حادثۀ فرخنده از جدال سنت و مدرنیته تا فرازۀ یک بحث حقوقی و اعتقادی
در این شکی نیست که کشته شدن فرخنده یک حادثۀ خیلی دردناک و تکان دهنده بود که وجدان تاریخ را شکنجه کرد و بار ننگینی را بر وجدان انسان سرزمین ما گذاشت؛ اما این مرگ نابهنگام و وحشتبار یک حادثه نبود؛ بلکه فراتر از حادثه بود و در اوجی از حماسه های حوادث قرن قرار گرفت که نظیرش را حتا در حافظۀ تاریخ نمی توان یافت. از همین رو است که فرخنده تاریخ ساز شد و تاریخ را به گونۀ دیگری نوشت و فرخنده را صفوف جاودانه ها قرار داد. مرگ فرخنده درخشش نوری در ظلمت بود که یک باره عقلانیت انسان امروزی را زیر سوال برد و قندیل های هشدار را بر فراز راۀ انسان امروزین روشن گردانید. برای انسان امروزی زنگ خطر را به صدا درآورد و برایش تفهیم کرد که هنوز انسانیت در خطر است و وحشت و دهشت او را بدتر از گذشته تهدید می کند. وحشتی که تکانه هایش نه تنها وجدان های بیدار سرزمین ما را؛ بلکه وجدان انسانیت را تکان داد. فرخنده به فریادی در دهلیز زمان مبدل کرد و فرخنده صوری گردید که اسرافیل تاریخ را از خواب غفلت بیدار کرد. طنین های ملکوتی و داد خواهانه یی چون “من فرخنده ام” تنها محدود و منحصر به کابل و افغانستان نه؛ بلکه به فریاد جهانی مبدل شده است. فرخنده به فریاد وجدان انسان امروزی بدل شده است و در وجب و جب گیتی، در هر قاره و هر کشوری در بریتانیا، کانادا، ا مریکا، فرانسه، آلمان و … همه یک صدا فریاد برداشته اند که ” من فرخنده هستم” این فریاد ها نه تنها نمایانگر حقانیت فرخنده است؛ بلکه داعیۀ فرخنده را به داعیۀ جهانی مبدل کرده است و چشم و چراغ تاریخ را نه تنها به تماشا، بل سخت به آزمون نیز گرفته است.
دراین شکی نیست که تاریخ بستر حادثه ها و حادثه های بزرگ آبستن انقلاب ها و تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی در جهان است. حادثه های بزرگ محصول و فرایند دهها رخداد گذشته اند که یکی پی دیگری در جامعه رسوب کرده و بالاخره در یک زمان خاص به قوام رسیده و بس از خاموشی قبل از توفان به انفجار درآمده اند. انقلاب های بزرگ جهان یک باره بوجود نیامده و محصول تلاش های یک شبۀ انسان ها نبوده است؛ بلکه گاهی اوقات فرایند پشت کار چند نسل بوده است. از همین رو است که هر انقلابی در نتیجۀ به قربانی گرفتن نسل های گونه گون بوقوع پیوسته است و بالاخره در یک مقطع خاص تاریخی پس از آن که تمامی زمینه ها و بستر ها فراهم گردیده، به پیروزی رسیده است. از همین رو است که هر انقلابی محصول قانونمندی های خاص در یک جامعه است که منتج به تغییرات ساختاری در جامعه می شود که سیستم، روابط و مناسبات جدیدی در حوزههای مختلف در یک جامعه پدید می آورد. از این که هر تحولی در جامعه محصول دهها رخداد گذشته است که یک باره به قوام می رسد. بنا براین رخداد کشته شدن فرخنده هرچند تحول جدی و آنی را در پی نداشت و اما تب و تاب آن جدی تراز تحول فوری است؛ زیرا این حادثه ناقوس زمان را در کشور به گونۀ دیگری نواخت که نمایانگر تحولات تدریجی مهمی بویژه در زنده گی زنان کشور و حتا زنان جهان است و اکنون فرخنده در نماد زنی تاریخ ساز در افق خونین زنان مظلوم جامعه ما می درخشد.
از همین رو است که حالا فرخنده مشتی بر ایوان شده است و فریاد های مظلومانۀ او مرز های جغرافیایی را شکسته و دیوار های تاریخ را فروافگنده است و تاریخیت انسان را مفهوم خاصی بخشیده است. گویی انسان امروزی را وارد تاریخ تازه یی نموده است؛ زیرا درد هایی را که از قرن ها در پس پرده های قلب انسان زندانی بودند، یک باره رها نموده است و به فریاد آسمانی مبدل کرده است که دیگر خاموشی آن ناممکن است. البته به دلیل این که مسؤولیت پذیری فردی و جمعی انسان را وارد آزمون تازه گردانیده است و خودآگاهی او را با پرده برداشتن از جهان ناخودآگاه و شعور پنهان او به فراخودآگاهی بدل کرده است. فرخنده گویی دروازه های خودآگاه و ناخودآگاۀ انسان را بر روی یکدیگر گشود و دهلیر تاریخ را پیش چشمان او عریان نمود. او با این کار انسانیت انسان را عریان نمود و او را به مقامی نزدیک کرده است که خویش را برهنه تر از هرگونه وابستگی های ضد ارزشی و ضد انسانی به تماشا بنشیند.
آری فرخنده به مثابۀ ملکۀ استثنایی تخت شکو و جلال خویش را بر فرازۀ”من “تاریخ نهاد و در نماد ملکۀ عریانگری ها چه زیبا جلوه نمود، دنیای تو بودن انسان را برهنه تر از هر زمانی تفسیر تازه نمود و برای چهار رسالت و چهار مسؤولیت انسان تفسیر تازه ارایه نمود. به این ترتیب قرائت تازه یی از مسؤولیت و رسالت انسان بدست داد. فرخنده تنها ملکه چه که به زیبایی ملکه ، به ملکه تمام عیار مبدل شده است؛ ملکه یی که چون دنیای من دنیایی از توانایی ها و ظرفیت های سرشار انسانی را بک باره به شگوفایی درآورده است و در نماد دادخواهی از فرخنده یک باره در سراسر جهان بشگفته و گل نموده است.
یک فیلسوف یونان قدیم می گوید، گاهی زمان پرحجم می شود و گویی در آن دمیده می شود، حقا که فرخنده امروز در زمان دمیده است و چنان او را آبستن کرده است که هرگز دیگر عقیم و نازا نخواهد شد و هرگز دست روسپی های سیاسی به دامان پاک آن نخواهد رسید. مرگ مظلومانه و جاودانۀ فرخنده اکنون در زمان دمیده است و آن را چنان پرحجم کرده است که گنجایی حادثۀ مرگ او را از دست داده است. از این رو حادثۀ مرگ او تنها یک حادثه نه؛ بلکه چندین حادثه را در خود آبستن کرده است که هرباری کودک جدید تعبیرها و تفسیر ها را تازه تولد می دهد. از همین رو است که شماری ها حادثۀ مرگ او جنگ سنت و مدرنیته و شماری ها هم جنگ سلفیت قدیم و سلفیت جدید و شماری ها هم جنگ نهاد های جامعۀ مدنی با ملا های قشری، شماری ها هم جنگ پدیده های کهنه در برابر پدیده های نو و شماری ها هم از آن دفاع از داعیۀ برحق انسان در برابر خشونت و وحشت و بربریت تعبیر کرده اند که فرازه یی یک بحث حقوقی رابرای دفاع از مظلوم ترین انسان به نمایش می گذارد. هرچند دگم اندیشان و کوردلان به این حادثه از عینک دیگری می بینند و آن را به گونۀ وارونه جلوه داده و به بهای به بازی گرفتن اعتقادات وباور های پاک انسان های بیچاره یی برای خود نام و نان کمایی کنند و با علم نمودن آن در منابر و مقابر بحیث حربۀ تبلیغاتی سود بجویند؛ اما در این میان از این حقیقت مسلم نمی توان چشم پوشید که حادثۀ فرخنده در واقع رویارویی توحید را با شرک به نمایش گذاشت و بر قدرتمندی انسان بحیث خلیفۀ خدا در زمین مهر تایید نهاد. این درس بزرگ را به انسان امروزی به ارمغان آورد که تنها انسان زمانی بر مشکلات غلبه حاصل می کند که نیروی خودبسنده گی خویش را بالنده بسازد و از هر نوع وابستگی ها جز خدا تبرا بجوید. این حادثه در واقع بر اصل چسپیدن های واهی و خیال پردازی های دگم و کمک جستن های غیر واقعی خط بطلان نهاد و بر ارادۀ تسلیم ناپذیر انسان مهر تایید نهاد.
صدها دریغ و درد شماری ها خواستند خیلی ناشیانه به این موضوع برخورد کنند و با علم کردن این موضوع جامعۀ مدنی را در برابر دین قرار بدهند و بگویند که شماری ها خواسته است تا از این حادثۀ بهرۀ سیاسی و ایده ئولوژیک بگیرند و العیاذ بالله با قرار گرفتن در برابر دین از آن کوه درست کنند. در حالی که پیامبر بزرگوار اسلام بنیانگذار مدنیت است و برای اولین بارجامعۀ امت را در مدینه تاسیس کرد که نه تنها ارادۀ مسلمانان، بلکه ارادۀ یهودیان و مسیحیان و سایر ادیان را نیز بر می تابید. این جامعه در واقع نماد آشکار جامعۀ مدنی در ساختار دیروزی آن بود. این بیچاره ها نمی دانند که قرار دادن اسلام و دین در برابر جامعۀ مدنی در واقع قرار دادن دین در برابر آزادی بیان و ترقی و پیشرفت است که امری خلاف دینی است. در حالیکه جامعۀ مدنی ریشۀ دینی دارد و ارزش های واقعی جامعۀ مدنی را دین بهتر بر می تاباند؛ البته دینی که به کثرت گرایی فکری باورمند است و به آزادی بیان و آزادی افکار باورمنداست و از آن به عنوان دین توحید یاد کرده اند. نه دینی که سر از یخن شرک و خاکستر نشینان بودایی بیرون کرده است و دست دوستی با فالبین ، جادوگر و رمال دراز نموده . توحید نه تنها با دین ملا به قول اقبال لاهوری سازگار نیست
بلکه با دین آن قشریون و متحجران نیز سازگار نیست که به بهانۀ علم کردن توحید تیغ از دمار دین بیرون کرده اند تا با ظاهر گرایی فکری و دشمنی با عقلانیت دینی و با علم کردن توحید در برابر شرک احساسات دین داران ساده لوح را به نفع خویش برانگیزند. برای رسیدن به اهداف شخصی خود از کاه کوه درست کنند و دروغ های شاخدار ریسمان به آسمان بافند. در حالی که حادثۀ فرخنده بیشتر بعد حقوقی دارد و دادخواهی برای او از نگاۀ شرعی و مدنی مجاز است. حکم شریعت برای به مجازات کشاندن کسانی که فرخنده را به گونۀ بیرحمانه کشته اند، شدیدتر از قوانین مدنی است. پس دفاع از فرخنده یک امر شرعی برای هر مسلمان است و در این تردیدی وجود ندارد. به مجازات کشاندن قاتلان فرخنده هرگز در تقابل با اسلام نبوده و در اصل جایی برای وارد شدن بحث به موضوع سنت و مدرنیته باقی نمی ماند. آنانی که می خواهند به قول معروف موضوع را خلط کنند و از آن تفسیرهای دیگر نمایند، هدف شان جز زیر سوال بردن مسآلۀ حقوقی قتل فرخنده چیز دیگری نیست. این مسآله هرگز زمینه برای آنانی هم نمی گذارد که با عنوان کردن فرخنده بحیث دعوتگر بحث سلفیت و غیرسلفیت را مطرح کنند و فرخنده در اصل در مورد سلفیت فکری نداشت و تنها او از تجارب خود دریافته بود که تعویذ نگاری عمل ضد دینی است و ابزاری شده در دست شماری ملا های ناآگاه و مجاوران فاقد آگاهی های اسلامی. عده یی که می خواهند بحث سلفیت دوگانه را در پیوند به فرخانه مطرح کنند و با خلط کردن داعیۀ اسلامی فرخنده ( به بهانۀ عنوان کردن سلفیت شهری)با اصل داعیۀ سلفیت، چیزی به نفع خود فراچنگ آورند، نه تنها به راه خطا رفته اند؛ بلکه می خواهند با به چالش کشاندن روشنفکران دینی اندیشه های قشری شان را توجیۀ اسلامی کنند. بدین وسیله اسلام پویا و بالنده را در چاله های افکار سیاۀ قشری شان به حصار بکشانند. آرزویی که هرگز به آن نایل نخواهند آمد؛ زیرا کاروان ترقی و توسعۀ فکری به سرعت به راه افتاده و هیچگاهی خس و خاشاک افکار قشری مانع حرکت سیلاب خروشان آن نخواهد شد.
در این تردیدی نیست که تضاد میان سنت و مدرنیته وجود دارد. از آنجا که بریدن از سنت ناممکن است؛ زیرا مدرنیته در بستر سنت جان می گیرد و بالنده می گردد. بنا براین اول ناهمواری های سنت را باید پیمود تا به ارزش های نوین در جامعۀ مدرد دست یافت؛ اما سنت و مدرنیته را نباید دو جزیره یی تصور کرد که به کلی از یکدیگر جدا باشند؛ بلکه سنت ها پلی اند که با عبور از آن می توان، به مدرنیته رسید. سنت ها را باید بالنده گردانیده تا ظرفیت پذیرش ارزش های سالم تمدن جدید را در آنها به قوام رساند. به تعبیری دیگر بجای تقابل سنت ها بهتر خواهد بود تا سنت ها را پویا گردانید تا با ارزش های جدید مدرنیته هماهنگی و سازگاری پیدا کنند. هرچند دست زدن به سنت ها گاهی دشوار به نظر می رسد و شاید هم معنای بازی با رشته های اعصاب جامعۀ سنتی را داشته باشد که بازی با سنت ها گاهی خطرناک واقع می شود؛ اما این به معنای آن نیست که همیشه خطرساز باشند؛ بلکه شیوه ها و رویکرد های معقول ومنطقی در کار است تا دست کم از اصطکاک های خطرناک جلوگیری شود و فرصت غوغا آفرینی از آنانی را بگیرد که از سنت ها در جامعۀ استفادۀ ابزاری می نمایند. آشکار است که برای عبور سالم از جامعۀ سنت با قوانین و اصول های جامعه شناسی و ویژه گی های تاریخی و فرهنگی کشور باید آشنایی داشت و با اصلوب های معرفت شناسانه باید به پیش رفت. عبور از سنت ها وابستگی به آشنایی و شناخت های دقیق از سنت ها کمک می کند تا عبور و گذار آرام به مدرنیته را تجربه کرد.
این در حالی است که جنایت روا داشته شده بر فرخنده پایگاۀ اقتصادی دارد و ملای تعویذ نویس برای از دست ندادن”شکرانۀ خود” برخورد ابزاری با اعتقادات مردم کرده است و بدترین جنایت را در حق فرخنده روا داشت که دین در اصل از آن بیزار است و چه رسد به آنکه دین به دفاع از آن برآید. این مسئله را آنانی رنگ دینی می دهند که از قرنها و سالها از آن به گونۀ ابزاری سود برده اند که این خود یک عمل ضد دینی است. این دشمنی با دین خطرناک تر از دشمنی دین زدایان است و جفای بزرگتر از آن بر دین برای به بازی گرفتن احساسات دینداران نخواهد بود که هرگز جایی برای بحث تضاد سنت و مدرنیته بر جای نمی گذارد.
در حالی که مرگ فرخنده انفجاری در نور بود که فرهنگ زیستن برای زنان را دگرگون کرد و خاموشی چندین هزار سالۀ مظلومانۀ زن را شکست. قدرت اعتراض و نه گفتن را در او بلند برد و او را به حرکت آورد، تکان داد، به قیام کشاند. قدرت و توانایی زنان را برای دفاع از خود شان چندین مرتبه بلند برد و جرئت یافتند تا با قامت رسا و سر پرغرور در برابر خشونت و نامردمی ها بایستند و جزئتمندانه از خود دفاع نمایند. این حادثه از مظلومیت زن پرده بیرون کرد و برای زنان جرئت اخلاقی داد تا برای دفاع از حق انسانی شان، با قامت بلند بایستند و برای دفاع از حق انسانی شان پایمردانه به گونۀ فردی و جمعی برزمند. این حادثه زنان را بسیج نمود تا با ارادۀ محکم و چون دژی استوار در برابر ظلم، نابرابری، خشونت و بیرحمی بایستند تا باشد که حق خویش را از دهن شیر های وحشی و روباه های مکار بگیرند. یاهو