“تسامح” لازمۀ آزادی باور و اندیشه
2/2
علاوه برآنچه در قسمت اول مقاله به آن اشاره شد، یکی از مهمترین مبانی دگرگونی وتحول مثبت که نقش سازنده ومحوری را در سرنوشت ملتها رقم میزند، همانا عنصر”آزادی عقیده وایدولوژیک” در جامعۀ بشری میباشد. در واقع “تسامح” و”آزادی اندیشه” به اصطلاح منطقیها “لازم ممتنع الإنفکاک” ویا جدایی ناپذیرازهمدیگر اند.
آنگاه که پیامبر درمکه مبعوث گردید، چیزی بیشتر ازمشرکین نمی خواست که با وی صرف از در تسامح پیش آیند وتنها بگزارند که آزادی بیان داشته باشد وحرفش را بگوید؛ اما سردمداران مشرکین – آنگونه که هنوز درهمین قرن بیست ویک، ودرجوامع استبدادی ونظامهای دیکتاتوری مطلقه حاکم است – تاب شنیدن حرفش را نداشتند؛ تا مبادا در اثر بیداری مردم ورهیدن ازقید بردگی، پایه های ظلم وبیدادگری شان متزلزل گردیده واز پا در آیند. وحتی آنگاه که پیامبر لاجرم از زادگاه وکاشانه اش آهنگ هجرت بصوب مدینه پیشه میکند، او ویاران آواره اش را صدها کیلومتر دورتر، درهجرتگاهش (مدینه) همواره دنبال نموده، مورد یورش قرار میدهند، ولشکر ستیز وتجاوز غرض خفه کردن بیان وقید آزادی ، آدرسهای دور را نیز نشانه میگیرد.
“تسامح” بدون داشتن “آزادی” ناممکن وغیرقابل تصور است. آزادی را میتوان پایه وجوهرتسامح وزیست باهمی دانست؛ ازهمین رو اسلام دراولین گام این حق را به همه تضمین نموده وآزادی عقیده وباور را برای همه یکسان اعلام میدارد:”لا اکراه فی الدین” هیچگونه اجباری در دین وجود ندارد. ازلحاظ قواعد زبان عربی “لا اکراه” لا، در سیاق آیۀ مبارکه برای نفی جنس است. یعنی جنس اکراه واجبار ازهرنوعی که باشد مردود است. دوم اینکه کلمۀ “اکراه” نکره است ودرسیاق نفی قرارگرفته، نکره درسیاق نفی افادۀ عموم را مینماید. یعنی اکراه واجبار بصورت کل ازهر نام ونشانی که باشد به دستور قرآنکریم، پذیرفتنی نمی باشد. اگر قرار باشد ادعای مبنی بر نسخ، پیرامون این آیۀ مبارکه وجود داشته باشد، براساس قواعد “علم اصول-فقه” جنین ادعایی مردود تلقی میگردد؛ جون هرگاه اگر حکمی منسوخ شود، به اتفاق همه یی علمای اصول فقه، علت حکم بایست نیزقابل نسخ بوده ومنسوخ گردد؛ اما علت حکم درین آیۀ مبارکه “قد تبین الرشد من الغی” میباشد. یعنی راه هدایت ازگمراهی روشن وآشکار شده. مسلما، زوال این علت نا ممکن وغیر قابل تصور است؛ انگار چنان مینماید که گویی هدایت از گمراهی تبیین نگردیده باشد!
وازجانبی خداوند متعال، تنوع دینی واعتقادی را درین هستی، اراده وسنت ازلی خویش اعلام داشته ودرآیات متعددی به این مفهوم تأکید شده است. خداوند(ج) درخطاب به پیامبر(ص) می فرماید:{ولو شاء ربك لآمن من في الأرض كلهم جميعا أفأنت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين}. اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی ایمان می آوردند، آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ {فذكر إنما أنت مذكر لست عليهم بمسيطر}. پس تذکر ده که تو صرف تذکر دهنده یی. تو برآنان تسلطی نداری که (برایمان) مجبورشان کنی. {لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم}. برای هریک از شما (امتها) آیین وراه روشنی قرار دادیم، واگر خدا می خواست همه یی شمارا امت واحدی قرار میداد؛ ولی می خواهد شمارا در آنچه به شما داده بیازماید. {وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ}. واگر پروردگارت میخواست، همه مردم را یک امت (بدون هیچگونه اختلاف) قرار میداد؛ ولی آنها همواره مختلف اند، مگر کسی را که پروردگارت رحم کند؛ وبرای همین آنهارا آفرید.
سیاق آیۀ مبارکۀ فوق {وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ} دلالت به این دارد که اختلاف در اندیشه وباور، جزء فطرت انسانی بوده واز سنت الهی درآفرینش این موجود بشری است؛ لذا برخی از مفسرین از جمله ابن عباس، حسن، عطاء، أعمش وامام مالک در تفسیر”ولذلک خلقهم” گفته اند، به همین منظور، به منظوراختلاف آفریده شده اند که برخی مؤمن باشد وبرخی هم کافر.
اسلام با وجود حقانیت وعدم هیچگونه تشکیک وتردید در پیام ورسالت اش، وبه منظور رعایت اصل تسامح وزیست باهمی وبرخلاف مبانی تسامح غربی معیار”تعارف”، “عدالت” و”نیکویی” را اساس گذاشته است. وفراتر ازتعارف وعدالت، به مسلمانان دستور احسان ونیکویی را برای غیر مسلمانان – اگر متجاوز وباعث تهدید مسلمانان وجامعۀ اسلامی نباشند، وبخواهند در صلح وامنیت زیست نمایند – داده است. {لايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}. خدا شما را از كسانى (ازكفار) كه با شما دربارۀ دين نجنگيده و شما را از خانه هايتان بيرون نرانده اند منع نمى كند، كه به آنها نيكى كنيد وبا قسط وعدل رفتار نماييد؛ زيرا خدا عدالت پيشگان را دوست دارد.
هدایات ورهنمودهای پیامبر (ص) باغیرمسلمانان پیرامون تعامل و رویۀ نیکو، در امر تثبیت مفاهیم تسامح و زندگی مسالمت آمیز، مشخص وآشکارا است. وبزرگترین دلیل درین راستا همانا معاهده ویا پیمان پیامبر اسلام بعد از مهاجرت به مدینۀ منوره با یهود وقبائل مدینه میباشد، که ایشان به منظور تنظیم روابط نیک وزندگی مشترک مسالمت آمیز، اقدام به بستن آن قرارداد نمود. این پیمان در واقع به مثابۀ دستورالعمل ویکی از پیشرفته ترین شیوه های حل اختلاف وزیست باهمی وتبیین اصول مناسبات نیک میان مسلمانان وکیشهای دیگر درجامعه میباشد.
پیامبر(ص) در احادیث متعددی کشتن واذیت وآزار غیر مسلمان را چه معاهد (دارای عهد وپیمان) واهل ذمه (آنهاییکه میان مسلمانان زندگی دارند وامنیت ایشان بدوش دولت اسلامی وجامعۀ مسلمانان است) هشدار نموده، وازعذاب هولناک الهی در روز جزاء برحذر داشته است. به روایت امام بخاری پیامبر (ص) فرمودند: “من قتل معاهدا لم یرح رائحة الجنة …” کسی اگر معاهدی را به قتل میرساند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد…). به روایت ابو داود پیامبر(ص) فرمودند:”الا من ظلم معاهدا او انتقصه او کلفه فوق طاقته او اخذ منه شیئا بغیر طیب نفس فأنا حجیجه یوم القیامة“. هشدار! اگر کسی بالای معاهدی ستم روا میدارد ویا از ارزش ومقامش میکاهد ویا فراتر از توانایی اورا مکلف مینماید ویا از وی چیزی را بدون رضایت اش می ستاند، روز رستاخیز خودم ازجانب وی اقامۀ دعوا خواهم کرد. وبه روایت امام مسلم از ابی لیلی، “قیس بن سعد وسهل بن حنیف” (از یاران پیامبر) در قادسیه بودند، جنازه یی از نزدشان گذشت، وهر دو به احترام از جا برخاستند، وبه آن دو گفتند که این میت از اهل ذمه است، پاسخ دادند، همانا جنازه یی از نزد رسول خدا گذشت، ایشان از جا برخاستند، به ایشان گفته شد که این تابوت یهودی است. پیامبر (ص) فرمودند: “آیا آدمی نیست؟”.
باری بیوه زن مسیحی بی سرپرست، نزد خلیفۀ مسلمانان عمر (رض) از بی بضاعتی ودین داری شکوه نمود، بعد از رسیدگی به نیازهایش خلیفه او را به اسلام دعوت نمود، خانم دعوت را نپذیرفت وگفت، برآیینی که هستم، خوشحال وراضی ام. عمر(رض) متوجه شد که اشتباهی را مرتکب گردیده؛ چون از مقام خلافت بعد از رسیدگی به عرایض اش چنین پیشنهادی را به وی نموده که دران شبهۀ اکراه وجبرمی رود؛ بلافاصله به پیره زن میگوید، آنچه به راضی هستی به همان باش وازبارگاه پروردگارعفو ومغفرت میجوید.
امام شافعی (یکی از ائمۀ اربعه) برای شوهر مسلمان عرضه نمودن اسلام را برخانم مسیحی اش حرام می پندارد؛ و از دید وی چنین پیشنهادی دران شائبۀ اکراه واجبار می رود؛ برای اینکه شوهر ویژگی قیمومیت (سرپرستی) را دارا است، وممکن خانم از درناخوشنودی وازبیم طلاق مضطربه پذیرش اسلام گردد.
امام ابن حزم در مراتب اجماع تذکر میدهد، اگر تنها یک نفر از اهل ذمه در سرزمین اسلامی، توسط کفار محارب ویا متجاوز هدف قرار گیرد وبخواهند که تنها همان شخص به ایشان تسلیم داده شود، به اجماع علماء بالای مسلمانان واجب میگردد تا با تمام وسایل سلاح وکراع (چهارپایان سواری وباربری مثل اسب، قاطر والاغ) به دفاع از آن شخص بپردازند، هرچند اگر به کشته شدن آخرین فرد مسلمان بینجامد؛ چون دفاع نکردن از وی، زیر پا گذاشتن عقد امانی است که خدا وپیامبرش به آن شخص سپرده است.
آرای فقهی وفتواهای چنینی در میراث فقهی اسلام با برداشت وفهم فقهاء از نصوص قرآن وسنت، به مراتب زیاد است، که در واقع بازتاب دهنده روحیۀ آزادی وفلسفۀ اختیار در اسلام به شمار می رود، وبیانگر این واقعیت است که اسلام در باب تسامح وزیست باهمی نسبت به هر آیین دیگری، کاملا بی مانند و بی سابقه بوده است.
جورج قرم مفکرمسیحی لبنانی، نویسنده، اقتصاد دان و وزیراسبق اقتصاد لبنان درکتابش “تعدد الادیان وانظمة الحکم/تعدد ادیان وسیستم های حکومتی” مینویسد، آنچه فقهای مسلمان را در امرتعامل نیک با مسیحیان دست وپاگیر نمود، نصوص صریح قرآن است که مجال هرگونه تأویل وشک وتردید را به کسی نمیگزارد.
امین معلوف، ادیب وداستان نویس معروف لبنانی مسیحی درکتابش”الهویات القاتلة/هویتهای مرگبار” مینویسد، اگر من درعوض مسلمان میبودم وقرار می بود که فاتحان سرزمین های اسلامی مسیحیان می بودند، دیگر از من وهمکیشانم درین مرزوبوم خبری نمی بود.
مسلما، نسل کشی ونابودی همیشگی مسلمانان اندلس، یکی ازصدها نمونه یی است که درین راستا میتواند مصداق سخن امین معلوف باشد.