درسهایی که میتوان از احمدشاه مسعود آموخت

احمدشاه مسعود بیتردید یکی از نامدارترین چهرههای تاریخ معاصر افغانستان بود و تنها شخصت سیاسی-نظامی کشور که حدود 25 سال بدون وقفه برای آزادی و عدالت اجتماعی رزمید.
به تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۰۱، شهادت او باعث اندوه بزرگ در آزادیخواهان و عدالتخواهان شد. از آن به بعد، همه ساله در سراسر جهان از او یادبود میشود.
رهبران افغانستان زمانی میتوانند از شهدای راه آزادی کشور ادای سپاس بکنند که از کارنامه و زندگی عملی و افکار سرلشکر شهدا درس گرفته باشند و آن را در امر اداره و رهبری کشور بکار برند.
من در اینجا صرف به ذکر سه نکته از فکر و کارنامه احمد شاه مسعود بزرگ بسنده میشوم:
۱، حرمت قائلشدن به خود و کشورش
قهرمان ملی افغانستان در زندگی عملی خود نشان داد که حفظ عزت خود و وطنش در مناسبات بینالمللی برایش خط سرخ بود.
به این حساب، قهرمان ملی به هیچ کشوری چه خورد و چه بزرگ اجازه نمیداد که در امور کشورش مداخله نمایند. حتی در زمان جهاد تعداد عربهایی که در جبهاتِ تحت اداره او بمنظور کمک آمده بودند و فکر فرماندهی و خودسری داشتند، همه را از جبهات خود راند که تعدادی از عربهای راندهشده اتهام کفر را به او بستند.
چنین به نظر میرسد که تروریسم بینالمللی با شناخت از همین صفتذاتی احمد شاه مسعود، او را اماج قرار داد و افغانستان را از داشتن قهرمانی که میتوانست تمام مردم افغانستان را متحد و بسیج سازد محروم ساخت.
۲، باز بینی و بازنگری برنامه و کارهای انجام شده
باز بینی و مورد سوال قرار دادن شرط اول پویائی و رشد هر کار و برنامه و حتی فکر و باور میباشد.
رهبرانی میتوانند به وطن و مردم خود مفید واقع شوند که هر کار و برنامه خودرا بازنگری کنند.
اگر کار و برنامه تامین کننده منافع مردم و شگوفائی افغانستان باشد به تطبیق آن مبادرت ورزند هرگاه منافع مردم و شگوفائی افغانستان در آن دیده نمیشد، با شهامت به آن نه گفته و در تغییر آن اقدام نمایند.
باز نگری یکی از خصائل نیک احمد شاه مسعود بود.
هنگامی که او به پاکستان مهاجر شد، متوجه میشود که این کشور منحیث همسایۀ یاریرسان با مهاجرین پیش آمد و برخورد ندارد، بلکه پاکستان میخواهد که مجاهدینِ مهاجر، پاکستان را منحیث بادار بشناسند.
در چنین وضعیتی، او مهاجر بودن در پاکستان را مورد بازبینی قرار میدهد. اوبا توجه به اهداف شوم پاکستان، با نه گفتن، پاکستان را ترک و در وطن آبائی خود افغانستان بازگشت میکنند و در کوهای سر بفلک آن سنگر میسازد.
به نظر میرسد که خصلت باز بینی و قبول تغییر، احمد شاه مسعود را کمک کرد تا از هر پلهای از زندگی و مبارزه به پلۀ بالاتر و عالیتر صعود کند که در نتیجه شخصیت او رشد صعودی داشته باشد. از اخوانیگری آغاز، به اسلام معتدل و به عالیترین پله دست آوردهای علوم اجتماعی و سیاسی یعنی باور به حکومت مردم توسط مردم صعود کند.
۳، رعایت اصول و اهتمام به اصالت حقیقت
رعایت اصول در امور دولتداری از طرف کسانیکه چرخ قدرت و اداره دولت را بدست دارند یک امر حتمی و سرنوشت ساز ثابت شده است. کشورهای در حد رفاه همه با رعایت قانون و باور به حقیقت در سطح رفاه رسیدهاند.
احمد شاه مسعود خود به اصول پابند بوده و پیروزی را در حقیقت میجست.
کسانیکه با واقعبینی رویدادهای افغانستان را دنبال کردهاند، دفاع احمدشاه مسعود از کشورش را بر پایه دفاع از اصول ارزیابی مینمایند.
ما شاهد هستیم که دولت جمهوری افغانستان و حزب وطن حاضر به انتقال قدرت به مجاهدین شدند.
هیات مجاهدین تحت ریاست صبغت الله مجددی به کابل آمد و قدرت دولتی را صبغت الله مجددی بحیثِ رئیسِ موقتِ دولتِ عبوری رسما تسلیم شد.
بعد از سپری شدن دوره عبوری جرگه مجاهدین زیر نام شورای اهل حل و عقد تشکیل گردید. در جرگه مجاهدین برهان الدین ربانی بحیث رئیس دولت اسلامی افغانستان به اکثریت آرا انتخاب گردید.
افغانستان دارای دولت شرعی و قانونی گردید که از طرف سازمان ملل متحد و کشور های خارجی برسمیت شناخته شد. اصولا” و شرعا هرگونه جنگ مسلحانه علیه دولت اسلامی مجاهدین غیرشرعی و غیراسلامی به حساب آمده و بغاوت صریح میباشد.
احمد شاه مسعود بخاطر جلو گیری از جنگ، از تمام طرفهای بغاوتکننده خواستار گفتگو و مذاکره گردید که جنگ برای چه؟ چه میخواهند؟ که در صورت امکان همان شود تا جنگی نباشد.
با قبول خطر به ولسوالی خاکجبار ساحه تحت اداره گلبدین حکمتیار رفت تا راهی برای جلو گیری از جنگ پیدا شود و همین قسم به میدان شهر ولایت وردک ساحه نفوذ طالبان رفت تا راهی برای قطع جنگ و برقراری صلح و سازندگی پیدا شود.
متأسفانه چونکه اغتشاشیون از کشورهای بیرونی دستور میگرفتند، به هیچ راه منطقی ای راضی و قانع نشدند. در این حال و اوضاع غیر از دوراه راه سومی وجود نداشت.
راه اول اینکه قدرت دولت قانونی و شرعی به اغتشاشیون تسلیم داده شود. و راه دوم اینکه از اصول و قانون دفاع صورت گیرد و در مقابل اغتشیاشیونِ اجیر و نوکرخارجیها، قاطعانه و مسلحانه دفاع صورت گیرد که چنین کرد و دین وطنی خود را انجام داد.
روزی رسید که طالبان تمام احزاب جهادی و سیاسی را مغلوب ساخته و ساحه زیادی را در تسلط خود در آوردند. احمد شاه مسعود توانست ایتلاف ملی برای نجات افغانستان را تشکیل دهد و داهیانه و خردمندانه آنرا رهبری نماید.
تشکیل ایتلاف ملی برای نجات افغانستان بزرگترین کاری بود که او به شرکت تمام اقوام و تمام احزاب طرفدار استقلال و آزادی افغانستان تشکیل داد.
این که تمام احزاب و تمام مردم افغانستان را زیر یک بیرق برای نجات افغانستان بسیج ساخت، گواه روشنی از عظمت و بزرگی این ابر مرد میباشد.
از همین جاست که تروریسم بین المللی تصمیم میگیرد تا اورا از میان بردارد. بدلیل اینکه با موجودیت چنین ابر مرد تروریسم به اهداف شوم خود نمیتوانست برسد.
برای حسن اختتام بد نیست که به ذکر چند مثالی از حال و گذشته که افغانستان را به این بدبختی روبرو ساخته است بپردازم:
اینکه حالِ افغانستان هر روز بدتر شده میرود، دلیل آن را میتوان در عدم رعایت اصول و عدم تطبیق قانون جستجو کرد.
قانون و اصول، تحققِ حقوقِ شهروندی و تساوی حقوق تمام اقوامِ ساکنِ افغانستان را حکم مینماید ولی تصمیمگیرندگان دولت مصروف بادار ساختن یک قوم و به زیر کشیدن اقوام دیگر میباشند.
به تعداد ۱۱۵ وکیل پارلمان جمهوریت اسلامی افغانستان خواهان تطبیق قانون ثبت احوال نفوس دست نخورده شدند. ولی تصمیم گیرندکان حکومت به آن توجه نکردند. از همین مثال باقی اجرات را قضاوت نمائید. آیا با زیر پا کردن اصول و نادیده گرفتن حقیقت میتوان نتیجه خوب بدست آید؟ جواب منفی است.
اینکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان با چنین شکست و رسوائی مواجه گردید، همه نتیجه زیر پا کردن اصول توسط بخش رهبری بوده است. انصافا توجه کنید به حفیظ الله امین که چگونه ترکی را بقتل رساند و استعفای او را در جلسه بوروی سیاسی قرائت نمود.
این در حالی بود که همه اعضای بوروی سیاسی خوب میدانستند که ترکی از طرف امین بقتل رسیده است، همه دستان خودرا بالا کرده و حفیظ الله امین را بعیوض نورمحمد ترکی رهبر حزب و دو لت پذیرفتند.
تصور نمائید که اگر اعضای بوروی سیاسی همه یکدست و خواهان رعایت اصول میشدند آیا گپ به این رسوائی میکشید؟ نه.
حفیظ الله امین مجبور میگردید پابند به اصول شود. و یا بخاطر داریم که شوروی سابق کودتا کرد و ببرک کارمل را زیر نظارت قرار داد و جلسه ای زیر نام پلنوم هژدهم دایر و استعفای کارمل قرائت میشود، در حالیکه همه میدانستند که کارمل زیر نظارت قرار دارد، ولی دست بالا گردند و روسیه داکتر نجیب را بجای ببرک کارمل مقرر نمود.
من به این باورم اگر احمد شاه مسعود در رهبری حزبی قرار میداشت، این اصول شکنی و بیقانونی ها را میپذیرفت؟ خصوصیت ذاتی و تجربه عملی او میرساند که نه، هرگز نه.