نیاز تاریخی بریدن جمعیت از اخوانیسم جهانی
دوستی پرسیده اند راز شکست های پی در پی و عقب نشینی های جمعیت در دو دهه اخیر چیست؟
در پاسخ باید گفت که در روند جنگ سرد، قدرت های بزرگ و منطقه برای رسیدن به اهداف بلند خود در کشور ما و سایر کشور های منطقه احزاب بسیاری را به میدان آوردند و این احزاب را در محور ایدئولوژی هایی که خود شان صادر کرده بودند، تشکیل دادند.
در جناح چپ شوروی ها حزب دموکراتیک خلق و چینی ها جنبش دمکراتیک نوین معروف به شعله جاوید را آفریدند و در جناح راست احزاب اخوانی را امریکا و انگلیس و کشورهای عربی و ترکیه و پاکستان با هزینه سرشار مالی اعراب به میدان کشیدند. شعله یی ها هم در آغاز همچون یک جنبش فراگیر تبارز کردند. اما به زودی به چند گروه فروپاشیدند و در گرماگرم حضور شوروی در افغانستان، برخی از گروه های آن از سوی خاد سرکوب و برخی دیگر از سوی سازمان های اطلاعاتی غرب مستقیم یا غیر مستقیم به خدمت گرفته شد و دیگران هم به خارج پناهگزین شدند. اکنون تنها یکی، دو گروه آن به سختی نفس می کشد.
فشرده سخن در این گیر ودار، در جناج چپ حزب دموکراتیک خلق با حمایت شوروی به قدرت رسید و در اوج توانایی و قدرت یک حزب منضبط و دارای دسپلین و مجهز با ایدئولوژی و دارای ساختار نیرومند و کادرهای مجرب نظامی و اطلاعاتی و دولتی با تجربه معین دولتداری گردید. اما پس از باژگونی دولت داکتر نجیب، به چند گروه و گروهک فروپاشید و بسیاری از اعضای آن در دیدگاه ها و باورهای ایدئولوژیک خود بازنگری کردند و اکنون تنها بخش های کوچکی از آن کماکان در خط پیروی از ایده های کارمل یا نجیب باورمند اند و بیشترین اعضا و کادرها بنا به نشانه های تباری و زبانی یا به اردوگاه کرزی- احمدزی یا جمعیت پیوسته اند و شماری هم عملا از سیاست دوری گزیده اند.
آن چه مربوط به اردوگاه مجاهدان می گردد، جمعیت اسلامی در دوره جهاد یکی از دو تنظیم سراسری و مهم دارای ساختار مفصل نظامی و سیاسی بود و اقبال آن در بود که پس از باژگونی دولت نجیب برای یک دوره تقریبا 9 ساله بر اریکه قدرت قرار گرفت و پس از تشکیل دولت کرزی هم در آغاز سه چهارم قدرت را در دست داشت که با گذشت زمان به نیم رسید.
هر چه بود در دوره کرزی همیشه نوعی موازنه برقرار بود. اما با روی کار آمدن اشرف غنی، توازن به زیان جمعیت بر هم خورد و امروز شاید به حدود 40 درصد رسیده باشد که اگر اوضاع همین گونه ادامه یابد، شاید تا یک سوم کاهش یابد. بزرگترین ضعف جمعیت درست مانند دیگر احزاب اخوانی، تسلیم پذیری و معامله گری رهبران آن در برابر زرق و برق دالرهای خون آلود باد آورده شیوخ وهابی عرب است که حاضرند همه چیز را بفروشند. با مطالعه تاریخ حد اقل سه دهه اخیر جمعیت می بینیم که این حزب به گونه سیستماتیک پی در پی دچار اشتباه محاسبه و لغزش و خطا شده و پیوسته مواضع خود را از دست داده و به رغم داشتن نیروی عظیم سیاسی و نظامی و پایگاه گسترده مردمی همیشه در باخت و افول و شکست بوده است. دلیل اصلی چنین روندی را باید در وابستگی جمعیت به اخوانیسم جهانی ونداشتن راهبرد و برنامه مشخص و تعریف شده و روشن و خودخواهی و خود بزرگ بینی رهبران آن و نفوذ شبکه های جاسوسی بیگانه در رده های بالایی جمعیت جستجو کرد. سایر اجزاب مجاهدان یا به طالبان پیوستند و یا هم تقریبا از صحنه رفتند.حزب اسلامی هم چند پارچه شد که اکنون به گونه یی به دولت پیوسته است.
من بارها نوشته ام که هم تجارب سیاسی و نظامی حزب دموکراتیک خلق و هم کادرهای بازمانده از آن حزب و هم تجارب سیاسی و نظامی جمعیت یک سرمایه عظیم ملی است که باید در آینده در دولت سازی و ملت سازی و باز سازی از آن بهره گیری بایسته شود.
چون این تجارب به بهای بسیار گزافی به دست آمده است که نباید رایگان و بیهوده از دست برود. بسنده است تصور کنید که برای آموزش یک پیلوت چقدر هزینه کار است. همین گونه کارشناسان فنی و کادرهای تحصیل کرده و کارمندان مجرب که سال های سال کار کرده اند، همه غنایم بزرگی اند که باید از آن ها در سازندگی بهره گیری شود.
مهم ترین بحث، بحث مهندسی سیاسی کشور و تشکیل احزاب فراگیر سراسری است. اکنون مساله ایدئولوژی ها و نبرد ایدئولوژیک و عصر جنگ سرد به پایان رسیده است. باید روی یک پلاتفرم نو اندیشید. بایسته است در آینده احزاب سراسری در پیرامون محورهای دیگری آراسته شوند. ارزش ها نوین، آرمان های نوین و اهداف نوین.
در این راستا جمعیت می تواند با توجه به پتنسیالی که دارد، در آینده نقش محوریی را بازی کند. اما به شرط این که بتواند خود را از چنگال هیولای اخوانیسم رها سازد.
ایدئولوژی اخوانیسم یک ایدئولوژی التقاطی زاییده دوره جنگ سرد بود که از سوی صهیونیسم جهانی با سرمایه گذاری عظیم انگلیس و محافل صهیونیستی با شعار فریبنده احیای خلافت ارتجاعی عثمانی همچون غده سرطانی برای فریب مسلمانان به میان آورده شد و در عمل از سوی انگلیس و امریکا و اسراییل برای سرکوب جنبش های رهایی بخش ملی و نظام های ناسیونالیستی عربی مانند رژیم ناصر در مصر، رژیم قذافی در لیبیا، رژیم ناسیونالیستی الجزایر، رژیم دموکراتیک یمن، رژیم اسد در سوریه و سر انجام رژیم ناسیونالیستی داوود خان در افغانستان و سپس رژیم هوادار شوروی در کابل مورد استفاده ابزاری قرار گرفت. در یک سخن، اگر عملکرد جنبش اخوان را در چند دهه گذشته ببینیم، یکسره در خدمت اهداف امریکا و انگلیس بوده و در همه جا در برابر منافع شوروی و روسیه و مردم منطقه عمل کرده است. مثال بارز آن سوریه است که با شکست کامل اخوانیسم و وهابیسم به پایان رسید.
روشن است مادامی که جنبش اخوان در خط منافع غرب کار می کرد، مورد حمایت و پشتیبانی مالی غرب و اعراب بود اما پس از انجام وظایفی که به شاخه های گوناگون آن سپرده شده بود، دور انداخته شد و اکنون پوتین تلاش دارد تا به دام انداختن آن به یاری اردوغان از اخوان همچون ابزاری در برابر منافع غرب در خاور میانه کار بگیرد.
هر چه است، جمعیت نیز در گذشته یک حزب اخوانی بود که زیر داربست اندیشه های اخوانیسم پدید آمد و در نیم سده گذشته با درنوردیدن فراز و نشیب های فراوان در کوره سیاست کشور به پختگی رسید.
اکنون هنگام آن فرا رسیده تا جمعیت با توجه به نیازها و ایجابات عصر، با برگزاری کنگره خود، هم نام خود را عوض کند و هم آرمان های خود را و هم اهداف خود را
و هیمن گونه اساسنامه و مرام نامه و آیین نامه خود را.
هدف اصلی باید به جای روی کار آوردن یک رژیم تئوکراتیک در محور خلافت اسلامی، ساختن دولت ملی /اسلامی باشد.
جمعیت باید رسما بریدن و فاصله گرفتن خود را از جنبش اخوانیسم جهانی که اکنون رهبری آن در دست اردوغان دجال است، اعلام کند و این گونه چتر فراگیری را برافرازد و بستر گسترده یی را پهن سازد.
تنها با این کار، زمینه برای آرایش جبهه فراگیر ملی با مشارکت سایر احزاب و گروه های سیاسی از جمله بقایای حزب دموکراتیک خلق، بقایای شعله جاوید و سایر احزاب و گروه ها و سازمان های نو با محوریت جمعیت فراهم شده می تواند. در غیر آن هرگز نخواهد توانست همچون یک نیروی بالنده و پیشرو تبارز کند و با گذشت هر روز دچار نفاق و شقاق و تفرقه و چند دستگی و پراگندگی شده، سر انجام به چند گروه و گروهک بی تاثیر فرو خواهد پاشید.
جمعیت باید با توجه به مخاطراتی که از بیرون کشور را تهدید می کند، ابتکار را در دست بگیرد و با توجه به حضور سنگین در دولت و داشتن کادرهای نظامی و اطلاعاتی مجرب و داشتن تجارب سیاسی معین زمینه همسویی با بقایای سالم حزب دموکراتیک خلق و سایر احزاب و گروه ها را فراهم نماید.
تنها در این صورت امکان تشکیل جبهه فراگیر ملی و میهنی با اشتراک عناصر نیکنام و سالم همه احزاب و گروه ها هست. در غیر آن بسیار دشوار خواهد بود جمعیت بتواند در زیر سایه اخوانیسم اردوغانی پاسخگوی نیازهای مدرن کشور باشد و به یک محور فراگیر و سراسری ملی مبدل گردد.
آری ! نجات کشور در گرو بریدن جمعیت از اخوانیسم جهانی است. اگر به هر دلیلی جمعیت نتواند خود را از چنگ این اهریمن نجات دهد، پیش بینی من این است که هم خود را تباه خواهد کرد و هم کشور را. زیرا مادامی که جمعیت گروگان اخوانیسم جهانی باشد، آله یی در دست اردوغان و چند شیخ مرتجع عرب خواهد بود و هر یک از نیروی عظیم جمعیت به سود منافع آزمندانه خود بهره خواهند کشید وهرگز نخواهند گذاشت در خدمت میهن قرار بگیرند.
اکنون رهبری اخوان در دست اردوغان است و اردوغان هم در خدمت روسیه. از این رو، امریکا خواهد کوشید در همه جا جنبش اخوان را که دیگر به دردش نمی خورد، سرکوب نماید. اگر جمعیت به موقع از اردوغان دوری نجوید، بیگمان از سوی امریکا زیر ضربه قرار خواهد گرفت. نشانه های چنین یورشی بر جمعیت از همین اکنون دیده می شود.
تا زمانی که اردوغان در کنار امریکا، انگلیس، اسراییل، عربستان و قطر در سوریه علم بردار براندازی اسد بود، دوستم با حمایت اردوغان در کابل بر تخت معاونت نشسته بود. بسنده بود اردوغان مغضوب قرار گیرد، آن گاه دیگر برای دوستم هم جایی در دربار کابل نماند. اشرف غنی هم که از خدا می خواست بهانه یی برای رهایی از شر دوستم پیدا کند، در زدن او درنگ نکرد.
به هر رو، هنگامی که اردوغان زیر فشارهای روسیه ناگزیر شد، از موقف خود در مساله سوریه عقب نشینی کند، بی درنگ کودتای گولن در برابر او برنامه ریزی شد که به کمک پوتین خنثی شد. پس از آن اردوغان با یک چرخش صد و هشتاد درجه یی در کنار روسیه ایستاد. اکنون اتحاد سه جانبه ایجاد شده میان استاد عطا، دوستم و محقق به نوعی مورد حمایت اردوغان قرار دارد. روشن است غرب و در گام نخست امریکا از این اتحاد هراس دارد. چون همزمان در جنوب هم کرزی در برابر اشرف غنی فعالیت هایی دارد که مورد حمایت ایران و روسیه است. از این رو، ارگ تلاش دارد تا این اتحادیه را که بالقوه می تواند هم برای ارگ و هم برای امریکا درد ساز شود، فرو بپاشاند. نخستین گام در این راستا کنار زدن دوستم بود. نزدیکی جمعیت با اردوغان همین گونه هم برای ارگ و هم برای امریکایی ها خوشایند نیست. از همین رو برای تضعیف جمعیت همداستان شده اند که ماجرای بلخ آغاز کار است.
هر چه هست، به سود جمعیت است که از اخوان و اردوغان فاصله بگیرد.