خبر و دیدگاه
اگر زنده ماندم این را نصیحت بشمارید و اگر مُردم وصیت…
غافل کند از کوتهیِ عمر شکایت
شب در نظرِ مردمِ بیدار بلند است
زندگی اتفاقی نیست بلکه پاسخی در برابر بخشش ها و داده های شماست. زندگی صدا و آهنگ خودتان است. هر بعدی از زندگی تان بازتاب نیت و افکار شماست. شما خالق زندگی تان هستید. (راندان برن).
هرچند که بهار شده است، دشت و کوه و صحرا بوی سبزه های نو روئیده و نو رسیده را میدهند. بیرون از خانه درختان شکوفه زده اند، گنجشک ها آواز می خوانند، پرستوها دنبال آشیانه می گردند. اما هنوز هم ابرهای بهاری به آفتاب مجال درخشیدن را نمی دهند، هنوز هم باران بهاری خیابان های خسته ای شهر را میشوید و خاک های فرسوده کوه را به پائین دره ها می کشاند، هنوز هم پرندگان ِ بی آشیانه کابل زیر بالکن حویلی ام پناه میآورند، خود را گرم می کنند و دانه های را که بی بی حاجی برای شان تهیه دیده است؛ می خورند. هرچند که بهار شده است، اما جاده ها خالیست، شهر غرق سکوت است، مردم افسرده و پریشان اند، خنده از چهره ها رخت سفر بسته است. از پشت پنجره سکوت شهر را به تماشا نشسته ام. به گمانم که این بهار، در خانه سبز می شویم، در خانه جوانه می زنیم و در خانه شکوفه می دهیم.
جهان در وضعیتی بدی به سر می برد، کشورها درگیر خود اند، هرکس سر در گریبان خودش، نگرانی از آلوده شدن به ویروس کرونا همه را افسرده و منزوی ساخته است. بیشتر سرمایه داران از مرگ بدست کرونا می ترسند، سیاسیون از انزوا و انفصال قدرت می ترسند، اما فقرا از مرگ بدست فقر و گرسنگی می ترسند. من هر دقیقه چشمانم را باز و بسته می کنم تا مطمن شوم که خواب نیستم، متاسفانه با کمال تعجب می بینم که بیدارم و این سراسیمه گی و آشفته حالی جهان یک واقعیت است. همه هواپیماها و قطارها زمین گیر شده اند، همه تجارتخانه ها و بازارهای بورس تعطیل اند، درهای استادیوم ها، اماکن تفریحی، نهادهای تحصیلی، رستورانت ها، سینماها، عبادتگاه و پارکها بسته شده است. قیمت نفت پائین آمده است اما قیمت مواد ارتزاقی بالا رفته است. کشورها مرزهای شان را به روی رفت و آمدها بسته اند. بیشترین تلفات انسانی را از اثر کرونا تا هنوز کشورهای چین، ایتالیا، ایران، انگلستان، جرمنی، اسپانیا، امریکا و فرانسه داده اند، کشورهای که هرگز خواب این سراسیمه گی ها را نمی دیدند. شهرهای بزرگ جهان یکی بعدِ دیگری به قرنطینه می روند، جهان یکباره گی تمام توجه اش را روی بخش صحت و طبابت نموده و تمام امکانات، بودجه و منابع بشری را در خدمت این بخش قرار داده است. در این میان کشورهای هم هستند که کرونا را غنیمت شمرده انگشت افگار دیگران را زیر تحریم ها گرفته و می فشارند. شهرهای بزرگ افغانستان نیز یکی بعدِ دیگری به قرنطینه می روند، تجار به یکبارگی قیمت مواد ارتزاقی را بالا برده اند، بعضی ها دست به احتکار زده اند،… طبقه کارگر، بی بضاعت و آنانیکه روز کار می کردند و شب میخوردند در وضعیت بسیار ناگواری قرار دارند. در چنین وضعیتی که رهبران سیاسی جهان برای خدمت رسانی به مردم شان و تلاش در راستای کنترل ویروس کرونا آستین بالا زدند و خواب ندارند اما در این برِ دنیا یعنی در افغانستان رهبران سیاسی ما بخاطر رسیدن به کرسی ریاست جمهوری و تقسیم قدرت خواب ندارند. جنگ و خشونت ها در اکثر نقاط جهان از جمله خاورمیانه کاهش یافته است، دیده می شود که همه مردم این بحران را جدی گرفته اند اما در افغانستان همچنان جنگ به شدت جریان دارد، هرشبه خون دها انسان ریخته می شود، هر شبه کشتارها و قتل ها از سر گرفته می شود. اینجا چیزهای بدتر از کرونا هم وجود دارد، اینجا گرسنگی، فقر و بی کاری بدتر از کروناست، اینجا کسی که در پی آزار دیگران تفنگ برداشته و هر روز خون مردم را می ریزد بدتر از کروناست، اینجا کسی که دست به احتکار و گرانفروشی میزند بدتر از کروناست، اینجا کسی که دست به نفاق، شقاق و تعصب میزند بدتر از کروناست، اینجا کسی که سرباز نیابتی شده و برای منافع سازمان های جاسوسی و کشورهای خارجی می جنگد بدتر از کروناست، اینجا کسی که با لباس زنانه خود را انتحار می کند و یا با انفجار بمب پُل و سرک را تخریب می کند بدتر از کروناست. اینجا کرونا همه را نگران ساخته است به غیراز آدم کش ها، وطنفروش ها و گرانفروش ها. در اوایل گفته می شد که ویروس کرونا تنها اشخاص کهن سال را از بین می برد و من ترسیدم، اما بعداً متوجه شدم که نسل جوان و حتی نوزادان را نیز از بین برده است و آنگاه بیشتر ترسیدم. این ویروس با تمام بی رحمی اش برای ما پیام های زیادی را به همراه داشته است، او به ما یاد داد که برای کمک کردن، دوست داشتن و نشان دادن احساس مان به دیگری چقدر زود می تواند دیر شود. او به ما یاد که هرچه مغرور و متبکر شویم گاهی توان مقابله با یک موجود کوچک و نامرئی را نداریم. او به ما یاد داد که آدم ها همیشه در آن لحظه ای قدر زندگی شان را می دانند که مرگ در نزدیک ترین نقطه ی ممکن به آنها ایستاده باشد. من به این نتیجه رسیدم که ممکن است هر دقیقه یک اتفاق بزرگی رخ دهد، پس همیشه آمادگی روبرو شدن با هر اتفاق بزرگ را داشته باشیم. من به این نتیجه رسیدم که با وصف قدرتنمایی کشورها در همه عرصه ها باز هم آمادگی کنترل یک وضعیت اضطرار را ندارند، باید در آینده بر اوضاع و احوال خود تجدید نظر کنند.
پیاله ی چای سبزی بدستم، از پشت پنجره سکوت شهر را تماشا می کنم و به یاد روزهای گذشته ی پر از جنگ شهر می افتم که جاده ها همینگونه خلوت بودند و کسی را جرات گشت و گذار نبود. چشمانم را می بندم، گذشته از طفلی تا جوانی و از جوانی تا حال چون فلمی در پشت پلکانم مرور می شود. قلم و کاغذ را گرفتم تا وصیتی برای نسل آینده و فرزندانم داشته باشم. ممکن است این وصیت با هر وصیت دیگر فرق داشته باشد، چون در این وصیت نامه من کدام اموال و املاکی ندارم که تعین تکلیف کنم، تنها چیزی که از من به ارث خواهد ماند همانا کتابها، نوشته ها و مقالات من خواهد بود، همانا مبارزات، حق طلبی ها و عدالتخواهی های من خواهد بود، همانا فرزندان تحصیل کرده و شاگردانم خواهد بود.
طفل بودم که پدرم را از دست دادم، از آن به بعد مادرم برای ما هم پدری کرد و هم مادری. من جوانی بودم که به کابل آمدم البته با دستان خالی، از پدرم زمین و خانه در قریه بجای مانده است اما من هرگز بدنبال آنها نرفتم و نمی دانم هم که بین برادران چطور تقسیم شده است. افسار زندگی را خود بدست گرفتم، همه چیز را از صفر شروع کردم، مبارزه کردم، در برابر بی عدالتی ها هرگز خاموش ننشستم، تدریس کردم، نوشتم، انتقاد و اعتراض کردم، تهدید شدم، مورد حمله قرار گرفتم، زخم برداشتم، و حتی زمین سخت زندان را هم تحمل کردم. زندگی را من چیزی جز مبارزه نیافتم. زندگی چون فلمیست که کیفیت آن به داستان و نقش شما بستگی دارد.
آنچه را که میخواهم به نسل جوان، آینده ساز، باسواد و تحصیل کرده تقدیم کنم همانا کتاب های که دارم چون: ما و فردای پاکستان، افغانستان آماجگاه فتنه ها و آسیبها، پاکستان محور شرارت، بحران فراگیر فاجعه جبران ناپذیر، نقش دموکراسی در تحقق اهداف ملی، … و صدها نوشته و مقاله ی که در مجلات و سایت ها به نشر رسیده است؛ می باشد. نسل آینده بخوانند و برآنچه که در این سرزمین گذشته است پی ببرند تا دیگر نیازی نباشد که تاریخ را تجربه کنند.
از اینکه کشته و مرده ی قدرت نبودم، حرص جمع کردن مال و ملک را نداشتم، در خارج و داخل بلند منزل و آپارتمان نساختم و نتوانستم به فرزندانم به ارث بگذارم بغیر از یک آپارتمان سه اطاقه در مکروریان ها- آرزو دارم که فرزندانم از این بابت از من دلگیر نباشند اما بجای آن با آنها همکاری کردم تا درس بخوانند و دارای تحصیلات عالی شوند. فرزندان و شاگردانم را که دارای تحصیلات عالی می باشند به کشور عزیزم افغانستان تقدیم می کنم تا بلکه در آبادانی این سرزمین بکوشند و در خدمت مردم شان باشند.
توصیه ای من به نسل آینده، به آنانیکه قرار است سرنوشت این کشور بدست آنها رقم بخورد اینست که؛ جوانان وطنم را به فراگیری درس و تعلیم تشویق می کنم، تنها راه حل نجات افغانستان داشتن نسل با سواد، تحصیل کرده، متعهد و متخصص است. تا وقتیکه بیشتر از پنجاه فیصد جوانان مان باسواد و دارای تحصیلات عالی نباشند نمی توانیم به رفاه و آرامش برسیم پس تمام تاکیدم اینست که جوانان تحصیل نمایند. امروزه دلم به جوانانی می سوزد که در سنگرهای گروه های تروریستی فریب خورده و هر روز جان های شیرین شان را چه ارزان از دست می دهند. توصیه دیگری من به نسل آینده اتحاد، اتفاق و همدیگر پذیری است. اگر کشور آرام و سربلند میخواهید همدیگرپذیری را از یاد مبرید، همدلی از همزبانی بهتر است. تعصب و انحصارطلبی هم شما و هم دیگران را ضربه میزند، در کشوری با تنوع قومی چون افغانستان ایجاب می کند تا همه برادروار زندگی کنیم. به خود باور داشته باشید، بخاطر وطن و بخاطر خودکفا شدن تلاش کنید، بیگانه بیگانه است، بیگانه هرگز نمی تواند سرزمین ما را آباد کند. من گذشته را روایت میکنم، گذشته ی سیاه و عبرت انگیز…من با چشمان خود دیدم که تاریخ چهار دهه ی گذشته کشورمان چطور ساخته شده است. توصیه می کنم هرگز بجای پای سیاسیون گذشته قدم نگذارید، شما خود نسل تغیر باشید.
برای آینده گان سلامتی، تندرستی و زندگی مملو از صلح و آرامش تمنا دارم، برای کشورعزیز و درد دیده ی مان افغانستان صلح دایمی میخواهم.