حقوقی و قانونی این حمله است. آنچی را که شوروی ها و حاکمان حزب دموکراتیک خلق در توجیه حقوقی و قانونی حملۀ نظامی عنوان میکردند به توافقنامۀ پنجم دسمبر 1978 میان کابل و مسکو و مادۀ 51 منشور شورای امنیت ملل متحد برمیگشت.
مهم ترین مطلب مورد استناد در توافقنامه دسمبر 1978 به ماده چهارم این توافقنامه برمیگردد که در آن گفته می شود:
«طرفین عالیین متعاقدین به تأسی از روحیۀ دوستی و حسن همجواری و منشورملل متحد به مقصد تأمین امنیت و استقلال و تمامیت ارضی دو کشور با هم مشورت نموده و تدابیر مناسب را به موافقت جانبین در زمینه اتخاذ خواهند کرد. به منظور تقویت قدرت دفاعی، طرفین عالیین متعاقدین انکشاف همکاری را در ساحۀ نظامی به اساس موافقتنامه های که بین شان عقد شده، دوام خواهند کرد.»
در ماده51 منشورملل متحد که دستاویز دیگرشوروی ها از زاویه حقوقی قضیه بود، می آید:
«در صورت وقوع حمله مسلحانه علیه یک عضو ملل متحد تا زمانیکه شورای امنیت اقدام لازم برای حفظ صلح و امنیت بین المللی را بعمل آورد هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع از خود، خواه فردی یا دسته جمعی لطمه وارد نخواهد کرد. اعضاء باید اقداماتی را که در اعمال این حق دفاع از خود به عمل می آورند فوراً به شورای امنیت گزارش دهند. این اقدامات به هیچ وجه در اختیار و مسئولیتی که شورای امنیت بر طبق این منشور دارد و موجب آن برای حفظ واعادۀ صلح وامنیت بین المللی و درهر موقع که ضروری تشخیص دهد اقدام لازم بعمل خواهدآورد، تاثیری نخواهد داشت.»
آیا شوروی اسناد و شواهد تقاضای دولت افغانستان بریاست حفیظ الله امین را مطابق ماده 51 منشور ملل متحد به شورای امنیت ارائه کرد؟
آیا حکومت حفیظ الله امین به حیث عضو سازمان ملل، وقوع حمله مسلحانه خارجی را به شورای امنیت ملل با اسناد و مدارک گزارش داده بود؟
آیا حکومت مذکور سازمان ملل را در جریان اقدام خود مبتنی به تقاضای نیروی نظامی از شوروی غرض مقابله با تجاوز مسلحانۀ خارجی گذاشت؟
پاسخ تمام این پرسش ها، نه، است.
محمدقاسم فاضلی از متخصصین حقوق و علوم سیاسی افغانستان هر گونه توجیه حقوقی و قانونی حملۀ شوروی را بی بنیاد و قابل تردید میداند:
«اگرحملۀ نظامی شوروی بر مبنای توافقنامه دسمبر1978 باشد، می بینیم که این حمله، حکومت برحال و موجود آن وقت را سرنگون کرد. و این کار تناقض بین ادعا و عملکرد آنها را نشان میدهد. ادعای شوروی با موازین ملل متحد هم موافق نبود. هرسال این لشکر کشی در سازمان ملل محکوم می شد.»
واکنش ها به حملۀ نظامی شوروی:
در سطح بین المللی، ایالات متحده امریکا و کشورهای اروپایی بیشتر از همه با یورش و حضور نظامی شوروی به مخالفت برخواستند. جیمزکارتر رئیس جمهورایالات متحده درهشتم جنوری 1980 حمله نظای شوروی را بزرگترین تهدید برای صلح پس از جنگ دوم جهانی خواند و بصورت رسمی با اِعمال تعذیرات اقتصادی بر شوروی، بازی های المپیای بین المللی را در تابستان 1980 در مسکو تحریم کرد.
اما واکنش غیر رسمی ایالات متحده امریکا، حمایت از جنگ مجاهدین علیه نیروهای شوروی وحکومت حزب دموکراتیک خلق بود. امریکا در تمام سالهای دهۀ هشتاد میلادی ابعاد این حمایت را بصورت فزاینده گسترش داد و سیاست ایالات متحده در این مورد بگونۀ غیر علنی از طریق سازمان استخباراتی آن کشور شکل گرفت. سازمان جاسوسی امریکا سی آی اِی در همسویی با سازمان های جاسوسی کشورهای متحد خود بویژه سازمان استخبارات نظامی پاکستان(آی اِس ای) وسازمان اطلاعات عربستان سعودی(جی آی دی) مجری سیاست های غیر رسمی وغیرعلنی ایالات متحده امریکا شدند.
در حالی که امریکایی ها افغانستان را مدت ها قبل شامل حوزۀ نفوذ و منافع شوروی تلقی می کردند، چرا آنها با این شدت در برابر حمله نظای شوروی به مخالفت برخاستند؟
یکی از انگیزه های مخالفت به ترس امریکایی ها از موقعیت تهاجمی شوروی برمیگشت. این نگرانی به روشنی در بیانیه سالانه رئیس جمهور ایالات متحده انعکاس یافت که در 23 جنوری 1980 در کانگرس ایراد شد. کارتر تأکید کرد:
«حملۀ شوروی بر افغانستان موقعیت تهاجمی آنها را بالا برده و منابع حیاتی نفتی خلیج فارس را در دسترس و تیر رأس شوروی قرار داده است. پاکستان به عنوان کشوری دارای اهمیت سوق الجیشی به میدان این تهدید کشانده شده است. باید موقف ما کاملاً روشن باشد. کوشش هرقدرت خارجی به منظور تسلط در منطقه خلیج فارس در حکم حمله بر منافع حیاتی امریکا پنداشته خواهد شد و چنین یک حمله باهر وسیلۀ ضروری بشمول قوای نظامی، دفع خواهد شد.»
واکنش دولت های اروپایی هر چند در مخالفت صریح با تجاوز نظامی شوروی انعکاس یافت اما مساوی با خشم امریکایی ها نبود.
واکنش کشورهای اسلامی علیه حمله شوروی نیز تند و صریح بود. کشورهای اسلامی با انعقاد کنفرانس وزیران خارجه از 27 تا 29 جنوری 1980 دراسلام آباد و مطالبه خروج فوری قوای شوروی، به سرعت واکنش رسمی وسیاسی خود را به نمایش گذاشتند.
یکی از تاثیرات حمله نظامی شوروی در سطح بین المللی ایجادهمفکری و اتخاذ مواضع مشترک میان دولت های ناهمسو وحتی متخاصم بود. بسیاری ازکشور های عربی و کشوراسرائیل به مثابه دشمنان دیرین علیه تجاوز نظامی شوروی موضع مشترک گرفتند. جمهوری اسلامی ایران که در دشمنی با ایالات متحده امریکا و اسرائیل قرار داشت در تمام مجامع بین المللی دارای موضع یکسان علیه دخالت نظامی شوروی بودند. حتی برخی از دولت های سوسیالیستی دوست شوروی و احزاب چپ سوسیالیست و کمونیست در کشور های مختلف با حمله نظامی شوروی ابراز مخالفت کردند. احزاب کمونیست بلژیک، انگلستان، ایتالیا، هسپانیه، سویدن، فرانسه، پرتگال و برخی کشور های دیگر اروپایی و آسیایی خواستار بازگشت قوای شوروی شدند.
جمهوری خلق چین برای نخستین بار در دوران حاکمیت کمونیست ها با ایالات متحده امریکا و کشور های غربی در یک جبهۀ واحد علیه شوروی قرار گرفت.
سازمان ملل متحد و سایر سازمان های بین المللی نیز به تقبیح تجاوز نظامی شوروی پرداختند. اعضای مجمع عمومی ملل متحد در اولین نشست اضطراری خود خواستار خروج فوری قوای شوروی شدند که با 104 رأی موافق اعضاء مورد توافق قرار گرفت. در تمام جلسات بعدی سالیانه نیز تعداد موافقین خروج قوای شوروی در مجمع عمومی ملل متحد همچنان افزایش می یافت.
کمسیون حقوق بشر سازمان ملل در فبروری 1980 وسپس در مارچ 1984 با تصویب قطعنامه ای خواهان خروج نیروهای شوروی گردید. محکمه دایمی ملل متحد دراول می 1980 در شهرستوکهولم سویدن لشکرکشی شوروی را غیرقانونی و تجاوز خواند. کشور های غیر متعهد نیز در نشست های رسمی خود موضع مخالف با حمله نظامی شوروی اتخاذ کردند. در کنفرانس سران این جنبش در سال1981 که دردهلی نو دایر شد به خروج نیروهای خارجی تأکید به عمل آمد.
واکنش به حملۀ نظامی شوروی در داخل افغانستان، تشدید جنگ علیه دولت حزب دموکراتیک خلق و قوای شوروی بود. این مخالفت و جنگ سرتاسری سرتاسری و ملی شد. فرار سربازان از قطعات ارتش افغانستان گسترش یافت. موج مهاجرت مردم از داخل بسوی پاکستان و ایران آغاز گردید که برخی از پژوهشگران این مهاجرت را بزرگترین مهاجرت های تاریخ تلقی کرده اند. از مهم ترین واکنش در پایتخت اعتصاب و اعتراض شاگردان مکاتب و محصلان دانشگاه کابل در حوت 1359 بود.
حملۀ نظامی شوروی به افغانستان در داخل شوروی نیز واکنش های مخالف را علی رغم حاکمیت توتالیتر و سرکوب گر بر انگیخت. جمعی از دانشمندان و پژوهشگران شوروی با ارسال نامه ای به کمیته مرکزی حزب کمونیست در بیستم جنوری 1980 حمله نظامی شوروی بر افغانستان را یک اقدام نادرست و به ضرر اتحاد شوروی خواندند. اندری سخاروف دانشمند نامدار اتمی شوروی در تابستان 1980 در نامه ای به برژنف و رهبران دولت های عضو دایمی شورای امنیت ملل متحد، حملۀ نظامی شوروی را تهدید برای امنیت جهان خواند که موجب رقابت های بزرگ می شود. وی دراین نامه پیشنهاداتی را مطرح کرد که بیطرفی افغانستان، انتقال حکومت از ببرک کارمل به یک شورای مؤقت و سپس برگزاری انتخابات جدید تحت نظارت ملل متحد بخشی از طرح او را تشکیل میداد. سخاروف بعد از نگاشتن این نامه به گورکی تبعید شد، اما در زمامداری گورباچف که فضای باز سیاسی بوجود آمد به مجلس نمایندگان شوروی راه یافت و در جون 1989 حمله نظامی شوروی را بر افغانستان یک عمل جنایتکارانه خواند. واکنش مخالفت با حملۀ نظامی بر افغانستان در درون جامعه شوروی با گذشت زمان و افزایش تلفات نیروهای شوروی در جنگ گسترش یافت و در نیمۀ دوم دهه هشتاد علنی گردید.
حاصل و تبعات 6 جدی برای شوروی:
جنرال بوریس گروموف آخرین قوماندان نیروهای شوروی در افغانستان بود که به عنوان آخرین نظامی این نیروها، روزپانزدهم فبروروی 1989 از پل حیرتان عبور کرد. وقتی بعداً خبرنگاران از او پرسیدند که دیدگاه و احساسش در زمان ترک افغانستان و جنگ شوروی در این کشور چه بود، گفت:
«من آخرين سپاهي شوروي بودم که سرزمين افغانستان را ترک ميگفتم. در اين لحظات واپسين در درونم خلاء بزرگي را احساس ميکردم، زيرا در پيش رويم آيندۀ گنگ وتاريک و در پشت سرم گذشته تهي و برباد رفته را ديدم.»
این دقیق ترین و واقعی ترین تصویری بود که گروموف از نتیجۀ جنگ شوروی در افغانستان ارائه کرد؛ جنگی که بصورت رسمی و علنی در ششم جدی 1358/27 دسمبر 1979 آغاز گردید و با مشارکت متناوب یک میلیون نیروی شوروی، 3335 روز ادامه یافت. اما حاصلش برای شوروی همان چیزی بود که جنرال گروموف به تصویر کشید:
“گذشتۀ تهی و آیندۀ تاریک!”
وقتی من در تمام سال های پس از فروپاشی کشور و دولت شوروی به پنجشیر رفته ام و به بلندی کوه ها و عمق دره های پنجشیر نگاه کرده ام که نیروهای شوروی چرا و برای چه، سختی ها و تلفات جنگ را در وجب وجب این کوه های صعب العبور کشیدند، پیوسته آن گفتۀ مشهور گروموف به ذهنم می آید:
گذشتۀ تهی و آیندۀ تاریک!
من این جا پنجشیر را به عنوان مثال و نمونه ذکر کردم، و البته جنگ علیه نیروهای شوروی در تمام افغانستان و در بسیاری از دره های و کوه های این کشور وجود داشت.
در این مقاله به انگیزه و عوامل حملۀ نظامی شوروی و جنگ 9 سالۀ این نیروها در افغانستان اشاره شد که ملحوظات امنیتی و شاید آیدیولوژیکی در صدر این عوامل قرار داشتند. اما این لشکرکشی و یک دهه جنگ، نه امنیت شوروی را تامین کرد و نه حاکمیت ایدیولوژی آنرا پایدار ساخت.
شوروی در آغاز دهۀ هشتاد برای ملحوظات امنیتی که سرحدات جنوبی اش تهدید می شد و در جهت دفاع از آیدیوژی که کشور و دولت شوروی بروی آن بنا یافت، به افغانستان لشکر کشید، اما در آغاز دهۀ نود که از افغانستان برگشت، هم کشور و هم دولت آیدیولوژیکش فرو پاشید.
من به شکست نظامی شوروی ناشی از جنگ افغانستان باور ندارم، چونکه قدرت نظامی شوروی و ماشین عظیم جنگی آن با تمام سلاح متعارف و اتمی اش از هم نپاشید و نابود نگردید. اما جالب این بود که کشور شوروی و نظام آیدیولوژیک شوروی در وجود و حضور آن همه ماشین عظیم نظامی فروپاشید که برای حفظ این کشور و این نظام ساخته شده بود. آن ماشین بزرگ نظامی، از هزاران تانک و موشک و هواپیمای متعارف تا 8500 کلاهک اتمی، فقط شکست و فروپاشی نظام آیدیولوژیک و کشوری را تماشا می کردند که برای حفظ آن ساخته شده بودند.
شکست و فروپاشی شوروی پس از جنگ افغانستان، شکست و فروپاشی آیدیولوژیکی و سیاسی بود، نه نظامی.
ریشه های این شکست به چه برمی گشت؟