اسلام و سکولاریزم
دیروز جناب مولوی صاحب نورالله کوثر مهمان نشست های هفته وار جمیعت فکر بودند . ایشان پیرامون اسلام و سکولاریزم سخن گفتند که یک مقدار راه گشاه بود و در عین حال به دلیل گسترگی مطلب و ابعاد پیچیده آن ابهامات و اشکالاتی را نیز به همراه داشت .
فارغ از اینکه نظر شان در باره سکولاریزم مثبت بود یامنفی , اما حضور گرم شان در نشست مبارک بود. ایشان بدون کمترین تعصب و جذم اندیشی به سکولاریزم و ربط و نسبت آن با اسلام پرداختند , و نقطه نظرات خود را در باره موضوع بیان کردند که طلیعه مبارکی است برای بحث های بیشتر در باره سکولاریزم و اسلام .
سکولاریزم از مفاهیم بسیار بد اقبال و نا میمون در کشور ماست . بنابر عدم شناخت دقیق از مبانی سکولاریزم ,این پدیده معادل است با بی دینی , انکار شریعت , پشت کردن به دین , کفرورزی و…. خلاصه از منظر یک عده افراد , سکولاریزم در یک تقابل تام و تمام با دین داری و ایمان به خدا قرار دارد .
در این شکی نیست که خواستگاه سکولاریزم اروپا بوده است . سکولاریزم در تقابل با کلیسا پدید آمد . از جانب دیگر رشد علوم طبیعی و تجربی در غرب سبب شد تا رقیب قدرت مندی در مقابل کلیسا شناخته شود که برای انسان در طبیعت و جهان شناخت میدهد . شناختی به مراتب معقول , استوار و سازگار با عقلانیت . حاکمیت مطلقه کلیسا در غرب فضای را به میان آورده بود که سبب خارداشت عقل شده بود .آنچه کلیسا در باره طبیعت و جهان میگفت سخن اول و آخر بود . اما با ظهور علوم تجربی قدرت مطلقه کلیسا اندک اندک رو به زوال نهاد .
تعدادی گمان میکنند که سکولاریزم را بی دینان پدید آورده اند . گمان میکنند بی دینان در اثر ضدیتی که بادین داشتند خواستند در مقابله با دین, سکولاریزم را پدید آورند. در حالیکه تاریخ خلاف آنرا نشان میدهد . اصلا دین داران بودند که گفتند باید نهاد دین از نهاد دولت جدا باشد . نخستین کسی که این ایده ها را پیش کشید جان لاک فیلسوف انگلیسی بود . او در عین زمان که یک مسیحی بود افکار تازه ای بیان کرد که سبب شد تا ریشه سکولاریزم در زمین اروپا پاگیرد.
سکولاریزم ابتدا در تقابل با رُهبانیت کلیسا پدید آمد . تعدادی از افراد پشت به نعمت های دنیا کردند , عزلت و گوشه نشینی را اختبار کردند از خانواده , مردم و اجتماع دوری گزیدند و به سومعه ها و غار هاپناه بردند . این طرز زندگی سبب شد که عده ای از مردم در آن زمان درتقابل با این شیوه از زندگی قرار گیرند . کسانیکه به زندگی دنیوی ارزش قایل شدند کام جوی و تنعم از دنیا را محترم شمردند در اجتماع زیستن را ترجیع دادند و به سومعه نشینی و غار نشینی نه گفتند , به این گروه از مردم گفته شد سکولار . یعنی دنیا گرا , یا گیتی گرا . این دنیا گرایی کاملا در تقابل با آن سومعه نشینی ها پدید آمد . این یک مرحله ای از کار بود. اما بعد ها در آلمان و فرانسه و تعدادی از کشور های غربی دیگر به عنوان مصادره اموال کلیسا سکولاریزسون پدید گشت . یعنی چیز های که مربوط به کلیسا خوانده میشد از زیر بار و سلطه کلیسا بیرون آمد که یکی از آنها حکومت بود.
جدای نهاد دین از نهاد دولت که به سکولاریزم سیاسی معروف است اتفاق افتاد . سکولاریزم سیاسی به زبان ساده یعنی حکومتی که مشروعیت خود را نه از راه دین بلکه از طریق عدالت و آرای مردم میگیرد. یعنی یک عالم دین حق ویژه برای حکومت داری ندارد . فقط و فقط میتواند از طریق آرای مردم زمام حکومت را به دست گیرد. اما این مطلب با جدای دین از سیاست یکی نیست . یک مسلمان میتواند باورهای دینی خود را در انتخاب زعیم کشور خود دخیل سازد . سیاست یک فعل است اما حکومت یک نهاد . کسانیکه سیاست را با حکومت یکی میدانند کاملا خطا میکنند.. در سیاست ورزیدن همه میتواند سهیم باشند چه دین دار و چه غیر دین دار. وقتی یک دین دار واردعرصه سیاست میشود قبلا بنابر همان باورها و مبانی , اعتقادی که دارد وارد معرکه میشود.
سکولاریزم در کشورهایکه کثرت ادیان و مذاهب وجوددارد نشان داده که کاملا یک نظام موفق و بر وفق مراد مردم بوده است . نمونه بسیار واضح و روشن آن کشور هندوستان است . هندکشوریست که در آن تعدد قوم , زبان , دین و مذهب کاملا مشهود است .در این گونه کشورها حکومت باید فرا دینی عمل کند . یعنی در مقابل ادیان بی طرف باشد . و به همه به یک چشم نگاه کند. نظام حکومتی هند , یک نظام سکولار است .یعنی زیر بار هیچ دینی نمی رود , ضد دین نیست , بلکه فرادینی عمل میکند اما مردم چه بودایی , هندو , مسلمان , سیک و… همه دین دار اند .
همین نظام سکولار است که ملیون ها مسلمان , درکنار ملیونها هندو , بودایی , سیک و… زندگی میکنند و حکومت در مقابل همه آنها بی طرف است . همان حقوقی را یک هندو د ر آن در کشور دارد , یک مسلمان نیز دارد.
آنکه با دین داری سر سازش ندارد , پشت بر دین و معنویت دارد , سکولاریزم فلسفی است . سکولاریزم فلسفی وصف افراد جامعه است . یعنی مردم از نظر فکری سکولار اند و به دینی از ادیان پایبند نیستند . اما سکولاریزم سیاسی وصف حکومت هاست . به این معنی که حکومت هایکه سکولار سیاسی اند در قدم نخست مشروعیت خود را از دین نمی گیرند بلکه از آرای مردم میگیرند . دوم در صدد رستگاری مردم نیستند و رستگاری را به دوش خود مردم وانهاده اند و سوم نظام هایکه سکولار سیاسی اند , در برایر سایر ادیان و مذاهب بی طرف اند .
آنچه که در وصف نظام های سکولار گفته اند این است که این نوع نظام ها مشروعیت خود را از رای مردم و عدالت گستری میگیرند.نصب زمامدار , نقد زمامدار و عزل زمامدار از اوصاف نیک نظام های اند مبتنی بر سکولاریزم سیاسی عمل میکنند.
ترکیه و تونس از جمله کشور های اسلامی اند که نظام سیاسی شان سکولار است .مردم کاملا مسلمان اند , آیین ها و شعایر دینی خود را بجا می آورند هیچ ممانعتی هم از طرف دولت صورت نمی گیرد. جالب این جاست که این کشور مسلمان که نظام سیاسی شان سکولار است , از نظام های اسلامی مانند عربستان و ایران به مراتب اسلامی تر اند . اسلام اخلاق محور در آن جا جاری است . درحالیکه نظام عربستان و ایران نظام های بنام اسلامی , اما در اصل نظام های مستبد اند . کشور اندونیزیا , ازبکستان , ترکمنسان کشورهای مسلمان اند که نظام حکومتی شان سکولار است . یعنی حکومت ها مشروعیت خود را از دین نمی گیرند بلکه از آرایی مردم میگیرند. حکومت یک امرکاملا بشری و اجتماعی است که سامان بخشیدن آن به عقل و خرد بشری نهاده شده است . اگر ترکیه و ازبکستان را که نظام شان سکولار است با ایران و عربستان که نظام شان کاملا دینی است و پادشاه و ولایت فقیه در بالا نشسته و حکومت میکند مقایسه کینم , زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد . فساد مالی , فساد اخلاقی , فساد سیاسی اینها به مراتب افزون تر از کشورهای است که نظام شان سکولار است . اینها که به نام دین بالا مردم حکومت میکنند هم دین را بدنام کرده اند و هم به دنیای مردم کاری نکرده اند . فقط بنام دین تولید نفاق کرده اند و مسلمانها ها را درگیر جنگ های مذهبی و فرقه ای نموده اند.
ثانیا حکومت اصلا دینی نبوده است . کسانیکه برای اولین بار اصطلاح حکومت دینی را بکار بردند بیش از یک قرن نمی گذرد. شاید مودودی وسید قطب از کسانی بودند که این اصطلاح را بکار بردند.
کسانیکه ادعا میکنند پیامبر اکرم در مدینه نظام سیاسی برپا کرد و این نظام سیاسی وی در کنار نبوت وی منشاء الهی داشت خطا میکنند . تحقق همزما ن نبوت و فرمانروایی پیامبر اکرم موجب شده که امروز پس از قرنها مسلمانان عموما چنین بپندارند که این دو مقام پیامبر یعنی پیامبری و فرمان روایی سیاسی وی الهی بوده و هر دو از جانب خداوند مقرر شده است. یعنی همان گونه که آن حضرت از جانب خداوند مأمور ابلاغ وحی و پیام الهی برای آدمیان بوده مأمور فرمانروایی بر مردم نیز بوده است. در حالیکه این یک اشتباه است . خودپیامبراکرم هم میان بُعد نبوی و بعد سیاسی کار خود در تعامل با مردم تفکیک قابل بودند . در قسمت بیان احکام شرعی و عبادی که منشاء وحیانی داشت ,آنرا به عنوان احکام شرعی بیان میکردند و مسلمانها هم ملزم بودند که از آن پیروی شرعی کنند. اما وقتی مسله سیاست , قضاوت , جنگ , صلح ,تجارت پیش می آمد , پیامبر اکرم هیچ گاهی چنین ادعای نداشتند که باید مسلمانها مانند احکام شرعی از آن پیروی کنید بلکه خداوند برایش گفت که با مردم مشوره کن” وشاورهم في الأمر ” مشوره بامردم از جمله با اصحابش در قبال جنگ خندق نشان میدهد که تفکیک میان بُعد نبوی و بعد فرمانروای پیامبر وجود داشته است.
حکومت یک امر مدنی است نه شرعی . حکومت دینی یک اصطلاح تازه است . خلافت های اموی , عباسی , عثمانی که بنام خلافت اسلامی یاد میشوند ریشه قرآنی ندارد . خلفای اسلامی همانگونه که در تاریخ آمده هیج گاهی از طریق رای مردم به قدرت نرسیده بودند , بی عدالتی در زمامدای شان بیداد میکرد تفکیک قوا وجود نداشت حتی هر کدام شان حرم سرا ها داشتند . قرائت حاکم دینی همان فرمان خلیفه بود که بالای مردم صادر میشد. بنابراین حکومت در اسلام مدنی است نه شرعی . وقتی حکومت شرعی شود میشود مقدس و مشروعیتش مشود الهی که فقط فرمان میدهد . اما وقتی حکومت مدنی شد مشروعیت آن الهی نیست بلکه از طریق رای مردم محقق میشود.
این را هم باید دانست که چه چیزی دینی است و چه چیزی نیست . آن چیز هایکه اگر دین نگفته بود انسان ها نمی توانند توسط عقل خود آنرا کشف کنند .. اگر آموزه های پیامبران در باره معاد نمی بود ما به حکم عقل خود قادر به فهم و درک معاد نبودیم . حتی بزرگترین فیلسوفان مسلمان از جمله بوعلی سینا نتواست معاد را اثبات عقلانی کند. وی در باره معاد گفت عقل در اثبات آن عاجز است اما من به دلیل مسلمان بودن و به دلیل ایمانی که به پیامبر داریم آنرا قبول دارم .
از سوی دیگر ماجرای سکولازیم همانگونه که گفته اند , ماجرای اندیشه و انگیزه انسان معاصر است .اغلب آدمیانی که در دنیای مدرن , خصوصا در کشورهای پیشرفته و صنعتی شده و توسعه یافته زندگی میکنند , جهان بینی سکولار دارند. در کشور های صنعتی و پشرفته جهان به دلیل فربهی علوم تجربی که درمحور قرار گرفته است زمینه های را فراهم ساخته تا انسان معاصر بانگ سکولاریزم را بلند کند.
کشورهایکه نظام سیاسی شان سکولار است , حکومت ها رضایتی است نه هدایتی آنگونه که نواندیشدان دینی معاصر هم به آن انگشت تاکید میگذارند . این حکومت ها ملزم اند تا زمینه های رشد , توسعه و رفای اجتماعی را با روش های عقلی علمی مهیاسازند. وقتی یک حکومت بخواهد کشاورزی , جاده سازی , آموزش پرورش و… را توسعه دهد , باید از روش های عقلی و علمی عصر خود استفاده کند . نیازی نیست که برود به منابع دینی مراجعه کند که قران و سنت در قسمت سرک سازی , میکایزه سازی زراعت و… چه میگوید . اگر کسانی این گونه فکر کنند این فکر خطای محض است و دین هم چنین چیزی نگفته است و دین این اموررا به دوش عقل جمعی , روش های عقلی و علمی بشر نهاده است .
سخن پیرامون سکولازیم فوق العاده زیاد است . سخن در باره ربط اسلام و سکولاریزم زیاد است . اندیشمندان مسلمان سخن بسیار گفته اند که هر کدام آن درجای خود مبارک است . اما حق مطلب زمانی به خوبی ادا میشود که زمینه های تاریخی و مبانی تیوریکی آن خوب شگافته شود نه اینکه سطحی به موضوع نگاه شود و از سر تعصب چیزهای بنام نقد و رد سر هم شود.