خبر و دیدگاه

یک بام و دو هوا

مردمان کشور های مختلف دارای ادیان ومذاهب مختلف می باشند. باید ادیان، مذاهب، رسم ورواج وفرهنگ همه مردمان را احترام نمود. هیچ قومی برقومی ودینی بر دینی برتر نیست. مردمان پیروادیان ومذاهب مختلف در هرکشور منجمله درافغانستان حق حیات و زندگی دارند. همه مردمان میتوانند وباید « بدون هیچگونه تمایز مخصوصاً ازحیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیدهٔ سیاسی، ملیت …» در یک کشور زندگی نمایند. دین و مذهب موضوع شخصی انسانهاست که می توانند انرا انتخاب نمایند. درحالیکه به همه ادیان ومذاهب احترام دارم میخواهم دراین مختصرتبعیض دینی ومذهبی که درافغانستان درطول تاریخ وجود داشته و اکنون هم وجود دارد، خدمت دوستان تقدیم نمایم:
دین (Religion) درلغت به معنی راه و روش است که انسان برای خود اختیار میکند وصدها سال قبل از اسلام ادیان مختلف منجمله یکتا پرستی وجود داشت.
همه ادیان درطول تاریخ به مذاهب ، سکت ها وجنبش های فکری گوناگون تقسیم شده اند. دین اسلام عمدتاً به دو مذهب سنی وشیعه تقسیم شده که هریک (مذهب سنی) به فرقه های حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، وهابی … و(مذهب شیعی) به جعفری، اسماعیلیه، زیدیه … تقسیم شده اند که اگر جنبش های فکری این مذاهب را به انها افزود نماییم تعداد شان به همان ″ هفتاد ودو مذهب″ خواهد رسید.
جنگ هفتاد و دو ملت همه راعذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
در افغانستان بااینکه پیروان مذاهب مختلف وجود دارد، ولی پیروان مذهب حنفی و شیعی اکثریت نفوس کشور را تشکیل داده اند. در طول تاریخ، شاهان وملکان افغانستان همه پیرو مذهب حنفی بوده اند ولی منشیان، دبیران و گردانندگان آرگاه و بارگاه این شاهان همه پیرو مذاهب تشیع و هندو بوده اند که میتوان ازنامهای چون علیرضاخان، محمدمحسن خان دبیر، مستوفی عبدالحسین خان، میرزا محمد نبی خان متخلص به (واصل)، فیض محمد خان کاتب ، شیخ محمدرضا خان، میرزا عبدالطیف خان، دیوان چند، دیوان جواهر سنگهـ ودها و صدها تن دیگر که نه معاش مستمری داشتند ونه مردمی را بی خانمان و خانه شان را گرفته بودند، با صداقت در مقابل معاش، دستگاه دولت را پیش می بردند. متاسفانه دولت های افغانستان در برابر شان از تعصب و دوگانگی کار گرفته اند تاحدی که درهمین سال ۲۰۲۰ تعداد محدود خانواده های هندوها که درکشور ابايي شان باقی مانده بودند، مجبور شدند به کشور هندوستان بروند که در هندوستان هم بنام هندو های افغان یاد میشوند.
درمورد مسلمانان شیعه مذهب هم درهمه دوره ها ازتعصب کارگرفته شده است. در دوران پادشاهی نادرشاه پذیرش جوانان شعیه مذهب را در اردو منع کرده بودند. دردوران پادشاهی ظاهرشاه بیاد دارم، وقتی هیات پذیرش به دانشگاه های حربیه، در لیسه حبیبیه امده بودند، جوانان سنی مذهب که علاقه به بخشهای نظامی نداشتند، سکونت خود را ( چنداول یا مرادخانی) میگفتند وپذیرفته نمیشدند. درعوض جوانان شعیه مذهب به دانشگاهای طب رجوع نمودند که لایق ترین دکتوران کشور بودند. دکتورمعالج و خانوادگی ظاهر شاه، دوکتور عبدالفتاح نجم بود. دکتورصمد علی خان، دکتور علی احمد خان، دکتوررجب علی خان طاهری، دکتورصفرعلی خان و صدها دکتور وانجنیر ومحاسب همه از مردمان تشیع بودند.
دستگاه های دولت افغانستان با انکه در ظاهر امر از تعدد مذاهب حرف میزدندو می زنند همه در روی کاغذ باقی می ماند و درعمل با مردمان دیگر مذاهب با تعصب برخورد می نمودند. طی بیش ازدوصد سال (ازاحمدشاه ابدالی تا ظاهرشاه)یک – یادو نفر را پیدا کنید که وزیر یا والی کدام ولایت ویا قوماندان یک فرقه، از مردمان شیعه مذهب بوده باشد.
امیرعبدالرحمن براساس فتوای گویامذهبی ″علمای دینی حنفی‟مردم هزاره را تکفیر و زمین ها، باغات، مراتع و آبادی هزارجات را ″مفتوح العنود‟ خواند که به معنی فتح شده به قهر و زور وغلبه به ″اذن خلیفه وامیر مسلمانان‟ است، از دست صاحبان اصلی شان خارج نمود.
در دوران امیرعبدالرحمن،«قضات »، شاهدی مردم مسلمان هزاره را نمی پذیرفتند و هر فیصله ایکه می شد باید اطاعت مینمودند.
امیرحبیب الله درظاهر امر ازمساوات و برابری ها صحبت و دراعلامیه ها به نشر میرسانید، اما درعمل واقعاتی ثبت است که بخاطر تصاحب نمودن جای وجایداد مردم هزاره، کوچی هابه جرم قتل پسر خوردسالی، افراد یک خانواده را تسلیم دولت نمودند که آن پسر هم زنده بوده و پس از عمل قصاص، ساکنین انجا مجبور به فرار وتبعید شده و جایداد شان راتصاحب نمودند.(سراج التواریخ ج۴-ب۲-ص۶۵۱)
درسال ۱۳۲۲هـ(۱۹۰۵م) به امضای امیرجبیب الله به اصطلاح امروز فرمانی به نشر رسید که از جمله امده است: «تمامت اهالی مملکت ازهر مذهب ونحلت [مذهب باطل] که باشند، بهره یاب ومشکور وممنون شوند وشأن ورتبهٔ ازادی خودرا دانسته همواره متلذ وکامیاب باشند … . چه اگر به قدر مویی زحمت واذیتی از دَرِ عدم استحقاق در دنیا بر رعیت عاجزی واقع گردد، در دارفانی به قدر همان مو تکلیف وزحمت او خواهد بود و درسرای جاویدانی جواب ان به اندازهٔ کوهی برخود شاق و دشوار می دانم … .» سراج التواریخ ج ۴-ب۲- ص۷۱۱
درپی همین ″فرمان ‟ امور مملکت را به برادر، فرزندان وایشک اقاسی های چاپلوس خویش گذاشت وخود به تن اسایی ومشغول عیش وعشرت شد.
ودرهمین سال(۱۳۲۲هـ) شورای خاص به ریاست سردارنصرالله نایب السلطنة ، برادر امیر که شخص متعصب مذهبی بود( چنانچه میگویند سقاو هزاره که بامَشک، آب در خزینه حمامش می انداخت، غسل نمیکرد) فیصلهٔ عدم دخالت مردم شیعه درامور بزرگ دولتی را به تصویب رسانید که به جز سردار عبدالقدوس اعتماد الدوله همه رای موافق دادند. سردارموصوف اظهار رأی کرد که: «عموم اهالی سکنهٔ مملکت افغانستان وترکستان صغیرمتعلق ان چون چهار ارکان عمارت منوط مستحکم واستوار بر چهار قوم بزرگ افغان درانی(*) سابق موسوم به ابدالی وغلزايي وهزاره وقزلباش وتاجیک و ازبک وقبایل متفرقه است، بایست یک رکن فرقهٔ شیعه که هزاره وقزلباش اند ویک رکن درانی ویک رکن غلزایی ویک رکن ازبک و تاجیک وقبایل متفرقه درشمار امده، همه بالمساوات دخیل خدمت دولت بوده، درامورلشکر وکشور، همه مساوی ومتفق وبرابر باشند.» و او چون یک تن واقل الرأی بود و امیر جانبدار اکثر رأی شده و امضانمود که :« من به خلاف معمول ومرسوم اساس سلطنت خود را برسه رکن نهاده، بدون معاضدت [کمک ومساعدت] فرقهٔ شیعه، تعمیر بلاد وترقیه عباد به روی روز اورده، دولت ومملکت را برسه رکن وقایمه استوار میدارم.»
پس ازاین «فرمان ؟» سردارنصرالله عرایضی که به نامهای غلام حسین، محمدتقی وغیره بود نپذیرفته وانهارا از کار محروم می ساخت، دلچسپ این بوده که بعضی از رعایا ی سنی مذهب که نام های حسن یا حسین داشتند هم از کار بیکار شدند واز همه خوشنماتر این بوده که درهمین زمان منشی حضور خودنایب السلطنة [؟] میرزا عبدالحسین خان[قزلباش] و منشیان امیرحبیب الله، میرزا عبدالطیف خان و میرزا عبدالرشید خان ومیرزا عبدالرؤف خان ومیرزا محمد ناصرخان از قوم قزلباش بودند.» سراج التواریخ ج۴-ب۲- ص۷۲۰
من ازمفصل این نکته مجملی گفتم تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا