خبر و دیدگاه
رابطه ايمان و تقوي
رابطه ايمان و تقوي از نگاه شناخت دين بسيار جالب است. سوْال اين است كه چطور ميشود كه ايمان را قوي ساخت ؟ براي اينكه ايمان را قوي بسازيم پس بايد اول ايمان داشته باشيم. ايمان آوردن به تفكر بدست مي آيد نه از طريق شنيدن سخنراني و تبليغ ديگران. شايد ديگران خوب جالب و دلچسپ تبليغ كنند. اما ايمان بايد خود به قلب ما از طريق تفكر رخنه كند و نور الهي را خود ما حس كنيم. در كنار تفكر ، براي يافتن ايمان ما بايد از خود سوْال كنيم كه چرا درين دنيا آمده ايم ؟ هدف ازين زندگي چه است ؟ چرا پير مي شويم و چرا ميميريم ؟ چون خدا را به چشم نه مي بينيم پس با عقل بَصِيرت او را در قلب خود پيدا كنيم . و از خود شناسي شروع كنيم . اگر نيت ما شناخت آن ذات اقدس الهي باشد او در قلب ما جا ميگيرد و ميدانيم و حس مي كنيم كه به ما از مژه چشم نزديك است و اين همان وقتي است كه هر گونه ترس از ما فرار ميكند. بسيار مردم هستند كه مفردات ايمان را قبول كرده اند، حتي نماز ميخوانند روزه ميگيرند بدون اينكه اول مرجع ايمان را كه خدا ست پيدا كرده باشند. از همين دليل است كه غافل هستند كه خدا هميشه نظاره گر اعمال و گفتار شان است و همين است نه تنها در زندگي شان عدالت وجود ندارد ؛ زن ستيز هستند قوم پرست هستند دست شان با غير مسلمان بسته است ، مغرور و متكبر هستند ، جا طلب هستند ، آنانيكه مخالف ديد و بينش شان است چون در نفس خود ضعيف هستند تخريب مي كنند و حتي يك عده ازين أشخاص بدون اينكه خدا را شناخته باشد و يا خدا در قلب شان وجود داشته باشد مردم او را به نام عالم دين مي شناسند و اين بسيار جالب است زيرا طوطي وار چند آيت و حديث را از بر كرده اند و بزرگترين مردم فريب زمان هستند اينها چون خدا را نشناخته اند شما را به كفر ميگيرند در حاليكه شما خود مي دانيد كه مسلمان هستيد.
وقتي يك شخص مي تواند ادعاي ايمانداري كند كه خدا را كه اساس اول از مفردات ايمانداري است در همه مسايل مد نظر بگيرد و از حدود او تجاوز نكند . چرا كابل را راكت باران كردند؟ آيا اين عمل از ايمان سرچشمه ميگيرد؟ آيا ايمان همين را تدريس ميكند ؟ چرا فرخنده را به شكل وحشيانه كشتند ؟ چرا زنان در هرات از دست شوهران نادان ، خود را آتش زدند ؟ چرا براي آنهايكه عمليات انتحاري را تمويل و برنامه سازي ميكنند يك دادگاه داير نميشود ؟ آيا راه مبارزه سياسي كشتن و قتل و قتال مردم فقير و بيگناه است؟ به گفته مشهور كه “زورش به خَر نميرسد پالان را مي كوبد” اين همه و همه از بي إيماني و عدم شناخت واقعي خداوند است كه روز و روزگار ما اين همه فلاكت است . بعد ازينكه خدا را به واقعيت او شناختيم ، شناخت پيامبران ، ملائك ، كتب آسماني ، نصيب و قسمت و روز آخرت و بازخواست آسان ميشود و مي توانيم به رسميت بشناسيم زيرا مرجع همه اول خدا شناسي است . اگر ما مفردات ايمان را قبول كرديم و اما از أصول خداپرستي به بيراهه مي رويم چنين معني ميدهد كه ما اساسا خدا را نشناختيم . زيرا هدف خدا را براي بشريت ندانستيم . چطور أمكان دارد كه شما ادعا كنيد كه خدا را مي شناسيد و گفتار ثقه پيامبر را كه قرآن را آورد انكار كنيد؟ اين محمد ص بود كه قرآن را به ما آورد . چطور أمكان دارد كه شخصيت پيامبر را ناديده بگيريم ؟ چطور امكان دارد كه شما ادعاي خدا پرستي كنيد و اما ناسيوناليزم و إتنوسنترزيم را بالا تر از خداشناسي بدانيد ؟ اين از أهداف توحيد مطلق به دور است و ما خدا را نشناختيم
پس چطور مي توانيم كه ايمان شكسته و ريخته را كه ما داريم ترميم كنيم و دوباره به “صراط مستقيم ” رويم . علاج ترميم ايمان ، صيقل تقوي است .
تقوي زياد تر ترس از خدا ترجمه شده است . درين جاي شك نيست كه يكي از معاني تقوي ترس از خداست و اما اين ترجمه كه در فرهنگ زباني ما داخل شده است از هدف خدا دوستي و خدا پرستي ما را به دور مي سازد . زيرا وقتي ما از يك موجود كه مظهر همه خوبي هاست ، مظهر عشق و محبت است ، مظهر غفوري و رحيمي است ، مظهر نعمت هاي بيشمار و گوناگون و سعادت بشري است نبايد ترسيد بلكه به او عشق ورزيد و شاكر بود. با اينكه تقوي را ترس ترجمه كرده اند اما ديده ميشود كه انسان كه خودش را مسلمان خطاب ميكند جزئي ترين ترس از خدا ندارد. اساسا ترس ، انسان كه جايز الخطاست كم جرّأت مي سازد . انسان را زبون و بيچاره مي سازد . انسان حتي به خاطر ترس ، از خود سلب اعتماد مي كند.
اصل معني تقوي كه از ماده وقايه به ما رسيده است دوري از بدي هاست . يعني وقتي از هرگونه بدي شما دوري كنيد كه باعث بربادي خود و جامعه شود شما يك انسان با تقوي هستيد . اما بايد بدانيم كه بدي هم انواع مختلف دارد و از نگاه منطق تطبيقي، بدي ها مي تواند نسبي باشد.
قرآن مجيد مي گويد كه الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا ( سوره آل عمران ايه ١٧٣
معني آيت شماره ١٧٣ سوره آل عمران چنين است: همان كساني كه يك عده مردم به آنها گفتند : مردمان براي جنگ با شما دورهم جمع شده اند پس از آنان پروا كنيد. [ولي اين سخن ] بر ايمانشان افزود كه گفتند : خدا ما را بس است و حامي و پشتيبان بزرگوار است .
نكته جالب درين آيه است كه تكيه به خداوند به ايمان ما افزايش ميدهد و اگر از خداوند دوري كنيم ايمان ما ضعيف ميشود . پس هر قدر ما به خدا تكيه كنيم نه تنها مشمول سعادت دنيوي و أخروي مي شويم به همان اندازه سطح فرهنگي ما بالا ميرود زيرا در راه خدا ديگر دو رويي و دو رنگي و دو دلي نيست . همچنان اين آيت مي رساند كه بزرگترين تقوي نزديكي به خداوند است نه ترس از خداوند . سوم تقوي ممد ايمان است . هر قدر معيار تقوي شما بلند ميرود شما به خدا نزديك مي شويد و هر قدر معيار تقوي شما كم شود شما از خدا دور مي شويد. يعني از مركز نور و هدايت دور مي شويد. تقوي مكمل ايمان است زيرا ايمان بدون تقوي وجود ندارد و يك پديده اي ميان تهي خواهد بود .
در گذشته گفتيم كه انواع بدي هاست . بدي هاي است كه قرآن تذكر داده است مانند قمار و يا اسراف . بدي هاي است كه شما به خود ضرر مي رسانيد زيرا زندگي را بدون هدف دوست داريد . طور مثال نماز نخواندن از همان صفات بدي است كه شما به خود صدمه مي رسانيد نه به مردم و نه به خدا . و بدي هايست كه شما به مردم صدمه مي رسانيد و درين صورت است كه تا مردم شما را عفوه نكنند خدا شما را عفوه نه مي كند. پس رابطه ايمان و تقوي نه تنها كه با رويه سالم و صادقانه ، شما به ايمان تان افزايش ميدهيد ؛ با رويه بد با مردم ايمان تانرا ضعيف مي سأزيد و درين جان مسله حق العبد و حق الله مطرح ميشود . يعني حق بنده و حق خدا . به عبارت ديگر ايمان و تقوي يا پرهيزگاري رابطه مردمي شما را رنگ ميدهد . اينجاست كه مثلث سه ” خ ” يعني خدا، خود و خلق خدا شكل ميگيرد.
نتيجه اينكه شما وقتي به ايمان كامل مي رسيد كه تقوي يعني پرهيز گاري پيشه كنيد. تنها گفتن كلمه طيبه براي ما كافي نيست كه ادعا كنيم كه ما مسلمان هستيم . كلمه ي طيبه يك تعهد است بين خدا و انسان مومن كه توحيد را بشناسيم و از محمد ص كه بهترين نمونه زندگي است پيروي كنيم. تنها درين صورت است كه رحمت خداوند به بندگان جاري ميشود چنانچه مي گويد أطيعوا الله و أطيعوا الرسول لعلكم ترحمون . از خدا و پيامبر پيروي كنيد تا خدا سر شما رحم كند و تقوي در همين نهفته است كه شما را با ايمان مي سازد.