غوغا برای منظور احمد پشتین
لر وبر خواهی، رویکش کردن داعیه پشتونستان و ایجاد « لوی افغانستان» در یک قرن اخیر وضیعت دولت سازی، ملت سازی، فرهنگ سازی وشکل گیری مفاهیم ومقولات ملی را در افغانستان به چالش بزرگ روبر ساخته وبحران فراگیر اجتماعی و همچنان بحران اعتماد را در روابط جوامع واقوام برادر وهمین طور با حاکمیت یک قومی به وجود آورده است.
از زمان خط کشی های فرضی لر وبر تاکنون نتنها اینکه ما صاحب پشتونستان نشدیم، بلکه ادارۀ استخبارات پاکستان، نفوذ سیاسی، نظامی و استخباراتی پاکستان را با استفاده از قبایل، همان لر وبر و جزایر ناقلین پشتون پاکستانی درین سوی مرز تا آمو دریا گسترش داد و عامل اصلی بی ثباتی سیاسی و امنیتی در کشور همان قبایل و لشکر افغانی آنها بوده اند، که با گذشت هرروز خون بیشتر در کشور ما ریختانده میشود.
از تشکیل حکومت مرکزی به اینسو زیر نام کوچی، داعیه پشتونستان، لر وبر خواهی، حاکمان قبیله ای و قومی افغانستان با حمایت قدرتهای استعماری دست به سلب مالکیت از غیر پشتونها زده وصدها هزار خانوار پشتونهای پاکستان را در مناطق غیر پشتونها جابجا کرده اند و هنوز این درامه با ابعاد پیچیده ادامه دارد، خاک ودود طلسم پشتونستان خواهی و لر وبر خواهی به طور کل به چشم جوامع واقوام غیر پشتون رفته است و هیاهوی برای لر وبر یعنی حذف جوامع برادر غیر پشتون وبرای همین منظور گرایشهای فاشیستی و تمامیت خواهی بسیار ماهرانه این هنگامه سازیها را گرم نگهداشته اند.
آنانیکه در پی تظاهرات فرمایشی به بهانه ای رهایی پشتین خواهان اعادۀ حقوق پشتونهای پاکستان اند، گفته میتوانند که چی حقوقی از پشتونهای پاکستان ضایع شده است؟ پشتونها درپاکستان دارای حکومت ایالتی فدرال اند و در تمام بخشهای حاکمیت سیاسی پاکستان بسیار بالاتر از نفوس اجتماعی شان حضور دارند. نقش پشتونها در ارتش، استخبارات و مقامهای کلیدی و اساسی قدرت برجسته بوده است. در تاریخ کوتاه مدت پاکستان بیشتر حاکمان نظامی وملکی پاکستان پشتون بوده اند و همین اکنون یک پشتون در راس قدرت پاکستان قرار دارد ومردم افغانستان بیشترین مصیبت را از دست جنرالان پشتون تبار پاکستان کشیده اند؛ در حالیکه در افغانستان جوامع واقوام غیر پشتون پیوسته در اسارت سیاسی قرار داشته اند. همه باشندگان پاکستان از گذشته دور درین سرزمین بود وباش داشتند و هیچکسی خاک پشتونهارا تصاحب نکرده است؛ اما در افغانستان به طور پیوسته از غیر پشتونها سلب مالکیت صورت گرفته است و در نتیجۀ زد وبند زمامداران پشتون با قدرتهای استعماری دیگران به حاشیه ای خلوت قدرت سیاسی رانده شده اند.
آیا تنها جامعۀ برادر پشتون در بیرون مرزهای این کشور تعلقات زبانی، تباری و فرهنگی با پشتونهای پاکستان دارند؛ یا سایر جوامع واقوام برادر نیز با همین مساله روبر اند؟ ازبیک ها، بلوچها، پشه ای ها، تاجیک ها، ترکمن ها، هزاره ها و دیگران هرکدام در کشورهای همسایه روابط دیرینه ای همتباری، همزبانی وهم فرهنگی دارند؛ اگر هرکدام دعوای لر وبر واتحاد با همزبانان وهم تباران راه بی اندازند، آیا کشوری به نام افغانستان وجود خواهد داشت؟ خیر. پس چرا یکی این حق انحصاری را دارد و دیگران ازان محروم اند و همواره حتی بر روابط فرهنگی میان مردمان این حوزه برچسپ جاسوسی زده میشود!هموطنی با« یک شهر ودو نرخ» و « یک بام ودو هوا» نمیشود.
اگر از گذشته دردجانکاه سیاست های تبعیضی و حذف جوامع واقوام غیر پشتون بگذریم، حاکمیتهای دست نشانده کرزی واحمدزی دست به تصفیه ای هولناک رقیبان اجتماعی و سیاسی شان زده اند، که تازه ترین موردش هم ترور آمر ستار است و قتلهای زنجیره ای جان بسیاری از فرماندهان و شخصیت های سیاسی غیر خودی را گرفت و این تراژدی هنوز ادامه دارد؛ اما این همه هیاهوی برای یک پاکستانی که تنها چند روزی در زندان خواهد ماند در پشت سرش اهدافی دیگری را دنبال میکند. تکنوکراتهای قبیله تنها موازین حقوق بشری، ازادیهای فردی و اجتماعی ومدنی را برای همسایه میخواهند و این طرف خود به سلاخی رقیبان سیاسی ودشمنان اجتماعی شان پرداخته ومی پردازند. در اصل گرایشهای فاشیستی وتروریستها با این گل آلود کردن آب دنبال صلح قومی وقبیله ای و اغفال دیگران بوده و به نام لر وبر دنبال حذف دیگران اند. همان که محمود خان اسکزی گفت: از آمو تاسند خاک پشتونها است ودیگران دران حق ندارند یک شعار وشوخی نیست و این سینه زنی در استانهای عمدتا پشتون نشین ما برای یک پاکستانی از همین پندارها سرچشمه میگیرد. محمود خانها از دیر زمانی همان داعیه را با شیوه های گوناگون به پیش برده ومیبرند.
قشر سیاسی جامعه برادر پشتون و به ویژه گرایشهای فاشیستی در اصل به جز پشتونهای پاکستان، جوامع واقوام غیر پشتون را هموطن شان نمیدانند و لذا باید از اینها بگیرند و به آنها بدهند. با این وضیعت هیچ چیزی بنام ملی درین کشور پایه و ریشه نمیگیرد وموجودیت جوامع واقوام غیر پشتون، حفظ اصالتهای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی ، زبانی و حضور مقتدرانه شان در قدرت سیاسی تنها بستگی به اتحاد سیاسی و اجتماعی آنها در برابر این وضع دارد؛ راه التماس، تسلیم طلبی، معامله گری، نشاندادن جبن سیاسی، توطیه گری علیه یک دیگر شکست محتوم را به دنبال دارد.