خبر و دیدگاه
دژ شیشه یی صلح و منجیق های پرتابگر خرسنگ تعبیه شده در پیرامون آن
در این روز ها چشم های همه به سوی دوحه دوخته شده است و از هر سو فریادهای صلح خواهی و صلحجویی بالا است. صلحی که در چهار دهه گذشته به سان سرابی از ما گریزان بوده است. با این هم چشم انداز صلح هنوز تیره و تار است و نویدبخش نیست.
در این جا یک پرسش بسیار بنیادین مطرح می گردد: آیا ایالات متحده به عنوان بزرگترین بازیگر میدان سیاست در افغانستان به راستی خواهان تامین صلح پایدار و ثبات در کشور ما است و یا این که در پی عملیاتی کردن یک پروژه نو است؟ و یا شاید هم بازی یی در پرده تئاتر سیاسی به نمایش گذاشته می شود که هدف آن داشتن یک دستاورد برای انتخابات امریکا می باشد؟
در ظاهر امر کمترین نشانه یی که گواه بر تامین صلح پایدار و ثبات در کشور باشد، دیده نمی شود. زیرا سازوکارهایی که می تواند زمینه تامین صلح را فراهم کند، به چشم نمی خورد.
دست کم برای تامین صلح پایدار و بالاتر از آن ثبات، نیاز به یک کانسپت جامع است همانند توافقات صلح ژنو دوره گورباچف و داکتر نجیب.
برای تامین صلح و ثبات دایمی و پایدار ، بایسته است پای شورای امنیت سازمان ملل به گونه جدی به مساله کشانده شود. دو دیگر، باید بر سر مساله افعانستان با روسیه و چین هماهنگی هایی صورت بگیرد و سه دیگر، باید مساله در تراز منطقه یی با همسایگان افغانستان و کشورهای منطقه رایزنی هایی شود. هیچ کدام از این کارها انجام نشده است و اگر در پشت پرده شده باشد، مردم ما از آن آگاهی ندارند.
از این ها که بگذریم، هیچگونه شفافیتی در کار نیست. مردم بیخی نادیده گرفته شده و کنار گذاشته شده اند.
دولت، احزاب، سازمان ها و گروه های سیاسی و نخبگان سیاسی غایبان اصلی معرکه اند.
در کل، مساله شکل آیسبرگی (کوه یخی) را به خود گرفته که تنها چکاد آن روی آب دیده می شود و پیکر آن زیر آب است. روشن است در شب تار دیدن این آیسبرگ کار ساده یی نیست.
بحث دیگر، مشکلات داخلی کشور است. اصلی ترین مشکل ما در کشور انحصارگرایی در قدرت، کنار گذاشتن اکثریت مردم از سیاستگذاری ها و تصمیمگیری ها، نبود یک قانون اساسی و ساختار نظام کارا و پذیرا است. تا این مشکل حل نگردد، بسیار دشوار است بتوان گره از کار فروبسته صلح گشود.
در یک سال گذشته کاخ سفید کوشیده است تا به گونه انحصاری در پشت پرده های دودی نخست با پاکستان و سپس هم با طالبان به زد و بند بپردازد. برآیند کار هم چنین شد که پس از یک سال گفتگوهای سنگین محرمانه و غیرشفاف به دور از چشمان مردم، با طالبان سازشنامه یی امضا شده است که گفته می شود یک ضمیمه پنهانی دارد. تا کنون کسی از این پیوست محرمانه چیزی نمی داند.
کنون همه پژوهشگران ناگزیرند به حدس و گمان متوسل شوند و به اصطلاح در تاریکخانه دنبال گربه بدوند.
ناگفته پیداست که برای دستیابی به صلح، در گام نخست باید عواملی را زدود که منجر به درگرفتن جنگ در کشور شده اند. تا کنون دردمندانه هیچ نشانه یی از ابن کار به جشم نمی خورد.
بی چون و چرا طالبان یک رشته خواست هایی دارند که برای اکثریت مردم ما و کشورهای منطقه پذیرا نیست. مانند رویکار آوردن امارت، تطبیق شریعت طبق برداشت سختگیرانه و متحجر، رهبری امیر المومنین و تسلط یافتن بر سرتاسر کشور.
از این سو، هم آقای غنی و دولت حاکم حاضر به کوتاه آمدن نیستند و بر ادامه جمهوریت، رعایت قانون اساسی و تسلیم شدن طالبان پافشاری دارند. روشن است یافتن یک میانبر میان مواضع دو طرف بسیار دشوار است. از این رو، گفتگوهای بسیار پیچیده یی پیش رو است. دو طرف باید پله پله از نردبان بالا بروند.
یک چیز مسلم است. قانون اساسی کنونی و ساختار کنونی نظام ظرفیت و گنجایش حل معضل را ندارد و از این رو، به سازوکارها و طرح های نو و برداشتن گام های بلند در این راستا نیاز هست تا بتوان به کمک آن گره از کار فروبسته کشور گشود.
بی چون و چرا برای دستیابی به این مامول، نیاز به رویکار آوردن یک دولت موقت است. اما آیا آقای غنی حاضر است به آسانی کتار برود،؟
اگر کنار نرود، آیا ادامه وضعیت کنونی می تواند کشور را به صلح و ثبات رهنمون شود؟ پاسخ منفی است.
از قراین چنین بر می آید که بخواهیم یا نخواهیم امریکا در پی پیاده کردن سناریوی خود است. در پروژه نو تمویل گر اصلی قطر خواهد بود و امریکا قسما منجمنت افعانستان را به دست پاکستان خواهد سپرد.
خوب، یعنی برنامه مشارکت دادن طالبان در ساختار دولت مطرح است. چنین چیزی تنها با رویکار آوردن یک دولت موقت یا انتقالی ممکن می باشد. اما نیات اصلی امریکا درست روشن نیست. کما این که دمکرات ها در ضدیت با ترامپ در پی ناکام ساختن روند صلح خواهند برآمد.
از سوی دیگر، روشن نیست که دولت کنونی چه طرح نوی را می تواند پیشکش کند؟ آیا حاضر می شود که دیوارهای ناباوری را فرو ریزاند، دریچه نوی بگشاید و قانون اساسی و ساختار نظام را ویرایش کند و قاعده دولت را با مشارکت دادن نیروهای سیاسی بیشتری در حاکمیت وسیع تر بسازد؟
هر چه است، ارگ تا کنون نتوانسته است یک اجماع سرتاسری را در اردوگاه جمهوریخواهان به میان بیاورد و کانسپت جامعی را که مورد پذیریش همگانی باشد، پیشکش کند.
با این هم، هنوز روشن نیست که در صورت به دست آمدن توافق ، میزان مشارکت طالبان در دولت آینده به چه شکلی خواهد بود؟ روشن است که چیره شدن طالبان بر سرتاسر کشور محال است. اما نحوه مشارکت آن در قدرت در کابل هنوز در هاله یی از ابهام است. بیگمان کنترل ولایات میان قندهار و بدخشان به دست پاکستان و به نیابت از آن به طالبان سپرده خواهد شد . اما میزان و چگونگی مشارکت طالبان در کابل روشن نیست.
بحث دیگر حضور امریکا در کشور است. گمان می رود که شکل حضور تغییر یابد و مانند عراق در حدود دوازده هزار نفر سپاهی و افراد اطلاعاتی و افراد امنیتی از شرکت های سکیوریتی مانند بلک واتر برای تامین امنیت سفارت و پایگاه های بگرام، قندهار و شیندند/ اسفزار ماندگار شوند.
چنین بر می آید که برای مدتی مصالحه موقتی به میان بیاید.
حال همه چیز به دولت موقت یا انتقالی بستگی خواهد داشت که تا چه اندازه توانایی ویرایش قانون اساسی و ساختار نظام را خواهد داشت.
اگر آقای غنی مواضع خود را تغییر ندهد، امکان رویکار آمدن دولت موقت بالا خواهد رفت.
با این همه، اگر طالبان تا حدودی از مواضع شان کوتاه نیایند و کماکان در اندیشه تینگ کردن سلطه شان بر سرتاسر کشور با تکیه به سرنیزه و دالرهای گازی قطر و پشتیبانی پاکستان و حمایت آمریکا باشند، شاید بتوانند برای چندی یک کاخ شیشه یی در میان دژ شیشه یی بسازند. اما باید دانست که منجنیق های پرتابگر خرسنگ های تعبیه شده در پیرامون دژ آغاز به کار خواهند کرد. آنگاه کشور به سوی از همگسیختگی و فروپاشی بیشتر خواهد لغزید.
ورسای دوم در دوحه؟
هنگامی که در پایان جنگ جهانی یکم، کشورهای پیروزمند، در ورسای فرانسه صلح ننگینی را بر آلمان شکست خورده تحمیل کردند، آلمان ورشکسته، درهم کوبیده و سوگوار بود. عین چیز در باره روسیه هم صدق می کند. روسیه که تلفات بسیار سنگین داده بود، غرق گرسنگی و سیه روزی بود.
تحمیل صلح ناعادلانه زمینه ساز ظهور ایدیولوژی های افراطی فاشیسم در آلمان و کمونیسم در روسیه و رویکار آمدن دو رژیم استبدادی و دیکتاتوری هیتلر و استالین گردید. در واقع، تحولات در المان و روسیه واکنشی بود در برابر صلح ننگین تحمیلی محافل امپریالیستی لندن و پاریس.
دو دهه از صلح ورسای نگذشته بود که شعله های جنگ بار دیگر بلند تر از بار نخست زبانه کشید. آنگاه بود که مارشال فوشه فرانسوی، با اندوه با یادآوری مصالحه لغزش آمیز ورسای گفت آنچه که در ورسای کردیم، صلح نه، بل که مصالحه شکننده و سست بنیاد بود.
امیدواریم امریکایی ها در دوحه مصالحه شکننده و سست بنیادی را همانند ورسای بر ما تحمیل نکنند تا دو دهه بعد، یک جنرال یا سیاستمدار امریکایی آن را با آه و افسوس لغزش تاریخی بخواند.