در جهان پس از آمریکا به سر می بریم
تاریخ ملل همواره شاهد ظهور و سقوط امپراطوری های مانند، بریتانیای امپریالیستی، آلمان نازیستی و شوروی کمونیستی بوده است، واکنون داریم”امپراتوری دموکراتیک ایالت متحده آمریکا”را، تا به حال هیچ قدرتی به مثل آمریکادر زندگی بشر تاثیر گذار نبوده. اکثریت جهانیان امروز، چه دولت ها و چه ملت ها از سیاست گرفته تا فرهنگها، اقتصاد و تجارت و ساختار نظام ها و بوروکراسی های داخلی و یا خارجی، همه متأثر از آمریکا و اندیشه های آمریکایی بوده است. امروز نسبت به هر زمان دیگر، هر فرد یا یک جوان در هر کجایی که است، احساس این را دارد که زندگی اش نسبت به زندگی گذشته اجداد شان تفاوت زیادی کرده است؛ در جهان امروز ما دسترسی به وسایل همچون کامپیوتر، اینترنت، موبایل های هوشمند و امثال اینها داریم، و اینها مسایلی و وسایلی اند که باعث شده ما را به طرف”جهانی شدن”بکشاند، آن هم جهانی که فرهنگ غربی-آمریکایی حاکم است.
در سال های ۱۹۸۰م، در آمریکا، سریالی ساخته شد تحت عنوان «دلبستگی های خانوادگی» نخست در آمریکا پربیننده ترین سریال بود، بعدها در در اروپا و دیگر کشور ها به زبان های مختلف ترجمه شد، در این سریال”مایکل جی فاکس”نقش یک جوان ۱۸ ساله و با استعداد را بازی می کند؛ که عضو حزب جمهوری خواه می باشد و همیشه در فکر پول و سرمایه دار شدن است. این سریال آن قدر جالب و جذاب بود که نقش بسزایی در ترویج اندیشه های آمریکایی در بین جوانان بازی کرد. (امجد، داکتر محمد،سیاست و حکومت در آمریکا، ص، ۱۱۸-۱۱۹).
اگر چی آمریکا خود ابداع کننده “جهانی شدن” است اما خود آمریکایی ها هیچگاه جهانی نشده اند، یک فرد آمریکایی تنها به زبان انگلیسی صحبت می کنند و کمتر با فرهنگ دیگران آشنایی دارند. اگر به دور و بر”پسا آمریکا”نگاه کنیم، پر فروش ترین فلم بالیود است نه هالیود. پربیننده ترین سریال ها ترکی-عربی و هندی است نه آمریکایی. بلندترین ساختمان در دبی و تایپه است. بزرگترین شرکت تجارتی جهان چینی است. بزرگترین هواپیمای دنیا در روسیه و اوکراین ساخته می شود. بزرگترین پالایشگاه در هند ساخته شده است. بزرگترین کارخانه های دنیا در چین است. لندن به مرکز اصلی مالی جهان تبدیل شده و امارت متحده عربی به مقصد ثروتمندترین صندوق های سرمایه گذاری دنیا شده است. بزرگترین چرخ و فلک در سنگاپور است. در جهان امروز ده مرکز خرید بزرگ وجود دارد و فقط یکی آن در آمریکا است. بهترین سلاح ها، ساخت روسیه و آلمان است. بهترین دانشمندان از دیگر کشورها هستند، اما حدود شصت فیصد دانشمندان جهان در آمریکا زندگی می کنند. امروز یک دانشجوی چینی، هندی، ایرانی، روسی، افغانی، ترکی، جاپانی و یا دیگر شهروندان جهان که در کشورهای مختلف و دانشگاه های های معتبر روسیه، آمریکا، انگلستان هند، آلمان، فرانسه و… درس می خوانند و یا تدریس می کنند؛ نسبت به یک آمریکایی هم بهتر از فرهنگها و تمدن های جهان آشنایی دارد و حتی به چندین زبان های جهان صحبت می کند، اما یک دانشجوی آمریکایی تنها به زبان انگلیسی صحبت می کند و با فرهنگ و تمدن دیگر کشورها کمتر آشنایی دارد.!
هر آغازی، ختم خود را هم دنبال دارد؛ بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در آمریکا کسانی چون “فرانسیس فوکویاما “«پایان تاریخ» را اعلام کردند،امروز در خود آمریکا دانشمندان و نویسنده گان مانند “جان پلیجر” و “فرید ذکریا” به پایان اقتدار آمریکا باورمند هستند؛یعنی با«جهان پس از آمریکا»روبرو هستیم نه جهان ضد آمریکا.
جهان در ظرف ۵۰۰ سال شاهد سه دوره دگرگونی و جابجای قدرت بوده است.
اولین جابجایی پیدایش جهان غرب بود؛ فراگردی كه در قرن پانزدهم آغاز و در اواخر قرن هجدهم شتابی خارق العاده داشت و «مدرنیته» را بوجود آورد و موجب تسلط سیاسی ملل غربی و تداوم آن شد. دومین جابجایی، كه در سالهای پایانی قرن هجدهم رخ داد، ظهور ایالات متحده آمریكا بود كه بلافاصله بعد از صنعتی شدن، به قدرتمندترین كشور بعد از امپراتوری روم و احتمالا قدرتمندتر از مجموع کشورهای دیگر مبدل شد. اکنون در سومین جابجایی جهان قرار داریم، جهان پس از آمریکا یعنی«خیزش دیگران»نامید. (زکریا، فرید، جهان پس از آمریکا، ص،۱-۱۵).
انتظاراتی را كه از دگرگونی سوم، یعنی «خیزش دیگران» میتوانیم داشته باشیم این است که،آمریكا، اگرچه به لحاظ سیاسی-نظامی،در جهانی با یك ابرقدرت به سر میبریم، اما در سایر ابعاد صنعتی، مالی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی توزیع قدرت در حال تغییر است و دیگر آمریكا در آن برتری ندارد. دنیای پس از آمریكا، طبیعتا” دورنمای نگرانكنندهای برای آمریكاییها ایجاد خواهد كرد اما این تحلیل به این سمت نمیكشاند كه فكر كنیم دنیا ضدآمریکایی خواهد شد. بیشتر جهان را «پسا آمریكایی» میبینیم. و یا به عقیده دانشمندان رئالیستی مانند “آقای فرید زکریا” که به این اعتقاد است، که ما در«یك جهان غیر غربی!» به سر خواهیم برد؛ این پرسش اساسی را مطرح میکند كه «آیا میتوان مدرن بود، بدون آنكه غربی بود؟ و آیا حیات بینالمللی در جهانی كه در آن قدرتهای غیر غربی به وزنهای عظیم مبدل شدهاند،اساسا متفاوت خواهد بود؟».
خیزش کشورهایی مانند چین، هند، برزیل، ژاپن، روسیه و بسیاری دیگر از کشورها تحولی بزرگ است که جهان را در قالبی نو خواهد ریخت و چشم انداز جهانی جدیدی به وجود میآورد که در آن،قدرت و ثروت در حال جابجایی است؛ توزیع قدرت در حال دگرگونی است و از سلطه آمریکا فاصله می گیریم معنایش این نیست که وارد جهان ضدآمریکایی می شویم بلکه داریم به جهان پس از آمریکا وارد می شویم.
جهان پس از آمریکا برای بعضی ها، چیزی وحشت و دهشت بیش نیست؛ چون از یک طرف با بازیگران غیر دولتی (تروریسم،کاردینال های مواد مخدر، مافیای بین المللی،شرکت های چند ملیتی و…) روبرو هستیم و از طرف دیگر، برای خوش بین ها، جهان پس از آمریکا، ظهور اقتصاد های جدید و تکنولوژی مدرن و پیشرفته است.
در اواخر جنگ سرد،و فروپاشی اتحاد شوروی(۱۹۹۹م)و همچنان وقوع حادثه یازدهم سپتامبر۲۰۰۱م،دو پدیده((جهانی شدن و تروریسم))رشد و گسترش بی سابقه داشته است؛حتی مخالفین آمریکا،پدیده «جهانی شدن»را مترادف با آمریکایی شدن و یا غربی سازی می داند،می توان گفت که در جهان پس از آمریکا،جهانی شدن برای دولت-ملت ها هم تهدید و هم فرصت است.برای کشور های ضعیف جهانی شدن تهدید است و برای کشورهای قدرتمند و صنعتی شده فرصت است.
تروریسم هم در پهلوی جهانی شدن گفتمان خاص خود را در جهان دارد؛ تروریسم سرطانی است که به وسیله خود آمریکایی ها در مبارزه با کمونیسم به وجود آمد؛ با«خیزش دیگران» و وارد شدن به جهانی چند قطبی،کنترل تروریسم از انحصار آمریکایی ها خارج شده است، و امروز همین تروریسم دامن گیر منافع آمریکا و یک درد سر برای تمام جهان شده است. ماهیت جهان پس از آمریکا که ما در آن به سر می بریم همین است؛که هیچ کس احساس امن نمی کند،هر روز انفجار و انتحار سرخط خبر ها شده است،آمریکا همواره برای توجیه اشتباهات که در سیاست خارجی خود کرده است،مسئول این وحشت و دهشت را«تروریسم اسلامی»نامیده است.
اما حقیقت این است که چیزی به نام تروریسم اسلامی وجود ندارد امروز چیزی را که ما در خاورمیانه و افغانستان و یا در دیگر نقاط جهان می بینیم،تروریسم اسلامگرا است نه تروریسم اسلامی و یا تروریسم دولتی است.
بعضی از سرمایه داران آمریکایی و اسرائیلی که در رأس شرکت های چند ملیتی قدرتمند قرار دارند از تروریست های اسلامگرا به عنوان یک ابزار برای رسیدن به منافع شان بهره می برند.
اگر قرار است که «ما» با تروریسم بجنگیم، پس «ما» نیز باید ایالات متحده را مورد خطاب قرار دهیم تا به ترور هایش در خاورمیانه، افغانستان و سایر نقاط دنیا پایان دهد؛ تنها آن وقت است که «ما» خواهیم توانست دنیای امن تری بنیاد کنیم.
در سال ۱۹۸۴م، آقای”جورج اورول” سه شعار را در رمان خود گنجانید، که در جهان پس از آمریکا با آن روبرو هستیم؛ «۱-جنگ صلح است!» «۲-آزادی بردگی است!» و «۳-نادانی قدرت است!». (جان،پیلجر،اربابان جدید جهان،ص،۱۵-۱۷).
امروز همه برای صلح مبارزه و جنگ می کنند، تا به صلح برسند؛ یک زمانی اسلحه برای جنگ ساخته میشد، اما در جهان پس از آمریکا، جنگ برای مصرف اسلحه ساخته می شود، در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ رﻫﺒﺮان ﻛﺎخ ﺳﻔﻴﺪ، ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻫﺎي ﺧﺎرﺟﻲ ﺧﻮد را ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮي از ﮔﺴﺘﺮش ﺳﻼح ﻫﺎي ﻛﺸﺘﺎر ﺟﻤﻌﻲ ﻗﺮار داده اﻧﺪ، اﻣﺎ از ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﻬﻢ و ﺿﺮوري ﻋﺮﺿﻪ ﺗﺠﺎرت داﺧﻠﻲ و ﺑﻴﻦ اﻟﻤﻠﻠﻲ اﻧﻮاع ﺳﻼح ﻫﺎي ﻣﺮﮔﺒﺎر ﻛﻮﭼﻚ و ﺳﺒﻚ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻣﻲ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.
اﻳﻦ ﺳﻼح ﻫﺎ در ﺳﺎﻟﻴﺎن اﺧﻴﺮ ﺑﻪ ﻣﺮگ ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰار ﻧﻔﺮ از اتباع ﻏﻴﺮﻧﻈﺎﻣﻲ از ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎي رواﻧﺪا ﺗﺎ ﻧﺒﺮدﻫﺎي ﻛﻨﮕﻮ،افغانستان و عراق اﻧﺠﺎﻣﻴﺪه اﺳﺖ.ﻧﻜﺘﻪ ﺣﺎﺋﺰ اﻫﻤﻴﺖ دﻳﮕﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎري از ﺗﻠﻔﺎت ﻧﻴﺮوﻫﺎي آﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ در ﺧﺎك ﻋﺮاق و اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ﻧﻴﺰ ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪ ﺳﻼح ﻫﺎي اﻫﺪاﻳﻲ ﻛﺸﻮرﻫﺎي ﻏﺮﺑﻲ ﺑﻪ ﻣﺒﺎرزان ﻣﺴﻠﻤﺎن در ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ارﺗﺶ ﺷﻮروي ﺳﺎﺑﻖ روي ﻣﻲ دﻫﺪ.
آزادی که امروز ملت ها دنبال آن هستند، فقر فکری در جامعه و امپریالیسم فرهنگی آمریکا و غرب گرایی چیزی بیش نیست. ملت ها ودولت ها در جهان سوم زمانی آزادی دارند، که بردگی فرهنگی،اقتصادی و سیاسی قدرت های بزرگ کاپیتالیستی آمریکا و غرب را بپذیرند؛سیاست های فرهنگی و اقتصادی آمریکا در دیگر کشورها بخصوص منطقه ای خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا چنان بنیادگرایانه بوده است که حتی پس از حضور آمریکا، فرهنگ آمریکایی در آن جوامع فعال خواهد بود؛ سیاست که در تاریخ قدرت های امپریالیستی بی سابقه بوده است.
در«عصر رسانه ها» نادانی معادل توانایی است، به عبارت دیگر نادانی قدرت است.
تنگدستی، ظلم و نادانی انگیزه های تروریستی را بیشتر دامن می زند.
از نظر غرب، ارزش زندگی انسان ها یکسان نیست. گویا که قربانیان برج های دوقلوی انسان بودند، ولی مردم افغانستان و یا کودکان عراق انسان نبودند.
این ایدئولوژی پژواکی از«رایش هزار ساله»یعنی رویایی سلطه ی جهانی هیتلر در یک چارچوب آمریکایی است که،نخستین بار توسط(هنری لوس)در سال ۱۹۴۱م،آن را در بیانیه ای ستیزانه تحت عنوان«قرن آمریکا»در نشریه”تایم” مطرح کرد.اما اکنون بشر از«قرن آمریکا»فاصله می گیرد.
ذهن جوان آغشته به رویا و خیال است،و آمریکا در ذهن جوانان سرزمین تحقق رویاها و آرزو های شان است؛این فقط در حد یک خیال است،حقیقت این است که اگر اهداف آمریکا را درست نگاه کنید؛ سردمداران«آمریکا»شبح هیولایی است که زندگی بشر و تمدن ها را می بلعد.