خبر و دیدگاه

پیشتر برویم؛ عمیقتر بیاندیشیم و بهتر بیاموزیم

 

برخ چهارم:

«فرهنگ» و مغز بشری از جنینی تا بزرگسالی

به تازه گی؛ لطیفه ای شنیدم که به مقصد این قسمت بحث؛ رابطه گویایی به هم میرساند:

ـ مادری با پسر شش هفت ساله اش؛ وظایف خانگی درس هایش را مرور میکرد. از شاگرد خواسته شده بود که یک صفحه بنویسد: «خدا یک است!»

مادر سطر های نوشته گی پسرش را خوانده میرفت: «خدا یک است، خدا یک است…» در جریان؛ وئ که هر آن سر و گردن پسر را بوسیده و شادباش و آفرین میگفت؛ با سوالی روی برو گردید:

ـ مادر!  خدا هست…؟

ـ جان مادر؛ مالومدار خدا صاحب هست که ما هستیم؛ مارا خداوند پیدا کرده!

پسر با کمی چُرت گفت:

ـ خی اگه ما نباشیم؛ خدا صاحب هم نمی باشه…؟!

 مادر بر آشفت و سیلی جانانه بر پسر نواخت و گفت: مه تو ره خاطر همی زایده و کلان کدیم که کافر شوی؛ از خدا منکر شوی…!؟

پسر که میگریست با عصبانیت افزود:

ـ مه دیگه بمُرم هم از تو پرسان نمیکنم که باز سیلی بخورم!

*******

این چنین فیلم کوتاهی در انترنیت وجود دارد به عنوان «2+2=5 میشود!»

بر حسب فیلم؛ این درسِ معلم حساب است؛ شاگردان زیادی در پاسخ به پرسش (2+2 چند میشود؟) حسب درس داده گی و نظر معلم؛ میگویند: (2+2+5 میشود)   

ولی یک یا دو تن از شاگردان که به وضوح بخش محاسباتی دماغ خود را فعال نموده است؛ در قدمه هایی خموشانه به خویش میگویند: (2+2 که 4 میشود!؟) و به خاطر تایید تجربی؛ انگشتانش را دوتا دوتا کرده کنار هم قرار میدهد و باز (1؛2؛3؛4 و تمام!) میگوید.

وقتی؛ معلم یکی از ینها را مخاطب ساخته و می پرسد؛ نخست به تته پته می افتد و بعد قُرص و محکم جواب میدهد: (2+2+4 میشود و خلاص!)

و انگاه محاکمه است و تهدید و ارعاب؛ که کارگر نمی افتد و بالاخره گلوله شلیک میشود و به زندگی پاسخ دهندهِ عقلانی؛ پایان میدهد.

https://www.youtube.com/watch?v=WzHiCwG7cu0

این فیلم فوق العاده کوتاه و در ظاهر حال طفلانه؛ در واقع عصاره “تاریخ فرهنگ” نوع بشر در یک عمومیت کم از کم 98 درصدی است که در مورد؛ روشنایی هایی در سه قسمت پیشین این بحث افگنده آمدیم!  

آن طفل و مادر اولی که یاد کردیم نیز؛ شباهت های بسیاری به فیگور های اصلی و اولی فیلم (2+2 چند میشود؟) دارند؛ با این تفاوت که به نظر میرسد؛ آنان گرفتار مسئاله بزرگ و بزرگترین اند!

صرف نظر از اینکه سناریست و نویسنده فیلم (2+2= چند میشود؟) مدنظر داشته باشد؛ یا خیر؛ بزرگترین مسئاله واقعی؛ پرسش همین فیلم است و تمامی پرسش های عالم فیزیکی غیر کوانتومی به نحوی میتواند در قالب همین پرسش در آید.

عالم انرژی و ذره و مادون ذره یا اختصاراً عالم «فیزیک کوانتوم» مسلماً به ساده گی عالم غیرکوانتومی نبوده و مسایل آن به ساده گی پیشگفته در قالب پرسش «2+2= چند میشود؟» در نمی آیند؛ چرا که این؛ به اعداد 4 بُعدی کمابیش همسان دلالت دارد و عالم کوانتوم درست از جایی آغاز میشود که دیگر پدپده ها و ماهیت ها تابع 4 بُعد (طول-عرض- ارتفاع- زمان) نیستند؛ شرح بیشتر از حوصله و توان ما به ویژه درین سطح بحث؛ خارج است؛ ولی قطعاً باید گفت: که این به معنای توجیه سفسطه ها نیست؛ دماغ بشری که تا اینجا حقیقتاً باز شود؛ اساساً سفسطه ها ذوب و زایل شده اند!   

پرسش اساسی بحث جاری(چهارم) ما؛ «فرهنگ» است و در رابطه؛ مغز آدمی از جنینی تا کهن سالی.

در «فرهنگ» هرچه هست؛ این ویژه گی های آن عینیت دارد و مسلم است؛ یا اینکه کم از کم مسئاله؛ و مسئالهِ حاد نیست:

1ـ فرهنگ ویژهء بشر است و با معنا و مصداق بشری تا کنون هیچ جانور دیگر عالم؛ فرهنگ تولید و تعمیم نکرده است!

2 – در ایجاد و تولید و تعمیم فرهنگ بشری؛ هیچ عامل چون هادی و معلم و آموزگار غیر بشری و خاصتاً فرا بشری؛ سهم و نقش ایفا نکرده است و نمیکند!

3- فرهنگ بشری؛ بسیار به کُندی و تدریج – و نه به انحاي «انقلابی و آنی»ـ پدید می آید و تغییر و تکامل می پذیرد.

فرهنگ بشری؛ علت وجودی خود را از گسسته گی هایی می گیرد که در اثر «انقلاب و جهش ژنومیک خاص و نادر» یک دایره یا هم چند دایره از مدار های ژنتیکی؛ متحمل گردیدند. این گسست ها؛ خلا های سهمگینی ایجاد کردند که اگر با فرهنگ پُر نمیشد؛ ادامه حیات ناممکن و انقراض نسلی و نوعی حتمی می بود کما اینکه گونه های قرار گرفته در معرض همین دگرگونی؛ حتی بسی بیشتر از آنچه که ادامه حیاتشان ممکن گردید؛ ره زوال و انقراض پیمودند و رفتند که رفتند!

این پروسه توسط علوم باستانشناسی و تاریخ و تخصص های مرتبط؛ خوشبختانه تا روزگار ما اثباتیه های وافر متعدد و مکملِ همِ و بسی روشن و قابل اتکا یافته است. تماس های هرچند بسیاربسیار فشرده به آنها گریز ناپذیر است تا ما برای یکی از تعریف های مدلل و مستند و متقن از فرهنگ بشری ره بگشاییم؛ رهی که ما را به منزل مقصود مان که غایی و حد اعظمی هم نیست و نمیتواند باشد؛ برساند.

منزل مقصود از قرار آنچه از ابتدا تاکنون گفته آمدیم؛ حسب آتی خواهد بود:

الف؛ فرهنگ چیست و چگونه عوض گسست های ژنتیکی؛ کارگر میشود؟

ب؛ نقطه 0 تولید فرهنگ یا کسب فرهنگ کجاست؟

ت؛ آیا میتوان آدم مطلقاً بی فرهنگ یافت؛ چنین آدمی؛ گسست های ژنتیکی اش را چگونه «پُرکاری» نموده تا قادر به ادامه زندگی گردیده؟

ث؛ رابطه و ضابطه فرهنگ با عقل؛ چه و کدام است؛ و اینکه میگویند: بیش از 60 فیصد آدمیان دنیای کنونی؛ اصلاً عقل ندارند؛ آیا بدین معناست که آنها اصلاً فرهنگ ندارند؟

بیائید اندکی به دریای «زمان»ی که آدمی را تا اینجا آورده غوطه ای بزنیم:

نخستین دوره های متوالی دارای کشیده گی های زمانی هنگفت طی عمر نوع بشر قدیم و ادامه یابنده را مجموعاً «دوران سنگ یا حجر» نامگذاری کرده اند.

فشرده ای در باره عصر حجر از ویکی پیدیا: 

“عصر سنگ یا عصر حجر دوره‌ای است که در آن ساخت وسایل کار و مبارزه از سنگ؛ در راستای تکامل انسانی گسترده شده و زندگی انسانی از شرق آفریقا به سراسر جهان پراکنده گردید. این دوره با پیشرفت کشاورزی، رام‌کردن دام‌ها، و گداختن سنگ مس و فلزکاری به پایان رسید. از آنجا که نوشتن را آغاز تاریخ می‌دانند، عصر سنگ در دوره پیش از تاریخ جای ‌می‌گیرد. یعنی خط و نگارش در عصر سنگ وجود ندارد.

اصطلاح عصر سنگ را نخستین بار رومیان و چینیان باستان به کار برده‌اند. با این حال در سال ۱۸۱۹ کریستیان یورگنسن تامسن، نخستین موزه‌دار موزه ملی دانمارک، به هنگام ساماندهی مجدد اشیای موزه اش، تصمیم گرفت آن‌ها را براساس مواد معمول به‌کار رفته در زمان ساخت شان بچیند. تامسن آثار موزه اش را سه بخش کرد: عصر سنگ، عصر مفرغ و عصر آهن.

عصر سنگ کهن یا دوره پارینه‌سنگی بیش از یک میلیون سال به درازا کشید و در درازای این زمان تغییرات آب و هوایی‌ای رخ داد که اثر بسیاری بر تکامل انسان گذارد.

دوره نوسنگی یا عصر سنگ نو با کاربرد کشاورزی شناخته می‌شود، برای این ویژگی؛ گاه این دوره را انقلاب نوسنگی نیز می‌خوانند. همچنین کوزه‌گری در این زمان گسترش یافت و زیستگاه‌های انسانی بزرگ‌تری همانند اریحا و چاتال هویوک پدید آمد. نخستین فرهنگ‌های نوسنگی در ۸۰۰۰ (پیش از میلاد) در هلال بارور آغاز شدند. از آنجا بود که کشاورزی و فرهنگ به کرانه مدیترانه، دره سند، چین و جنوب شرقی آسیا گسترده‌ شد.

به دلیل گسترش کشاورزی و نیاز به خرمن و فرآیند کاشت، ساخت و تراش ابزارهای سنگی که به کار تیزکردن، ساطوری‌کردن، بریدن و تیشه‌زدن می‌آمد گسترش یافت. نخستین گواهی‌ها برای موجودیت بازرگانی در این دوره‌ در دست  است. کالاهای گوناگون صدها میل آنسوتر برده می‌شدند. یک نمونه خوب برای یک دهکده دوره نوسنگی اسکارا بری در جزیره اورکنی در اسکاتلند است. این اجتماع دارای بسترهای سنگی، طاقچه سنگی و حتا آبریزگاهی خانگی و پیوسته به یک جوی بوده.

خوراک مردمان این دوران از سوی شکارچیان و گردآورندگان گیاهان و از گوشت جانوران فراهم می‌گشت.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که دوسوم انرژی مورد نیاز مردمان آن دوران از گوشت به دست می‌آمد.

گمان برده‌می‌شود که نخستین مصرف شراب که از ترش‌شدن انگورهای وحشی ساخته شده‌ بوده در این دوره رخ داده‌ باشد.

دو میلیون سال پیش در شرق آفریقا نخستین سازه انسانی پدید آمد که عبارت بود از ستون‌هایی سنگی که شاخه‌های درختان را مانند بام نگاه می‌داشتند. سازه سنگی گرد ساده‌ای که در ترا آماتا در نزدیک نیس فرانسه یافت‌شده به ۵۰۰هزار سال پیش بازمی‌گردد. جز این سازه‌های سنگی دیگری که زیستگاه مردمان آن دوران شمرده‌ می‌شده در جای‌جای جهان یافت شده‌است. شماری از آنها در پی می‌آیند:

ـ ساختاری سنگی چادر مانند در درون غاری در نزدیکی گروت دولازاره در نیس فرانسه

ـ ساختاری سنگی با بامی از چوب بافت شده در دولنی وستونیتسه چکسلواکی، از ۲۳سال پیش از میلاد مسیح

ـ کلبه‌های بسیاری ساخته شده از استخوان ماموت در اروپای خاوری و سیبری

ـ چادری از پوست جانوران از ۱۵ هزار ۱۰هزارسال پیش از زایش عیسی در پلاتو پارن فرانسه

ـ نیایشگاه‌هایی دارای چند اتاق و یا تک ‌اتاقه و دارای چندین ستون، از آسیا تا اروپا

در دوره پارینه‌سنگی نگاره‌های بر روی دیواره غارها کمیاب‌هستند. این نقش‌ها در برگیرنده جانورانی مانند گربه‌سان و کرگدن می‌باشد. نمونه این اثرها را می‌توان در غار شووه دید. سنگ ‌نگاره‌های این غار به ۳۱هزار سال پیش از میلاد باز می‌گردند. غار آلتامیرا در اسپانیا به ۱۴ تا ۱۲ هزار سال پیش از میلاد باز می‌گردد و نقاشی‌های آن در بردارنده نگاره‌ هایی از گاومیش کوهان‌دار آمریکایی‌است.

دوره های مهم دوران سنگ از سایر منابع:

چنانکه اشارت شد؛ دوره مشخصهِ پیشترینِ دوران بزرگ سنگ را عصر «پارینه سنگی» میخوانند.

“منظور از پارينه سنگی يا عصر حجر  قديم يا عصر سنگ قديم (Palaeolithic) دوره ای است که در طول آن تنها صنعت بشر؛ ساخت ابزارهای سنگی بوده و در ميان ابزار هايی که مورد استفاده قرار می داده اند مثل شاخه درخت، استخوان و… استفاده از سنگ غلبه داشته است. اين عصر حدود 5/2 ميليون سال قبل در آفريقا آغاز می شود و حدود 12 هزار سال قبل از ميلاد به پايان می رسد.

عصر پارينه سنگی که اصطلاحی مبتنی بر تاريخ فرهنگی است؛ خود به سه مرحله تقسيم می شود:

الف) پارينه سنگی تحتانی (Lower P.) 5/2 ميليون سال قبل تا 125 هزار سال قبل

در اين برهه دو گونه انسان زندگی می کردند:

 1 .هوموهابيليس ها در آفريقا.

آنها از راه مردارخواری و جمع آوری مواد غذایی آماده در طبیعت زندگی می کردند. فرهنگ ابزارسازی آنان را که قديم ترين ابزارسازها هستند الدوان می نامند. در اين فرهنگ ابزارسازی؛ اطراف سنگ را به منظور تيز کردن آن می تراشند. هوموهابيليس در همين عصر انقراض می يابد.

  1. هوموارکتوس ها که فرهنگ ابزارسازی آنان آشولين نام دارد.

هوموارکتوس ها تا عصر بعدی پارينه سنگی نيز به زندگی ادامه دادند. آتش برای اولين بار توسط آنها مورد استفاده واقع شد و موفق به پخت غذا شدند. کشف آتش و پخت غدا نشان از کانون خانه و مکانی دارد که دور آن جمع می شده اند. 

هوموارکتوس اولين انسان مهاجر است که با مهاجرت از آفريقا فرهنگ و زندگی را در ساير مناطق گسترش داد. هوموارکتوس زندگی خود را از طريق شکار حيواناتی همچون گوزن، اسب، بچه کرگدن، گاو نر، گاو کوهاندار، گراز وحشی، کفتار و گرگ می گذراند.

نيزه ابزاری است که اولين بار توسط هوموارکتوس ساخته شد. همچنين شواهدی از هم نوع خواری ميان ارکتوس ها ديده شده است. دليل اين امر را مسائلی همچون قحطی يا عقيده به انتقال ويژگی افراد از طريق خوردن مغز آنها عنوان کرده اند.

الگوی زندگی بشر در اين دوره مطلقا مبتنی بر زندگی در غار هاست و بشر خود اقدام به برپا کردن پناهگاه نمی کند. اما حدود 125 هزار سال قبل مقدمات ساخت پناهگاه اوليه فراهم آمد و ابزارسازی بشر نيز رشد کرد، به دليل همين تغييرات؛ پايان عصر پارينه سنگی تحتانی را در همين زمان می دانند.

ب) پارينه سنگی ميانه (Middle P.) ۱۲۵ هزارسال قبل تا 35/40 هزار سال قبل

از مهم ترين وقايع اين عصر؛ يخبندان وورم است که 85 تا 70 هزار سال قبل در بيشتر مناطق نيمکره شمالی زمين اتفاق افتاد.

در اين دوره سه گونه انسان زندگی می کردند:

  1. هوموارکتوس ها که احتمالا با ظهور يخبندان منقرض شدند.
  2. هوموساپينس های قديم. مهم ترين آنها نئاندرتال ها بودند که فرهنگ ابزارسازی آنها را موسترين می نامند. در اين فرهنگ برای اولين بار از استخوان و چوب برای ساخت ابزار استفاده می شود.

الگوی معاش نئاندرتال ها مبتنی بر سکونت در غارها بوده است. احتمالا شروع آيين ها هم مربوط به همين گونه است. نئاندتال مردگان خود را به خاک می سپردند و به نظر می رسد اين کار با آيين خاصی مثل قراردادن استخوان حيوانات و ابزارها و گياهان در قبر همراه بوده است.

آنها همچنين اين توانايی را از خود بروز دادند که از پوست حيوانات پوشاک تهيه کنند. در واقع دوره زندگی آنان دوره بسيار سرد و خشکی بوده است و شايد به همين دليل نوعی ثبوت و عدم نوآوری در ساخت ابزارهايشان به چشم می خورد که ممکن است ناشی از عدم جابه جايی و ثابت بودن مکان زندگی آنان هم باشد.

برای نئاندرتال ها دو گونه الگوی معاش تصور کرده اند:

اول اينکه آنها نوعی زندگی خانوادگی داشته اند که در آن مردان و زنان بدون فرزند شکار می کرده اند و برای مادران و کودکان و ضعيف تر ها می آورده اند.

دوم اينکه مردان دوره گرد بوده و فقط برای توليد مثل به خانه بر می گشتند. در نبود آنها زنان خودشان آذوقه تهيه کرده و از فرزندان نگهداری می کردند. زنان نئاندرتال هم به اندازه مردانشان قوی بوده اند.

احتمالا نئاندرتال ها از معلولان و سالخوردگانشان نگهداری می کردند و با توجه به همکاری و کار گروهی بين نئاندرتال ها و ساير شواهد آنها توانايی گونه ای سخن گفتن را داشته اند. نئاندرتال ها هم مانند ارکتوس ها هم نوع خواری می کرده اند.

  1. هوموساپينس ساپينس ها هم در همين دوره بودند که البته در نقاط مختلف زمين؛ زمان ظهور آنها فرق می کند. قديمی ترين تاريخ ظهور آنها مربوط به آفريقا و جديدترين آن مربوط به اروپاست. آنها در مناطقی مثل لوانت با نئاندرتال ها همزيستی داشته اند که به نظر می رسد آميزشی ميان آنها صورت نگرفته باشد. سوزن های عاجی نشانگر دوخت لباس توسط اين گونه میباشد. تدفين هوموساپينس ساپينس آيينی تر است.

ج) پارينه سنگی فوقانی (Upper P.) ۳۵/۴۰ هزارسال قبل تا 12 هزار سال قبل

يخبندان وورم که در دوره قبل آغاز شده بود اواخر اين دوره به پايان می رسد. ابزارسازی بشر در اين دوره استاندارد می شود و از لحاظ جنس و نوع تنوع فراوانی در آن به وجود می آيد.

برای اولين بار استفاده از تله، تير و کمان، تور و قلاب آغاز می شود. تنها گونه بشری اين دوره يعنی هوموساپينس ساپينس دست به آفرينش های هنری می زند. اعتقادات آيينی کاملا شکل گرفته است. با افزايش جمعيت زندگی بشر ميان غارها و پناهگاه های طبيعی به همراه پناهگاه های مصنوعی ساخت بشر تقسيم می شود.

در آفريقا از چوب وگل، در اروپا از استخوان و پوست جانوران بزرگ سرپناه می سازند. در اين دوره برای اولين بار شرق سيبری، استراليا، آلاسکا و شمال کانادا مسکونی می شود.

هنرهای اين دوره عبارتند از: نقاشی درون غارها»

تا اینجا مدد های معتنابهی دریافته ایم بر اینکه «فرهنگ» بشری را تعریف کنیم و شناسه روشن و کاربردی بایسته تر ببخشاییم؛ ولی از آنجا که منجمله در همین متونِ دارای بیشترین پذیرنده گی ها نیز می بینیم کاربرد ها از واِژهِ «فرهنگ» بسیار آشفته گی ها و تناقضات و پرسش بر انگیزی ها دارد و سهل نیست؛ بر اینهمه کاربرد های ریشه دار و از سوی مهمترین و پیشرو ترین مراجع؛ یکسره چلیپا بکشیم و با روش و منش تحکمی مبتنی بر استنادات ناکافی و فاکت های کم و بی شیمه؛ به واِژهِ «فرهنگ» شناسه متفاوت و هنگامه ای بسراییم.

اینجاست که باید بر گسترهِ فاکت ها و منابع استنادی میسر و دست یافتنی افزود تا برداشتن گام اساسی و کار ساز میسر آید.

مگر دم نقد؛ بنابر ثقلت بحث و فحص؛ به نظر می رسد که درازای بیشتر مطلب؛ کسالت آور خواهد شد. بنابر آن؛ بحث حاضر را در دو نیم پیشکش خواهیم کرد و برای نیمه دیگر آرزوی حوصله مندی عزیزان را داریم.

 

برخ چهارم (ب):

«فرهنگ» و مغز بشری از جنینی تا بزرگسالی

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا