پروفیسور محمدنظیف شهرانی: قانون اساسی افغانستان برای «کی» ساخته شده است

بخش پایانی
ببینید مردمی که در بیرون هستند و مسلمان نیستند بهشکلی عمل میکنند که اخلاق آنها ارزشهای اسلامی را متبلور میسازد، اما در برابر آن مسلمانهای که خود را مسلمان میگیرند در آنان هیچ اسلام نیست. این وضعیت چه خلق میکند؟ در بین جامعه و حکام عدم اعتماد را خلق میکند برعلاوه اینکه یک چیزی میگویند یک چیزی دیگری را انجام میدهند همۀ ما در این جامعه زندهگی کردهایم و شما هم بهتر میدانید که کاش ما یکی از ارزشهای اسلامی را همیشه در اعمال بزرگان سیاسی خودمان دیده میتوانستیم هیچ چیزی در اعمالشان انعکاس نیافته در این گونه جامعه به جز عدم اعتماد در بین بزرگان و مردم دیگر چیزی دیده نمیتوانیم همیشه اسلام میگویند، اما چیزی از اسلام نیست این است که بحران اعتماد در جامعه از همین طریق به میان آمده است.
احتیاج به کشورهای بیرونی
مسألۀ آخری این است که روابط محتاجی ما با کشورهای بیرونی است در حقیقت اقتصاد سیاسی جامعه ما بوده و اقتصاد سیاسی ما وابستهگی به کمکهای خارجیها است که از سال ۱۸۸۰ بدین طرف از آن پیشتر هم در زمان امیر شیرعلی خان انگلیسها پول سلاح میدداند، اما بعد از عبدالرحمن خان اقتصاد سیاسی کشور بهگونۀ کامل وابسته به کمکهای خارجیها شد در همین حال، برای عبدالرحمن خان پول سلاح دادند تا کشور بسازد، کشورسازی این بود که برو در هزارهجات، برو در کافرستان برو در هر جایی که فکر میکنید در برابرتان عمل میکند، به قتل شان و هر وقت که کمکهای خارجی کم شده و یا هم نبوده کشور به بحران رفته است، در زمانی که امانالله خان استقلال را اعلام کرد. انگلیسها گفتند، بسیار عالی همان پول را که ما به پدر و گذشتهگانت دادهایم برای شما نمیدهیم و حکومت ۱۰ سال دوام کرد و سرانجام، کشور به بحران کشانده شد و وقتی که حبیبالله کلکانی به قدرت رسید پولی یک کشور خارجی برایش کمک نکرد و هیچکس هم حکومت او را به رسمیت نشناخت و سر انجام، ۹ ماه دوام کرد در همین مدت هر چه در خزانه بود، مصرف شد بعد از آن دوباره برتانیویها برای نادرخان پول و سلاح داده دوباره به قدرت شاندند.
این یکی از مقاطعی است که نشان میدهد، بدون کمکهای بیرونی هیچکس نمیتواند به قدرت دوام بدهد، این مورد یک اصل فرهنگ سیاسی ما شده است بعد از آن جنگ سرد شروع شد در آن زمان من در مکتب ابن سینا بودم. برای ما میگفتند که ما چقدر عیار هستیم، هم روس را فند زدهایم و هم امریکایها را، یکیاش میآید این سرک ما را میسازد و دیگرش میآید سرک دیگر مان را میسازد. بدبختانه درک نکرده بودیم که عیاری در ما نبود بلکه آنان بودند که با ما چه نوع معامله کردند و یکی از بدبختیهایی را که کمکهای خارجی برای ما آورده است به وجود آوردن پنج حکومت موازی است.
پنج حکومت موازی
۱ـ سفارت امریکا: قدرت نظامی، پول، پروژهها را میدهد اگر بخواهند حکومت کنند، میکنند.
۲ـ حکومت ملل متحد: با ناتو، با آیساف و دیگران این حکومت شکل گرفته است. بودجه دارند، عسکر دارند و پروژه میبرند.
۳ـ حکومت انجوها: همه از اینها قوۀ امنیتی، محافظتی و پروژهیی خود را دارند.
۴ـ حکومت ارگ: ممکن است ضعیفترین حکومت باشد که وابسته به کمکهای خارجیها میباشد.
۵ـ حکومت طالبان: در قسمتهایی که زیر کنترل شان است، حکومت میکنند.
هرگاه در یک کشوری که ۵ حکومت موازی باشد چطور میتوانیم که توقع صلح، فلاح و آزادی را داشت؟ هیچ امکان ندارد و از آن لحاظ میگوییم که در تلاش باشیم که خودکفا شویم. در این مدت امکانات زیادی را از دست دادهایم که در ۱۵ تا ۱۶ سال گذشته امریکایها یک تریلیون دالر مصرف کردند، اما یک دهم آن را بازسازی در این کشور صورت نگرفته است، اما همین قدر پولها کجا رفت؟ چه شد؟ چطور به مصرف رسید؟ همه میدانند که بلند منزلها از کیها هستند، قصرها و تالارهای عروسی از کیها اند و همه را خود میدانید.
در واقع، دستاورد همین فرهنگ سیاسی جنجال برانگیز در کشور باعث بدبختیهای اند که در ابتدا برایتان شرح دادم.
راه بیرون رفت
حال بیایید ببینید که آیا راه بیرون رفت وجود دارد یا ندارد. همه مشکلات را درک کرده د و همه میدانند که اهداف ما چیست؟ من با مطالعهیی که در ۳۰ تا چهل سال گذشته از افغانستان دارم میدانم که همه اهداف مشترک دارند اگر کمونیست هم بودند، اگر اسلامگرا هم بودند و اگر ملیتگرا و هر چیزی دیگری هم بودند هدفشان داشتن یک افغانستان آزاد، مستقل و خودکفا بود
تنها فرق در استراتژیها بوده که چگونه میتوان به این اهداف رسید و چرا ما ناکام بودیم و هیچگونه استراتژی که به این اهداف برسیم هم نداریم چون مشکل ما تولواکی و همین فرهنگ سیاسی اقتصادی است چون در قانون اساسی شرح یافته و چگونه میتوانیم از این مشکلات بیرون شویم؟
همه میگویند که باید حکومت ما همیشه همهشمول باشد، اما چگونه همهشمول باشد باز همان فورمول بن است که ۱۰ پشتون ۸ تاجیک ۴ ازبیک و ۲ هزاره در پستها باشد این مشکل افغانستان را هیچگاه حل نکرده و نخواهد کرد. پس حل مشکل واقعی این است که ما بتوانیم همه مردم را در ادارۀ خودشان شامل سازیم و میگوییم که یک اصل وجود دارد که در تمامی کشورهای دموکرات مرجع عمل قرار داده شده و نتیجه بسیار خوب داده است آن است که اصل ادارۀ محل توسط خود محل در همه ساحات کشور.
در سطح افقی در محلات و در قریهجات ما یک سیستم خوب محلی داریم که جا بهجا است. از خود بپرسیم که در سالهای ۱۹۸۰ در محاربه با کمونیسم با روسها کدام قوۀ نظامی آمد با آنها جنگ کند و آنها را شکست داده از کشور خارج سازد. شما در تاریخ افغانستان ببینید هیچ قوۀ متمرکز در کابل در مقابله با دشمنان افغانستان هیچ کار را انجام ندادند و حتا عامل دعوتشان بودن در افغانستان بودند.
وقتی توانستیم در سطح مناطق، در ردهها، در دهات و محلات یک قدرت بزرگ وقت جهان –اتحاد جماهیر شوروی- بود مقابله کرده آنها را خارج کنیم و در آن وقت حق مقابله خود را داشتیم و از آن حقوق استفاده مثبت کردیم آیا نمیتوانیم ادارۀ قریه، ده و محله خود را بهدست خود داشته باشیم؟ آیا ما انتظار بکشیم که کسی از کابل باید امنیت ما را بگیرد؟
هرگاه در محلات یک کسی با استفاده از قدرت چیزی را میگرفت و با مردم یکجا میشد پس حکومتها در افغانستان جز مشکلات ما بودند نه جز حل مشکل. پس در صورتی که اینها خود مشکل برای ما باشند چگونه آنها را جز حل مشکل خود بدانیم؟
اگر در دهات مردم را بگذاریم ادارۀ محل را به دست بگیرند و حق شان را هم بدهیم که به ارادۀ خود ولسوالها و مامورین را بدون در نظر داشت قوم و ملیت انتخاب کنند و شوراهای ولسوالی خود را انتخاب کنند و همه مورین را بر اساس انتخابات تعین کرده و رأی اعتماد بگیرند و به شوراهای ولایتی شان پیشکش کنند، مردم را از رعیت بودن خلاص میکنید آنها شهروند میشوند و آنانی که امر تقریری شان را از مرکز میگیرند، میروند آنها خدمتگار مردم نیستند بادار مردم هستند چون مسوولیت شان به مرکز است و هرگاه که مردم رأی اعتماد دهند و به فرمایش مردم استخدام شوند، مجبور اند خادم مردم باشند اگر نشدند مردم خود شان تصمیم به کناری آنان میگیرند.
باید والی، کابینه ولایت، روسای دوایر از طرف شورای ولایتی رأی گرفته استخدام شوند مثلاً در زابل به یک قوماندان نیاز است بتواند یک بدخشانی یک بلوچ و یا هندو یکی از اقوام دیگر در خواست بدهند؛ این کار را نمیتوان در یک تا دو سال نهادینه کرد و این عمل در دیگر جوامع نتیجه داده است. وقتی این حرفهای را میگویم، شماری میگویند که نظام فدرالی میخواهی، از نظام فدرانی ببو ساخته اند. مثلاً سویدن، انگلستان، هسپانیا و هالند از جمله حکومتهای اند که نظام شاهی دارند، اصول اداره در این کشورها توسط خود مردم محل است، من به این عقیده هستم که اگر ظاهرشاه همان شکل پادشاهی را رها نمیکرد ما به این تولواکیهای دیگر ضروت نمیداشتیم، خودشان در قانون اساسی این حقوق را به خود دادهاند و اگر هرگاه ما ادارۀ محلی را توسط خود مردم بگوییم بعضیها میگویند، اینها حکومت فدرالی میخواهند به هیچ وجه حکومت فدرالی نمیخواهیم و هدف ما این است که کنترل محلات بهدست خود مردم باشد این یک اصل است که در دیگر کشور ها نتیجه مثبت داده است؛ کسانیکه مقرر میشوند در صدر دفاتر آنها باید از مردم رأی اعتماد که منتخب بودن بهدست بیاورند. به باور من یگانه راه حل مشکل جامعۀ ما همین است.
چیزی را که من از همۀ شما بزرگواران و هموطنان عزیز میخواهیم این است که ما از صفگرایی به مفکورهگرایی خود را برسانیم ما باید فکرگرا باشیم، ما باید ارزشگرا باشیم ما باید دیگر پشت افراد نگردیم و من از احمدولی مسعود خواهش کردم به کردههای شان احترام دارم که دیگر نام مسعود مطرح نباشد اینها باید در کنار ما از همین فکر و روش طرفداری کنند تا بتوانیم قانون اساسی را به شکل متعادل کنیم که در آن امکان بوجود آمدن یک تحول در این جامعه به میان آید در غیر آن ما در همین بلا خواهد ماندیم از آن لحاظ چیزی که ضروری است در همین مقطع به وجود آوردن یک کمیسیون تعدیل قانون اساسی خصوصاً در بخش اداره است و هر چه زودتر ما باید اصرار کنیم و اصرار ما با ارگ نمیتواند بوده ما باید یک درسی را که طالب برای ما خوب آموخته باید بیاموزیم و آن درس این است که ما معامله کرده نمیتواینم که به فایدۀ شما باشد ما باید با کسانی که قدرت ارگ را تأمین میکنند با آنها معامله کنیم، باید با جامعۀ بینالمللی مطرح کنیم که شما ۱۷ سال است قانون اساسی را چه کردید تقویت کردید که به وجود آوردن مشکلات جامعۀ سیاسی ما شده است پس ما به این فکر که پیشنهاد میکنیم شما تقویه کنید ادارۀ محل توسط خود مردم شود، حمایت کنید این موضوع را با شما بیشتر مطرح سازیم نه با ارگ، ارگ هیچگاه با این مفکوره یکجا نیست ما باید ارزشگرا و اصولگرا باشیم نه فردگرا و اگر نتوانیم فرهنگ سیاسی خود را به این طرف بیاوریم، راه حلی وجود ندارد.