واقعـۀ هـرات؛ نمـاد بیعــدالتیِ حکومت
حالا ابعاد تازهیی از آنچه که در هرات در هنگام سخنرانیِ آقای غنی اتفاق افتاد، برملا شده و بهرغمِ آنکه به اندازۀ کافی به این مسأله در رسانهها و فضای مجازی توجه شده، اما بازهم نیاز به پرداختن به آن را با توجه به این حقایقِ تازه منتفی نمیسازد.
در آغاز آنچه که در جریان سخنرانی آقای غنی اتفاق افتاد، بهآسانی از طرف سخنگویانِ او یک مسـالۀ عادی اعلام شد و حتا گفته شد که آقای غنی به سخنانِ این فرد گوش داده و قضیه همانجا ختمِ به خیر شده است. اما بعدتر که شاهدانِ صحنه از مسایل دیگری پرده برداشتند که گویا مسوولِ تشریفاتِ ارگ دهانِ این فرد را در هنگام صحبت گرفته بود تا مانعِ حرف زدنش شود، آقای غنی مداخله کرده و حتا با رییس تشریفاتش به پرخاش پرداخته که چرا به آن جوان فرصتِ حرف زدن نمیدهد؛ بازهم قضیه به شکلی به نفع آقای غنی مصادره شد. اما اکنـون روی دیگرِ این سکه برملا شده و مشخص گردیده که نه تنها محافظانِ آقای غنی در برابر چشم مهمانانِ خارجی جلو حرف زدنِ این شهروند را گرفتهاند، بل بعداً او را از محلِ سخنرانی خارج کرده و مورد ضربوشتم قرار داده و سپس به جای نامعلومی انتقال دادهاند. ویدیویی که از این جریان در فضای مجازی پخش شده، به روشنی این موضوع را تثبیت میکند. این جوان همین لحظه در اسارت امنیت ملیِ هرات قرار دارد و حتا گفته میشود که بازهم مورد شکنجه و آزار مأموران امنیتی قرار گرفته و حتا از سرنوشتِ او اطلاع دقیقی در دست نیست. این جوان اصلاً از پکتیا است ولی از سالهای زیادی در هرات زندهگی میکند و ادعا دارد که زمینهای او از سوی قدرتمندانِ هراتی که گویا از حمایتِ ارگ برخوردارند، غصب شده است. این فرد به گفتۀ خانوادهاش، به نهـادهای زیادی مراجعه کرده و با وجود داشتن اسناد کافی به قضیۀ او رسیدهگی نشده است. او مجبور شده که در هنگام سخنرانی آقای غنی، خود را به این محفل برساند تا هنگامی که او میخواهد از پشتِ تریبون پایین شود، صدایش را بلنـد کند. کُل جریان همین است که اتفاق افتاده، اما این قضیه ابعاد دیگری از وضعیتِ کشور و رفتار مقامهایِ درجهاول را به نمایش میگذارد.
پرسشِ نخستی که میتواند در چنین وضعیتی مطرح شود، این است که چرا این فرد تلاش کرده با استفاده از یک محفلِ رسمی که هیچ ربطی به مسأله نداشته، عرایضِ خود را به آقای غنی برساند؟ آیا راه دیگری برای رساندنِ صدایِ خود به گوش مقامهای بلندپایه و از جمله آقای غنی نداشته است؟ چرا محافظانِ آقای غنی با این فرد اینگونه برخورد کردند درحالیکه بهسادهگی میشد به نحو دیگری نیز پاسخِ او را دادـ حتا اگر اقدامی برای رفع مشکلِ او صورت نمیگرفت؟
یکی از دوستانِ روزنامهنگار هر وقت که از آقای غنی نام میبرد، او را دیکتاتورِ کوچک خطاب میکند. به نظر میرسد این صفت، صفتِ بسیار بهجایی برای آقای غنی است. بیایید همین صحنه را برای حامد کرزی رییس جمهوری پیشین در نظر بگیریم که اگر کسی از میان حاضران برمیخاست و او را مورد خطاب قرار میداد، چگونه برخورد میکرد؟
آقای کرزی از آنجایی که منشِ اربابی دارد و آدمی بهشدت عاطفی و احساسی است، با آن شیوۀ شوخی و مزاحِ خود این فرد را میخواست، در بر میگرفت و حتا در کنارش مینشست و به گونهیی او را تسـلی میداد. اما آقای غنی اینگونه نیست. او بهشدت دوست دارد که در همه جا قدرتنمایی کند. او به قدرت، نگاه هیتلری دارد. میگوید هر کسی که سازِ مخالف زد، از سرِ راه برداریدش. اگر آقای غنی قدرتِ فعلی را در یک نظامِ دیگر مثل نظامِ پس از کودتای هفت ثور در اختیار میداشت، شاید تا به حال جمعیتِ افغانستان را از نیمه نیز به کمتر رسانده بود.
آقای غنی فردی بیعاطفه و بهشدت سنگدل است. او از تحقیر و تعذیبِ انسانها لذت میبرد. من هیچگاه ندیدهام که چهرهاش در سوگواریهای ملی شکسته شده باشد. او حتا زمانی که میخواهد از مصایبِ ملی سخن بگوید، تکبر همچنان بر صورت و چهرهاش خودنمایی میکند. او از میان زمامدارانِ افغانستان شباهت بسیار زیاد به حفیظالله امین دارد که میگفت فقط میخواهد با یک میلیون جمعیت کشور را اداره کند. آقای غنی نیز اگر در نظام دموکراسی قدرت را به دست نمیداشت، بدون شک تا به حال خشونتهای فراوانی مرتکب شده بود. او دیکتاتوری است که در یک نظام غیردیکتاتوری قدرت را به دست گرفته و شاید از این لحاظ بسیار افسوس میخورد. او بهشدت به قدرت وابسته است و آن را دوست دارد. وقتی غنی از خود به عنوان فرد اول کشور، قوماندان اعلی نیروهای امنیتی و القابی از این دست یاد میکند، شیفتهگی بیحدوحصرِ خود به قدرت را به نمایش میگذارد.
از جانب دیگر، موضوع جوانی که در هنگام سخنرانیِ آقای غنی در هرات مجبور شد که صدایش را برای دادخواهی بلند کند، از وضعیتِ اسفبارِ دادرسی و تأمین عدالت برای شهروندان در این کشور خبر میدهد. اگر این جوان که مشت نمونۀ خروار است، به عدالت دسترسی میداشت و در حقِ او ظلم روا داشته نمیشد، به هیچ صورت در چنین موقعیتی برای آقای غنی مزاحمت خلق نمیکرد. ظلمِ موجود در دستگاههای عدلی و قضاییِ کشور او را مجبور ساخته که در هنگام سخنرانیِ آقای غنی، به این باورِ باطل که شاید او حامی عدالت باشد، صدای خود را بلند کند. در حالی که او خبر نداشت آقای غنی همان رییسِ چهل دزد در داستان «علی بابا و چهل دزد» است که در روز حاکمِ منطقه میشود و در شب خانههایشان را به یغما میبرد.
آنچه که در هرات گذشت، تصویر روشنی از بیعدالتی و زورگویی در نظام افغانستان است؛ نظامی که درهای عدالت را به روی مردم بسته و عدهیی را مأمور کرده که شیرۀ جانشان را بگیرند. اگر چنین نمیبود، این فرد که در حقیقت صدای عدالتخواهی محرومانِ جامعه است، در یک محفل رسمی تلاش نمیکرد که گریبان «فرد اول» کشور را بگیرد.
ماندگار