خبر و دیدگاه
باز اندیشی در ابعاد کلان تاریخی-جیوپولیتیکی
پرسش بس اصولی یی مطرح هست مبنی بر این که آیا با فروپاشانی شاهنشاهی پهناور نادر افشار خراسانی و جدا شدن از ایران، ما به راستی مستقل و آزاد شدیم و به رستگاری و آبادی و رفاه و آسایش دست یافتیم؟
اکنون پس از گذشته دوصد و هفتاد و سه سال هنگام آن فرا رسیده تا ارزیابی مجددی از رویدادهای سه سده یی کنیم و باز اندیشی نماییم که در کجای تاریخ قرار داریم؟
جدا از هر چیزی، واقعیت تلخی است که فروپاشی دولت پهناور نادر افشار خراسانی که در آن سرداران افغان نقش بسیار بزگی داشتند، فاجعه جیوپولیتیکی بزرگی بود که خلای راهبردی بزرگ و شکاف جیواستراتیژیک ژرفی را در منطقه پدید آورد و پیامدهای بس سهمگینی برای ما داشت.
ما را در فرجام کار از جایگاه یکی از چند ابر قدرت برتر جهان در سه سده پیش به جایگاه درمانده ترین و سیه روزترین کشور جهان انداخت.
داکتر محمود افشار ، یکی از انگشت شمار ایرانیانی که پس از جنگ جهانی اول و پیش از جنگ جهانی دوم در سویس در رشته جیوپولیتک دکتری گرفته و به مبانی این علم آشنا بود، در کتاب افغان نامه خاطرنشان ساخته بود که اگر احمد خان ابدالی راه و رسم نادر را پیش می گرفت، هم دولت نادر افشار حفظ می گردید و هم خودش بیش از دیگران شانس رهبری پیدا می کرد. نادر افشار خراسانی با تدبیر و دور اندیشی، پسر شاه مقتول را پادشاه ساخته، خودش در کرسی سپهسالاری در عمل اختیار دار کل ایران بود و در سایه پادشاه دست نشانده، پس از تحکیم مواضع خود، با گذشت زمان خود کیان رهبری ایران را به دست گرفت.
حال اگر احمدخان هم عین کار را می کرد، و شاهرخ، نوه نابینای نادر را پادشاه می ساخت و خودش سپهسالار می شد، و یا نور محمد خان علیزایی که سپهسالار نادر و فرمانده احمد خان می بود، چنین درایتی می داشت، شاید امروز صاحب امپراتوری بزرگی بودیم . اما احمد خان برعکس، بر مشهد یور ش آورد و ناکام ماند. آن گاه با شاهرخ صلح کرد. دختر خود را به پسر وی داد و دو دختر او را به پسران خود گرفت. درست در همین جا می شد که احمد خان شاهرخ را به پادشاهی بر می داشت و خود سپهسالار کل ایران می شد. گر چند در تاریخ جعلی ما مسکوت نگه داشته اند، اما واقعیت این است که مادر زمان شاه دختر همین شاهرخ بود.
از آن سو، آزاد بیک خان غلزایی افغان که والی آذربایجان، مهم ترین ولایت ایران و در واقع قفقاز به شمول گرجستان ، ارمنستان و کردستان تا نزدیکی بغداد بود، یک دهه آزگار را به جنگ فرسایشی و کشاکش بیهوده با کریمخان زند سپری کرد تا این که سرانجام شکست خورد و تسلیم شد. اما اگر در آغاز با کریم خان کنار می آمد، امکان بسیار داشت که مشهد، پایتخت را بگیرند و یا کریمخان شاهنشاه شود و یا هم شاهرخ را به پادشاهی بردارند و سپس با احمد خان درانی پیمان همکشور ی و همسرزمینی و یکپارچگی ببندند.
به گونه یی که می بینیم، سه سردار بزرگ افغان، یعنی نور محمد خان علیزایی، سپهسالار نادر، احمدخان ابدالی، معاون او و آزاد خان غلزایی، یکی از دولتگردان بزرگ دولت، آگاهانه یا نا آگاهانه جلو یکپارچگی ایران را گرفتند و خود جاگیر های خود را با گذشت زمان از دست دادند. قفقاز را روس ها گرفتند و دیگر از آزاد خان نام و نشانی بر جا نماند.
اکنون باید سر در گریبان فرو ببریم و بیندیشیم که جدا ساختن خراسان یا ایران شرقی از ایران غربی و تشکیل دولت درانی تا چه اندازه به زیان ما و تباهی و بربادی کل منطقه انجامید.
لشکرکشی های احمدخان به هند هم راه را برای افتادن هند به دست انگلیس و سرازیر انگلیس در آینده به سرزمین ما و بر افتادن دولت درانی فراهم کرد. از آن سو، تضعیف ایران به دلیل ویرانگری های آزادخان، دست روس ها را برای اشغال قفقاز و آسیای میانه باز کرد. در یک سخن، سیه روزی و تباهی کل ایران بزرگ و منطقه از دست لغزش های راهبردی سرداران خود ما بوده است که به دلیل عدم آگاهی از اوضاع جهان، هم نگذاشتند ایران دو باره سر پاهای خود بایستد و هم خود نتوانستند بنیاد دولت پایداری را بریزند
در فرجام کار، بیشترین آسیب را به خود پشتون ها رساندند. به گونه یی که امروز پشتون ها درمانده ترین قوم در میان اقوام منطقه پس از هزاره ها اند و سایر اقوام را هم تیره بحت و سیه روز کردند.
اکنون ما نه تنها بزرگی و عز و نعمت و جاه را از دست دادیم و خوار و زبون گشتیم و سرنوشت ما به دست چند ملای شرور پاکستانی و چند شیخ فتنه و جاهل عرب افتاد، بل که تا کنون صاحب دولت و ملت و کشور نشدیم. بسنده است چتر نیروهای خارجی پس شود، از این کشوری چیزی نخواهد ماند.
حال از عقب ماندگی وحشتناک از کاروان تمدن جهانی چیزی نمی گوییم.
اگر شاهنشاهی بزرگ نادر خراسانی از هم فرو نمی پاشید، شاید امروز آذربایجان، ترکمنستان و بحرین و عراق و بسا مناطق و کشورهای دیگر هم با ما در یک کشور بزرگ و نیرومند و پیشرفته می بودند . اما آوخ!
ما تنها به آزادی و استقلال کذایی و زدن دهل رسوایی دلخوشیم و کاری جز از ستایش کسانی نداریم که ما را به این تیره روزی انداخته اند.