ترور ناجوانمردانه وحید مژده به شدت محکوم و مردود است
به رغم دگراندیشی صد و هشتاد درجه یی و آشتی ناپذیر و تفاوت در دیدگاه ها، با ارجگذاری به اصل آزادی بیان، اندیشه و پندار، در دوره بود و باش در کابل در سال های 2003 تا 2006 در کابل با مژده دوست بودیم و ار از چند گاهی با هم دیدار و بر سر موضوعات کشور کنکاش و تبادل نظر می کردیم.
وحید مرد خوش برخورد، نیکومنش، متین و با وقار بود. پدرش هم از نویسندگان و فرهنگیان پنجشیر بود. اگر اشتباه نکنم، مادرش پشتون تبار و از بغلان بود و او از طریق خویشاوندان مادریش گرایش های بنیادگرایانه پیدا نموده بود. اما زیاد بر این گفته پا نمی فشارم، زیرا اطمینان کامل ندارم. زمانی کسی در این باره به من چیزهایی گفته بود و اکنون از آن زمان 15سال می گذرد.
او در دوره جهاد از نویسندگان جریده شهادت ارگان حزب اسلامی حکمتیار بود. مدتی هم با سیاف همراه شده بود. در دوره مجاهدان در وزارت خارجه به کار آغاز کرد و
در دوره حاکمیت طالبان، به این گروه پیوست و در وزارت خارجه برای شان کار می کرد و کتاب بسیار باارزشی را در زمینه مناسبات ایران و افغانستان در قرن بیستم و چگونگی تعیین مرزهای ایران و افغانستان بر اساس اسناد آرشیفی وزارت خارجه نوشت. او یک جلد از این کتاب را با امضای خودش به من داده بود که تا کنون در کتابخانه ام است.
پس از رویکار شدن کرزی، داکتر عبدالله با ادامه کار وی در وزارت به دلیل همکاری با رژیم طالبان موافقت نکرد.
من باری با داکتر عبدالله در باره استخدام دوباره وی در وزارت خارجه صحبت کردم. اما موافقت نکرد. دلیل هم روشن بود. داشتن پیوندها با طالبان.
وحید دارای اندیشه های بنیادگرایانه اسلامی بود. روزگاری با کاروان اخوانیان حزب اسلامی همراه و همگام بود و گاه هم با سیاف و مولوی حقانی همنوا بود و در فرجام هم با طالبان همکاری داشت.
در سالیان پسین، ظاهرا از طالبان دوری جست و راه خود را از آنان جدا کرد. با این هم، مبارزات طالبان را در برابر نیروهای امریکایی می ستود و چونانِ جهاد در برابر اشغالگران بیگانه ارزیابی می کرد. اما با برخی از رفتارها و شیوه های طالبان موافق نبود و خواستار استحاله و اصلاح این رفتارها بود.
وحید از طالبان میانه رو به شمار بود و پیوندهای ژرفی با طالبان داشت. اطلاعات او از طالبان بسیار جامع بود. باری به سال2006مدت یک هفته با او و آقای پدرام برای اشتراک در یک کنفرانس بین المللی همسفر بودیم. در این یک هفته که در یک مهمانخانه یک جا می زیستیم، از او به تفصیل در باره طالبان آگاهی های همه جانبه یی به دست آوردم. او خاطرات جالبی را از دوره جهاد و دوره حاکمیت طالبان حکایت کرد.
او نویسنده، تحلیلگر و پژوهشگر خوبی بود. اما دیدگاه هایش یک جانبه و بیشتر در توجیه موقف طالبان بود. اگر گاهی هم بر طالبان خرده می گرفت، با هدف نقد به خاطر اصلاح رفتارهای طالبان بود.
باری از او پرسیدم که چگونه از گروهی حمایت می کند که وابسته به ای اس ای پاکستان اند؟
در پاسخ گفت، در کشور ما کدام گروه وابسته نیست؟ مگر کرزی و دار و دسته وی وابسته به سی آی ای امریکا نیستند؟ در همین رژیم و پارلمان، عناصر وابسته به شوروی پیشین حضور دارند و شمار بسیاری آشکارا از کشورهای مختلف شرق و غرب و عرب و عجم پول دریافت می دارند و حمایت می شوند. چگونه می شود، بر حضور دست نشاندگان امریکا و دیگر کشورها در دولت مهر تایبد زد و با حضور طالبان در سرزمین خود شان مخالفت ورزید؟ بالاخره طالبان هم یک جریان سیاسی بومی اند و ریشه در همین مرز و بوم دارند و از خود مانند هر حزب و گروهی حامیان خارجی دارند. طالبان را نمی شود نادیده گرفت. باید با ایشان از در مفاهمه و گفتگو وارد شد. جنگ و کشتار راه حل نیست. در کشاکش روستا و شهر در مناطق پشتون نشین، طالبان نمایندگان فرهنگ روستایی اند و در کشور ما بحران ریشه در رویارویی شهر و ده دارد. یعنی طالبان یک طرف منازعه اند.
اگر دو ملای شیعه و سنی را پای بحث بنشانید، تا قیامت هم با هم بحث کنند، هیچ کدام یک وجب هم در برابر دیگری کوتاه نمی آیند و قناعت نمی کنند. جر و بحث های من و وحید مژده در باره طالبان هم همین گونه بود. من طالبان را نوکران آی اس آی پاکستان و آشتی ناپذیر می پندارم که تنها زبان زور را می دانند و باید در برابر آن نهاد دولت تقویت گردد. از دید من تنها راه حل مشکل طالب، رویکار آوردن ساختار کارا و پذیرا و قانون اساسی معقول و خرد ورزانه است. اگر بتوانیم صاحب دولت فراگیر ملی دارای قاعده وسیع گردیم، مشکل طالبان به گونه طبیعی حل می گردد. طالبان می توانند از راه انتخابات به گونه طبیعی در مناطقی که اکثریت دارند، روی کار بیایند. در این حال، با پیشگیری مشی بیطرفی می توان صاحب نیروهای مسلح نیرومند و نیروی هوایی کارا گردید و طالبان را وادار ساخت تا پشت میز مذاکره بنشینند. اکنون امریکا زیر فشار پاکستان نه خود به ما نیروی هوایی می سازد و نه به ما اجازه می دهد از کشورهای دیگری هواپیماهای جنگی به دست بیاوریم. در عین حال، با پاکستان دست اندر کار معامله بر سر طالبان است.
به هر رو، در کل، من شخصا با ترور و دهشت کاملا مخالف هستم. از این رو، ترور را در کل نکوهش می کنم و مردود می شمارم.
هر چه است، ترور یک انسان، آن هم یک پژوهشگر، نویسنده و تحلیلگر، از هر گروهی که باشد؛ ضایعه است- ضایعه فرهنگی و کشتن انسان، هر که باشد، با شیوه ناجوانمردانه ترور، عمل زشت و ناپسندی است و سزاوار هر گونه نکوهش و سرزنش.
او رفت و دیگر پرونده زندگانیش برای همیشه بسته شد.
دست روزگار و سرنوشت او را به کژراهه کشید و او تا پایان زندگانی نتوانست از این راه برگردد. در هر حال، انسان وابسته به محیطی است که در آن بسر می برد و اندیشه و برداشت ها و جهان بینی اش هم متاثر از همان محیط است.
او از این قاعده مستثنی نبود. اما سخت به راهی که برگزیده بود، مومن بود و استوارانه و با گام های متین در راین راه رفته بود. چیزی که در بسیاری از سیاستمداران مرتجع و معامله گر و ابن الوقت دیده نمی شود.
انسان یک موجود چند بعدی است. اما ما همیشه تنها یک بعد آن را می بینیم. وحید مژده بی چون و چرا گرایش منحط سیاسی داشت و سراسر عمر در بیراهه اخوانیسم و طالبانیسم و ستیز آشتی ناپذیر با اندیشه های پیشرو و مدرن و همنوایی با تاریک اندیشان گام برداشت. اما در عین حال، نویسنده، پژوهنده، فرهنگی و اندیشمند پرکار و
خستگی ناپذیر بود. از دید شخصی آدم فقیر مشرب، مودب، خوش برخورد و مهربان بود. او کارشناس بزرگ طالبان و جنبش بنیادگرایی در کشور و شناخت عمیقی از این جنبش داشت. زمانی جک لندن نوشته بود، بهترین پلیس کسی است که زمانی خود دزد بوده باشد. روشن است چنین پلیسی شناخت عمیقی از دزدان دارد و بهترین راه های دستگیری آن ها را می داند.
وحید چون عمری با مجاهدان تندرو و طالبان زیسته بود، شناخت ژرفی از آنان داشت.
شناخت من از مجاهدان رادیکال و طالبان بیرونی بود. اما شناخت او درونی. همانا ما را همین وجه مشترک به هم پیوند می داد. من می خواستم بیشتر از او در باره رازهای درونی گروه های رادیکال و طالبان بشنوم. در عین حال به او از شناختی که در بیرون از گروه های تندرو اسلامگرا و طالبان هست، سخن بگویم.
ار چند، دیدگاه ها 180در جه با هم متفاوت بودند، اما با شکیبایی سخنان همدیگر را می شنیدیم.