دهقان و آن مزرعۀ همیشه سبز
شاید تابستان 1356 خورشیدی بود که روزی به «مزرعۀ دهقان» راه یافتم و آن روزی بود که با یکی از دوستانم به سینما میرفتیم، به سینمای آریانا. آن روزها رفتن به سینمای آریانا چه لذتی داشت! هنوز دلم برای شنیدن موسیقی آغاز فلم در این سینما چنان کبوتر واماند در بند پرپر می زند.
مزرعۀ دهقان را از یکی از کتاب فروشان دورهگرد خریدم. تکت که گرفتیم، منتظرماندیم در سالون، من آغاز کردم به برگ گردانی کتاب. هرغزلی را که می خواندم، صدایم اندک بلند و بلند تر میشد و کسانی هم متوجه من، دوستم تکانی به بازویم داد و گفت پرتو مردم متوجه تو اند! کتاب را بستم. شاید این نخستین باری بود که دلم میشد، فلم زود تر تمام شود و من برگردم به خوابگاه و روی چپرکت خود دراز بکشم و یکباره کتاب را تمام کنم.
اخیراً دلم هوس کرد تا بار دیگر به آن مزرعۀ خرم و همیشه سبز سری بزنم، در جستوجو بر آمدم؛ اما نیافتم ، تا این که دوستی نسخهیی از مزرعۀ دهقان را برایم آورد؛ اما این کتاب را دگرگونه یافتم. قطع این کتاب با آن مزرعۀ دهقان که من در آن سالهای دور خریده بودم فرق دارد. این کتاب ظاهراً به سال 1388 خورشیدی به نشر رسیده است. بدون تردید این نشر نخستین کتاب نیست. باید نشر دوم باشد.
کتاب به کوشش شاعر ارجمند ناصر طهوری به نشر رسیده است، در حالی که ناصر طهوری در این سالها در بیرون کشور به سر میبرد. افزون بر این در پایان مقدمۀ استاد «علی اصغر» بشیر که در پیوند به چگونهگی شعر دهقان نوشته شده است، 18 اسد 1356 خورشیدی آمده است. به همین گونه «ابوذر ویسی» که نوشتۀ تحلیلی دارد برشعر و شاعر دهقان، در پایان نوشتۀ خود اول حمل 1356 را نوشته است.
در آن روزگار نامی از ابوذر ویسی» نشنیده بودم، بعدها دریافتم که این نام ، نام مستعاری بوده از زندهیاد « محمد طاهر بدخشی». بعدها از بزرگانی شنیدم که بدخشی یکی از غلاقمندان شعر، تصوف و عرفان، دهقان بوده و پیوسته به دیدار او می رفته است.
نخستین بار مزرعۀ دهقان به کوشش ناصر طهوری به نشر رسیده است. اگر این کتاب نشر دوم است، پس چرا آقای «یوسف نظری» در مقدمه گونهیی که بر کتاب دارد گفت است که بنا بر ارادتی که به دهقان داشته، به گرد آوری و نشر شعرهای او همت گماشته است.
اگر کتاب به کوشش ناصر طهوری آمادۀ چاپ شده است، پس نقش آقای یوسف نظری در کجاست؟ باور من چنین است، «مزرعۀ دهقان» که به سال 1388 به نشر رسیده است، نسبت به نشر نخستین در 1356 تفاوتهای دارد. حس میکنم که نشر نخستین هم زیبا بود و هم پیراسته. شاید آقای نظری شعرهای دیگری دهقان را گرد آوری کرده و آن را به همان نام نخستین « مزرعۀ دهقان» به نشر رسانده است. به هرصورت وقتی مزرعۀ دهقان 1388 را مرور کردم، با کاستیهای برخوردم که باور دارم دلیل عمدۀ آن بر میگردد به ویرایش کتاب، اشتباههای تایپی، املایی و مسایل تخنیکی دیگر. گاهی چنین اشتباههایی سکتهگیهایی را در وزن شعر پدید آورده که میتواند برجایگاه ادبی و شاعری دهقان زیان آور باشد. چنان که در غزل «کعبه و بتخانه» چنین می خوانیم:
بگیر باده و لاحول گوی و بسم الله
مباد در این پس پرده، اهرمن باشد
من می پندارم که مصراع دوم این بیت باید این گونه باشد: « مباد در پس این پرده اهرمن باشد».
گاهی هم مصراعهای به گونۀ ناقص آمده است. مثلا در این بیت که چیزی از مصراع نخست کمبود است.
سحر گهواره می رُفت…
به هردم باغبان مهپاره می گفت
و با در بیت زیرین که باید در اصل به جای ادات تشبیه « چون»،« چو» به کار رفته باشد.
درینجا جمله دختر می فروشند
چون مرکب یک به دیگر میفروشند
یا در این بیت.
زیرین که
به یکبار از چمن فریاد برخاست
زملا و دهقان داد بر خاست
باید مصراع دوم این گونه باشد تا وزن درست شود:« زملا و ز دهقان داد برخاست».
به همین گونه در مقدمۀ کتاب می خوانیم: راز درونم همه ناگفته ماند / در صدفم لولوی ناصفته ماند / که در این جا املای واژۀ «ناسفته» به اشتباه «ناصفته» نوشته شده است. به همین گونه نوشتن واژۀ «تزویر» به صورت «تذویر» نادرست است. در غزل « گنج در ویرانه » می خوانیم:
چون پر طاووس این تذویرها بی دام نیست
سبزو سرخی را چو خال هرجا که بینی، دانه است
غزل « روز اول سال» این گونه آغاز میشود: مرا که جام می ام از از الست هست به دست / به وعض بی خردان این خمار ما نشکست/ که باز هم واژۀ «وعظ» نادرست نوشته شده است.
یک چنین مواردی در « مزرعۀ دهقان» 1388 بادریغ خیلی چشمگیر است. بدون تردید چنین مواردی بر میگردد، به ویراستاری غیر دقیق و غیر مسوُولانه. چیزی دیگری به نظرم در این کتاب میتواند آزار دهنده باشد، همانا نقطه گذاری هایی است که ویراستار بیش از این که از اصول نقطهگذار استفاده کرده باشد. پیرو سلیقۀ خود بوده است. می پندارم که این همه بی اعتنایی، جفای بزرگی به مقام آن شاعر وارسته و عارف بزرگوار است.
من باور دارم که نخستین بار مزرعۀ دهقان به سال 1356 خورشیدی در شهرکابل به نشر رسیده است. و نوشته های استاد علی اصغر بشیر و ابوذر ویسی از همان نشر نخستین گرفته شده و به گونۀ مقدمۀ در نشر 1388 استفاده شده است. برای آن که ممکن نیست، نویسندهگانی 34 یا 32 سال پیش از نشر کتابی بر آن مقدمه بنویسند. آقای نظری در زمینه هچگونه ایشارهیی ندارد. آرزو دارم تا روزی نسخهیی از نشر نخستین کتاب را پیدا کنم و بعد این دو را با هم مقایسه نمایم.
در پیوند به نشر نخستین« مزرعۀ دهقان » میخواهم بگویم که این گزینۀ شعری آن روز در من هیجان بزرگی را پدیید آورده بود. من در آن سالها همهجا به دنبال شعر سرگردان بودم در مجلهها در روزنامهها و در کتابها. تا آن روز نامی از دهقان نشنیده بودم. دوستی داشتم به نام «شاه محمود» که در دانشکدۀ طب کابل درس میخواند که بعداً آدم کشان امین خونش را در پلیگون های پلچرخی ریختند که نفرین خدا بر آنان باد!
من و او داد و گرفت کتاب داشتیم. روزی مزرعۀ دهقان را از من گرفت و زمانی که کتاب را بر گرداند، گفت: این شاعر حافظ روزگار ماست و خداوند می داند که ما چقدر او را در ایستگاه های بسهای شهری به شانه زده و ازکنارش بی اعتنا رد شده ایم! «مزرعۀ دهقان» نخستین گزینۀ شعری دهقان است که انتشار یافته است. هرچند جای جایی خوانده ام که دهقان دست کم سه هزار بیت شعرسروده؛ ولی شعرهای آمده در مزرعۀ دهقان، بسیار کمتر از این رقم است.
تاریخ تولد دهقان را 1282 خورشیدی برابر با1904 میلادی نوشته اند. او در چهاردهی کابل چشم به جهان کشود. پدر دهقان، میرزا محمد اعظم نام دارد. گفته شده است که او از ترکان چغتایی بود. سلسله نسبی دهقان به شاهرخ میرزا و امیر تیمور کورگان می رسد. شاید بتوان گفت که سلسلۀ میراث سخنوری او به ابوالمعانی بیدل می رسد، برای آن که بیدل را نیز از سلسلۀ ترکان چغتایی می دانند.
دهقان پنج تا شش سال داشت که به آموزشهای دینی پرداخت پس از آن با خواندن حافظ و گلستان سعدی نخستین گرایش های شعری در روان شاعرانۀ او پدید آمد. او به مانند دهها دانشمند، شاعر و اندیشهگر دیگر این حوزۀ بزرگ فرهنگی، از آموزش های رسمی کلاهی برسرنداشت؛ آموزشهای او آموزش سنتی مدرسهای بود. او از شمار آن دانشمندان و شاعران کشور است که با همت خود بر پلکان های دانش، شعر و ادبیات گام گذاشته و امروزه یکی از نام آوران این میدان است. دهقان در نو جوانی به خوش نویسی نیز پرداخت و گفته اند که خط نستعلیق را به شیوۀ استادان این هنربه نیکویی می نوشت. نوجوان بود که در وزارت مالیۀ در دوران امان الله خان به کار پرداخت و روزگاری هم در پنجشیر و استالیف علاقداری کرد.
با این حال کار دیوانی دهقان زمان زیای ادامه نیافت، بل او ازکار کنار رفت و سال های چندی در شهرهای غزنی، بلخ و هرات به گشت و گذار پرداخت و با بزرگان این سرزمین ها از نزدیک آشنایی به هم رساند. شاید این امر در نتیجه همان دلتنگیهای صوفیانۀ او پدید آمده است. صوفی و عارف پیوسته خواهان گشایس روحی اند و چنین است که به سیر در افاق و انفس میپردازند، سفری در خود و سفری درجهان. دهقان در شعر« بازار دل » به همین سفر اشاره دارد و از بی قراری های دل خویش شکایت میکند؛ اما همین بیقراری های دل است که او را به سفرهای چند سالهیی می کشاند.
به کابل بد و من به غزنی رسیدم
من از دست این دل به بینی رسیدم
زغزنی به شب تا هراتش رساندم
تو گویی به شاخ نباتش رساندم
در هرات باعبدالحسین توفیق، استاد مایل هروی،عاطفی و محمد حسین طالب قندهاری رشتۀ دوستی و آشنایی تنید. با آنها نشت و برخاست داشت و بحث های علمی و ادبی و شعرخوانی داشتند. در سرگذشت زندهگی دهقان آمده است که باری می خواست، به سفر کعبه رود، چون به بندرگاه کراچی رسید، کشتی حاجیان از ساحل بسیار دور رفته بود. ظاهراً این بیت یکی از غزلهای او را ایشارهیی به همین رویداد دانسته اند:
از پیش اشکم ساربان، محمل به صحرا می برد
محمل به صحرای جنون از راه دریا می برد
در کتاب « نقد بیدل» علامه صلاح الدین سلجوقی، پس از تحلیل این غزل بیدل:
همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت
من و خجلت سجودی که نکرده ام برایت
نه به خاک در بسودم نه به سنگش آزمودم
به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت
می گوید که: « ظاهراً چنان به نظر می خورد که بیدل این غزل را وقتی سروده است که کاروان حجاج به طرف حجاز حرکت می کرد و صوفی فقیر عایلهمند ما که استطاعت نداشته است، حرمان و حسرت خود را با این کلمات اظهار می نمود». البته بعداً دهقان به سال 1322 به زیارت خانۀ خدا رسید؛ اما ظاهراً ابوالمعانی را هیچگاهی استطاعت مالی این سفر فراهم نشد.
دهقان در شهرکابل نیز با سخنوران سرشناس و نخبهگان آن روزگار پیوند دوستی و ادبی داشت، چنان که با باقی قایلزاده، محمد انور بسمل، شایق جمال، مولانا قربت، مولانا خسته، دوست بود و آن ها به دیدارش می آمدند و خانۀ دهقان به بزمگاه شعر و ادب بدل میشد. تا آخرین سال های زندهگی شخصیت های بزرگ فرهنگی، دلبستهگان تصوف و عرفان و نسل نوی از شاعران جوان به خانۀ زنده یاد دهقان می رفتند و از سخنان او سود می بردند. تصوف او یک تصوف پویا بود، او به بی عدالتی حاکم در جامعه بی اعتنا نبود، بلکه خواهان مبارزه بر ضد بی عدالتی اجتماعی نیز بود. این بُعد شخصیت او سبب شده بود تا شماری از شخصیتهای مبارز و آنانی که خواهان تغییر در زندهگی سیاسی – اجتماعی مردم بودند، نیز با دهقان نشست و برخاستی داشته باشند.
شعر و شاعری دهقان
دهقان بیشتر شاعری است غزلسرا، با این حال او در فرم های مثنوی، رباعی، قصیده و قطعه نیز شعر سروده است. دریافت من چنین است که دهقان بیشتر به حافظ، سعدی و بیدل دلبستهگی دارد؛ اما زبان شعر او کمتر به مکتب هند و شگردهای آفرینشی بیدل گرایش نشان می دهد؛ بلکه بیشتر به حافظ متمایل است و شاید بتوان گفت که زبان شعری او در میان زبان حافظ و سعدی در نوسان است. این در حالیاست در روزگاری که دهقان می زیست گرایش به سبک بیدل در میان شاعران افغانستان گرایشی چشم گیری بود و بیدل برترین شاعر پارسی دری دانسته میشد. چنین است که دهقان نیز گاهگاهی به استقبال بیدل رفته و به پیروی غزلهای او، غزل سروده است.
محمل آبله اندرتۀ بار است اینجا
چقدر شور و شرر ناله سوار است اینجا
در غزل بیدل می خوانیم:
جوش اشکیم و شکست آیینه دار است اینجا
رقص هستی همه دم شیشه سوار است اینجا
در شعر دهقان همچنان می توان موارد زیادی را نشان داد که او پارهیی از مضامین شعر حافط را به گونه یی باز آفرینی کرده است. به زبان دیگر او به مضامین شعر حافظ نظر داشته و گاهگاهی به پیروی غزلهای او نیز غزل سروده است.
اگر جانان سرم از تن جدا کرد
کف خونم، حق تیغش ادا کرد
غزل حافط این گونه آغاز می شود:
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ماچهها کرد
حاجی غلام سرور دهقان زندهگی صوفیانهیی داشت و شعرش بیشتر آمیخته با جلوههای تصوف و عرفان است. البته باز بازتاب مفاهیم عرفانی و صوفیانه در شعر او برخاسته از نفس عرفانی و سلوک صوفیانۀ اوست تا آگاهی های او در پیوند به تصوف و عرفان. او در مشرب عشق است.
ز مشرب گفت، گفتم عشق سرکش
بگفتا خانهات؟ گفتم در آتش
به گفتۀ استاد علی اصغر بشیر در مقدمۀ کتاب: « دهقان شاعری بود عارف و عارفی بود شاعر؛ ولی نه از آن شاعرانی که معنی را فدای لفظ میکنند و نه از آن عارفانی که علم عشق (عرفان) را از لای کتاب و گوشۀ مدرسه، یا خانقاه فرا می گیرند»؛ شاید بتوان گفت که او در میان کلاسیک سرایان آن روزگار یگانه شاعری است که بیشتر از دیگران مفاهیم و بینشهای تصوفی و عرفانی را در شعر خود باز تاب داده است. بدینگونه او را میتوان در این پیوند یکی از برجستهترین شاعر عارف این روزگار دانست و شاید هم یگانه. البته در شاعران پس از دهقان این میراث بزرگ به حیدری وجودی رسیده است.
قناعت از نظر دهقان گنج زوال ناپذیر است. در حقیقت وابستهگی به اسباب زندهگی است که روان آدمی را از پویش و رسیدن به آن حقیقت برتر باز می دارد. وقتی حافظ می گوید: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است / در حقیت به همین آزادهگی صوفیانه تاکید دارد. وقتی آسمانهیی در میان نیست، آسمان خود آسمانۀ تست و آن گاه ماه و خورشدی در خانۀ تو می درخشند.
بس که بیسقف است بزمم، ماهم اندرخانه است
تا شدم قانع مرا خورشید در ویرانه است
آزادهگی دهقان تنها بی اعتنایی او به جلوه های فریبندۀ همین جهان نیست؛ بلکه قناعت و آزادهگی دهقان از این جهان گذشته و در آن جهان دیگر، بیرق می افرازد. در میان زاهد و صوفی فرق بسیار است. زاهد خدا را عبادت میکند؛ اما از عبادت خود پاش میخواهد و چشم به دروازۀ بهشت دارد و رسیدن به جویبارهای شراب، شیر، عسل و آغوش لذتبخش حور و غلمان. این گونه بندهگی استوار بر یک معامله است. یعنی عبادت در برابر بهشت و رسیدن به آن نعمتهایی که در آن جا وعده داده شده است. زاهد همیشه بر خط چنین معاملهیی ایستاده است. ظاهراً پس از رسیدن به بهشت دیگر خدا برای زاهد بهشت جو، تمام میشود؛ اما عارف و صوفی در جستوجوی دیدار خداوند اند و حتا بهشت را نیز اسبابی می دانند که آن ها را از خدا دور می سازد. همان گونه که اسباب این جهانی نیز چنین میکند. عارف خدا را عبادت میکند برای آن که عاشق اوست.
در جستوجوی بهشت نیست، بل در جستوجوی رسیدن به آن عشق برتر است. و چنین است که مولانا می گوید: « عشق اصطرلاب اسرار خداست». در غزل
« تار محبت» دهقان میگوید تا او با خدای خود پیمان بسته، دیگر از همه چیز و همهگان بریده است.
آن عهد را که با تو ببستم، بسته به
عهدی اگر به غیر توبستم، شکسته به
غلمان بود برادرم و حور خواهرم
عشاق وصل را در جنات بسته به
بی تو به روی ما در گلزار بسته باد
بلبل خموش و شیشۀ عشرت شکسته به
دهقان ز رهروان طریقت وداع کن
کز غیر دوست تار محبت گسسته به
او درهوای بهشت، حور و غلامان و نعمتهای رنگارنگ بهشت نیست. برای آن که تنها در دام یک پیوند عاشقانه است، یعنی پیوند باخداوند! این زاهد و شیخی که همه زهد و عبادتشان همانا رسیدن به بهشت و نعمتهای آن است، دهقان آنان را دام گسترانی بیش نمیداند.
شیخم نهاده دام مگر دانه اش بهشت
هم دام را بریدم و هم دانه را زدم
او خداشناسی را در خود شناسی می داند و رسیدن به خود شناسی هم کار سادهیی نیست. باید از منیت و از آن خودی که در میان تو و خداوند چنان دیواری ایستاده است بگذری. با چنین خود شناسی است که میتوانی به خدا شناسی برسی. البته راه چنین خود شناسی از همان بیابانهای دراز عشق می گذرد.
شیخم به خنده گفت خدا را شناختی
گفتم گذشتم از خود و خود را شناختم
دهقان باور دارد که آسمان با ترک این خودی است که به یگانهگی می رساند.
با خود برفته بودم و بیخود به در شدم
یعنی دو دانه رفته بودم و یک دانه آمدم
پس ازغزل، بخش بیشتری سروده های دهقان در فرم مثنوی است. دهقان همانقدر که در غزلهایش یک شاعر عارف و صوفی است به همان پیمانه در مثنویهایش شاعری است پند پرداز واندرزگوی. چنان که در مثنوی « صیاد» این گونه به پند و اندرز می پردازد.
به شاهان چاپلوسی چون گدایی است
چو « دهقان » کار کردن پاد شاهی است
اگر فرزند مایی پند ما گیر
چو شاهین بر فلک گرد و هما گیر
در مثنوی « یک دلی» همه انسانها را به گوهر یگانۀ آنان فرا می خواند:
ای بنی آدم بیا یک دل شویم
کاروان دشت یک منزل شویم
داده چون بر ما و تو یک دایه شیر
هر دو بگرفته زیک مایه، خمیر
گل بغل پروردۀ یک دایه ایم
ای بنی آدم چرا بیگانه ایم
زبان مثنویهای او به مقایسۀ زبان غزلها و قصیدههایش، از پویایی و روانی و پیراستهگی بیشتری برخوردار است که زبان نظامی درخمسه را به یاد می آورد. مثنویهای دهقان بیشتر در اوزان مثنویهای خمسۀ نظامی سروده شده اند. البته مثنویی هم برای مولانا دارد که آن را در وزن مثنوی معنوی سروده است.
آنچه در من وصف حال مولویاست
من بگویم گرچه او ناگفتنیاست
خیز« دهقان» فاش کن اسرار او
بوی حق می آید از گفتار او
او در مثنویهایش بیشتر داستان پردازی میکند و با ارائۀ تمثیلهای شاعرانه به نتیجهگیریهای پند آمیزی و حکمت آموز میپردازد.
نکتۀ دیگر این که دهقان گاهیگاهی به کاربرد واژگان عامیانه نیز توجه نشان می دهد و حتا گاهی کابرد واژه های عامیانه و تلفظ عامیانۀ واژگان قافیۀ شعرهای او را برهم میزند. گاهی هم در شعرهای او با کار برد ضرب المثل ها رو به رو میشویم، مثلا:
به کابل بد او من به غزنی رسیدم
من از دست این دل به بینی رسیدم
*
حق پرستی کن، مکن زهد و ریا
تا نگردد عذر بد تر از گناه
کاربرد واژگان عامیانه:
عشقی گرو نمودم و دنیا بباختم
تا خویش را به عشق تو« نراد» ساختم
*
چنان از« بنجک» آوردت طبیعت
به شیر ابر پروردت طبیعت
*
هرکه درین ورطه سخن گفته است
گر ولی هم بوده «جفن» گفته است
*
خواجهیی خواست که گیرد خرکی
خوب و ارزانکی و « یرغه» گکی
در بخش آخر کتاب رباعیها و دوبیتیهای دهقان آمده است. با تاسف تدوین کننده نه با وزن دوبیتی آشنا بوده و نه هم با رباعی. مثلاً این دوبیت.
خاکسارم کرد از بس عشق صحرا گرد ما
کاروانیها تیمم می زند بر گرد ما
بعد مردن تا نگویندم که دهقان بیکس است
درد ما با داغ گردد، داغ ما با گرد ما
به همینگونه چند شعر دیگرکه زیرنام دوبیتی و رباعی آمده اند، نه در وزن دوبیتی اند و نه هم در وزن رباعی. شاید دو بیت آغازین یک غزل و یا هم یک غزل نا تمام بوده اند. وقتی به این بیتوجهی رسیدم کاملا یقینم که به هیچ صورت « مزرعۀ دهقان» 1388 به کوشش و ویراستاری ناصر طهوری به نشر نرسیده است؛ بلکه او ویراستار همان چاپ نخستین است،به همینگونه مقدمههای استاد علی اصغر بشیر و ابوذر ویسی نیز به همان چاپ نخستین تعلق دارد. ای کاش آقای محمد یوسف نظری افزون بر ارادتی که به زنده یاد دهقان داشته اند، اندکی هم در نشر شعرهای او توجه نشان میداند تا این گزینه این گونه پراگنده، نا پیراسته و پر از اشتباهها و با کیفیت پایین به نشر نمی رسید. امید در نشر بعدی یک چنین اشتباههای که چنان گیاهان هرزه در کشتزار خرم شعرهای دهقان راه یافته اند، برچیده شوند! به امید چنان روزی!
دهقان شکوهمندانه و صوفیانه زیست، در زهد و پرهیزگاری، اما این بینش عارفانه و سلوک صوفیانه، سبب آن نشد که او دست از تلاش زندهگی باز دارد، بلکه او با کار خود، چرخ زندهگی به پیش می برد. با این حال سالیان اخیر زندهگی را در انزوا به سر برد، تا این که شب دو شنبه یازدهم حوت 1354 خورشیدی برابر با 1975 میلادی به سخن اهل عرفان خرقه تهی کرد و در گلخانۀ چهاردهی کابل به خاکش سپردند. بدینگونه اوسفرعاشقانه اش را به سوی آن عشق وهستی برتر آغاز کرد که دیدار دوست مبارکش باد!
مرغ روحم به وطن میل پریدن دارد
چون کبوتر دلم از شوق تپیدن دارد
روان دهقان شاد و مزرعه اش جاودانه سبزباد!
جدی 1392خورشیدی
کابل
سلام آقای پرتو نادری
این هم چاپ دیگر کتاب مزرعه دهقان، اثر غلام سرور دهقان:
http://afghandata.org:8080/xmlui/bitstream/handle/azu/16921/azu_acku_pk6447_a3_daal97_1379_w.pdf?sequence=1&isAllowed=y
آرزومندم که خوانندگان گرامی با خوانش نقد ادبی شما در باره دو کتاب نامبرده به اصل آن دو کتاب هم در بایگان داده های افغان مراجعه کنند.
“روزگاریست که خود مان را در خوبشتن خویش خود گم کرده ایم و خرد ما در عالم طواف روح ما در وطن جسمانی ما آواره و سرگردان و بی تاب دنبال خویش می گردد.” این گفته از گفته های نوشته شده در کتاب “راز خرد الهی” است که نویسنده آن به پیروان مذهب خردورزی خویش در حال حاضر اجازه ی افشای نامش را نداده است.
سلام آقای پرتو نادری
این هم کتاب مزرعة دهقان، اثر غلام سرور دهقان.
http://afghandata.org:8080/xmlui/handle/azu/15173
تشکر از روشنی انداختن پیرامون اشعار مرحوم غلام سرور دهقان.