شعر
تنبان از جان ميكشد

حاصل عمرش تعصب، آه و افغان ميكشد
دوستم مارشال شده، احمدزي تنبان ميكشد
نيكرش همرنگ دستار زرد، رنگ هندويی
پيرهن تنبان سفيد، سر از گريبان ميكشد
خصلتِ فاشيزم دارد، مرد نادانُ خبيث
راه خود گم كرده، فرياد در بیابان ميكشد
از ازل قانع نبوديم اين وطن بود جاي ما
خاك سياه را سرمه گفته بر دو چشمان ميكشد
بيتفاوت بودنِ ما در حكومت بس جفاست
حق خواستن، حق گرفتن، رنج وجدان ميكشد
سالها و روزها محروم شديم از حق خويش
غاصبُ ناقل هميش، آواز شيطان ميكشد
روزها فرياد كردي اي كرمخيل در وطن
دوستم مارشال شده، تنبان ازجان ميكشد