سلامی و پیامی به مستر «جان بس» سفیر کبیر ایالات متحده
جناب سفیر کبیر و نماینده فوق العاده کشور معظم دنیا در افغانستان!
السلام علیکم.
به اغتنام فرصت پیش آمده؛ شما را در وطنم خوش آمدید میگویم و آرزومندم صفا آورده باشید!
از وقتی که آوازه سفیر شدن شما را در افغانستان شنیده بودم؛ تا آنکه عملاَ تشریف فرما گردیدید؛ فاصله انتظار زیاد شد. علی الوصف اینکه شما اخیراً سفیر و نماینده کشور تان در ترکیه بودید و تصادفات زیادی چون عروج و افول جهانی ـ تاریحی داعش در همسایگی های ترکیه؛ کودتای نافرجام نظامی و تصفیه های دامنه دار عقبی در خودِ آن؛ همذات ماموریت تان بود و حتی به روایتی خود هم ازین رهگذر صدمه دیدید؛ لابد می پنداشتیم که با شما در مورد زوایای گوناگون مسایل افغانستان؛ کارِ آگاهی دهی و خبره سازی انجام میشود. بنا بر همه اینها؛ شما که به افغانستان تشریف می آورید؛ دیگر نه تنها از تاریخ و جریانات بالفعل سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و بشری آن بلکه از مرکبات و اجزای ریز و درشت عناصر فیزیکی و کیمیاوی تشکیل دهنده آن؛ نیز دانا ترین میباشید.
حالا هم چنین باور هست؛ ولیکن نخستین «اعلامیه» یا کنفرانس مطبوعاتی تان در افغانستان طی هفته قبل؛ اندکی از چنین انتظار دور بود. شاید از اینکه دنیا به سرعت در تحول است؛ این عقبماندگی ما بیخبران باشد که فرمایشات شما به نگاه ما «سفیرانه» نیامده است؛ یک احتمال دیگر هم این است که شما نماینده نزد «مغز متفکر دوم جهان» استید؛ لذا ممکن است صلاح دیده باشید که فرمایش ذیقیمت و بلند بالای ایشان را زمین نگذارید.
ما عقبماندگان که چیز هایی مانند رول ایستیورد انگلیسی خواسته اند؛ در قرن 13 بمانیم و بپوسیم؛ باور سنگگ داریم که سفیر حتی نزد خداوند عالم هم باید فقط نماینده فرستنده خودش باشد و مرعوب کبریای ذات الهی نیز نگردد! میدانیم که به فرمایش زعیم عظمای ما «مغز متفکر دوم جهان» رول ایستیورد ها «بچه خر» اند ولی «ما» هنوز از آدمیزاد بودن معزول نگشته ایم یعنی که استعفای مان توسط «مغز متفکر دوم جهان» منظور نگردیده است!
خوب. اینکه استعفای عطا محمد نور از مقام ولایت بلخ افغانستان ـ نه از مقام آدمی ـ منظور گردیده و توسط وی پذیرفته نشده و موجب جنجال کلان گردیده است؛ و شما و زعمای افخم تان نمیخواهید این جنجال غیر «مسالمت آمیز» شود؛ گپ دیگر است که انتظار میرفت شما بیشتر و بهتر از هرکس دیگر در افغانستان؛ کُنه آنرا میدانستید و کم از کم در مورد تجاهل و تحکم نمی فرمودید.
سخنان شما در مورد رد اتهامات مبنی بر اینکه ایالات متحده از داعش حمایت میکند و تحت همین نام میخواهد لشکر های نیابتی درست کرده شمال افغانستان را؛ «وزیرستان شمالی» بسازد تا کشور های آسیای میانه و بالاخره روسیه را؛ «افغانستان» های دیگر و حتی بالاتر از آن بگرداند؛ کافی نیست. احتمالاً خود تان از من و ما بهتر میدانید و باید بدانید که این امر به مردمان ما خصوصاً اهالی شمال باورانیده شده است. و «باور»؛ آن داشته انگیزش دهنده آدمی است که دنیا را چندین و چند بار زیر و رو کرده است و قریب تمامی معابد و یادگار های شگفت انگیز تاریخی بشر فقط به نیروی «باور ها» ساختمان پذیرفته و ماندگار شده اند!
اینکه موضوع عطامحمد نور مشکل خلق کرده است؛ زیاد ترش بر همین «باور» بنا دارد. مردمان ملیونی بیشترینه نه «به حُب علی بلکه به بُغض معاویه» به عطا محمد نور و دوستم و مماثل ها توانایی و اقتدار میدهند.
حتی متأسفانه در سنترِ معکوس این «باور»؛ نمیدانم!!! به گناه کی ها؛ «مغز متفکر دوم جهان» هم قرار گرفته اند!!
جناب سفیر کبیر!
مسئاله خیلی ها ژرفا و پهنا و ریشه و ته ریشه دارد!
این کمترین شاد نشدم که عطا محمد نور به شما توصیه کرد «قانون اساسی افغانستان» را بخوانید!
این یعنی اینکه شما خدا نخواسته حتی سند تهدابی کشور محل ماموریت خود را نخوانده اید و نمیدانید؛ وانگهی چگونه سفیر کبیر و نماینده یک ابرقدرت در آن سرزمین استید؟!
به گمانم این معنی را هم مردم ذیعلاقه افغانستان میگیرند و هم شاید مردمان امریکا و جهان و خصوصاً مردمان صاحب سوءظن به امریکا!….
بسیار ببخشید؛ دیگر نمیتوانم چیزی بگویم، بغض گلویم را گرفته است و هار و هور میگیریم:
ناچار از شما تمنا میکنم؛ اگر قانون اساسی افغانستان را میخوانید یا نه؛ لطفاً شمه ای از مقدمات آمدن عطا محمد نور و همراهان را در مقابل «مغز متفکر دوم جهان» تا اندکی مانده به تشریف آوری جناب جان کیری در افغانستان و پیش و پس کردن آن و این را درین سند عتیقه مرور فرمائید. به فاکت های سترگ مندرج این تألیف؛ تاکنون هیچ مرد و نامردی پاسخ گفته نتوانسته است!
ممنون شما؛ زحمت را می بخشید!
جان بقا باشید!
*********
عمیق ترین راز های پشت پرده انتخابات و بحران انتخاباتی افغانستان
(انتشار یافته در انترنیت افغانی سه سال قبل)
+ عربستان “سعودی با دادن 100 ملیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.”
+ ـ… پس متفکر اول و سوم جهان کی ها اند؟
+ ـ … آیا به راستی؛ افغانها در سیاست پروفیسر استند؟
صرف نظر از اینکه انتخابات ریاست جمهوری افغانستان حسب متن و معنای حماسه دموکراتیک مردمی در 16 حمل 1393 که دسیسه آمیز به دور دوم نیز کشانیده شد؛ به ایجاد دولت طرف قبول اکثریت مردم می انجامد و یا برعکس تا سرحد تجزیه کشور و بحران های هولناک پیش و پس از آن؛ انکشاف می یابد؛ نفس این تجربه سیاسی ـ اجتماعی بزرگتر و پر اهمیت تر و در نتیجه برای همه گان حیاتی تر از آن است که بتوان با عقل سلیم در قبال آن؛ بی تفاوت بود.
انتخابات و دموکراسی؛ در همه جهان واژه های دهان پُرکنی استند و معمولاً از جانب طبقات و اقشار حاکمه و کلیه نهاد ها و سیستم های ساختاری و تبلیغاتی آنها؛ چندان تمایلی وجود ندارد که به معانی و مصداق های این واژه ها؛ با دقت های علمی و ساینتفیک؛ چنانکه در خیلی از ساحات دیگر حیات اجتماعی و فرهنگی و رفتاری پرداخته میشود؛ انهماک صورت بگیرد. لذا هرانچه در اطراف دموکراسی و انتخابات و برابری حقوقی و سیاسی افراد شهروند دولت ها و کشور ها حرف و حدیث است؛ اغلب شعاری و عوامفریبانه میباشد و این حکم قطعاً شامل نهاد ها وسیستم های اجرایی و مدیریتی روند های موسوم به دموکراسی و منجمله انتخابات؛ نیز میگردد.
علت آن است که این واژه ها و مصداق های آنها به شدید ترین وجوه مرتبط به اقتدار و امتیاز و قدرت سیاسی است. در جهان کنونی که میگویند؛ توسط انقلاب انفورماتیکی (اطلاعاتی و رسانه ای)؛ به دهکده ای مبدل گردیده است؛ دیگر جزایر مجزا و منحصر به خویش وجود ندارد؛ معانی سرحدات، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی… دیگر معانی قرن 19 و حتی قرن 20 نیست تا چه رسد به قرون 6 و 7 میلادی یا قرون 1و2 هجری ـ عربی و اسلامی…
بنابرین بسی مولفه ها و موسسات و روند های قدرت سیاسی در کشور هایی مانند افغانستان؛ جداً با قدرت های منطقوی و جهانی منوط و مرتبط میباشد و در نتیجه انتخابات خصوصاً در مورد رأس هرم قدرت سیاسی (ریاست جمهوری) ـ چه به گونه استخباراتی و صلح آمیز و چه به گونه جنگی و خونچکان مانند مورد افغانستان و پاکستان؛ ابداً فقط با رأی مردم عادی متحقق نمیگردد. و در همین حال رأی مردمان هم تا جایی قیمت و قدرت دارد که آنها آگاهی و توانایی و سازمانیافتگی و ورزیدگی داشته باشند و قادر گردند عملی شدن مدعیات شعاری مندرج در قوانین و لوایح و نهاد ها و مؤسسات… را هوشیارانه بخواهند و بر ارکان های اساسی و دایمی قدرت حاکمه؛ تحمیل بدارند.
در جهان باصطلاح بسیار پیشرفته و «آزاد» و دموکراتیک کنونی که مثلاً ایالات متحده امریکا پیشقدم آن است؛ نیز شهروندان مربوط به طبقات متوسط و پائینی جامعه؛ عملاً به مثابه انتخاب شوندگان و کاندیدانِ مطرح؛ نمیتوانند عرض اندام نمایند؛ لذا آنها محکوم به انتخاب میان بد و بدتر در جمع نامزدان طبقه حاکم استند. طبقه یا طبقات حاکم؛ وقتا که میان جامعه فعالیت سیاسی و حزبی میکنند؛ برنامه ها و شعار هایی را به پیش میکشند که کمابیش منافع و تمایلات طبقات متوسط و پائینی را که حسب ادعای دموکراسی؛ نیازمند آرای آنها استند؛ بازتاب دهد و نوازش کند.
در نتیجه مردمان به انتخاب میان این یا آن شعار و احیاناً برنامه و قسماً کاریزمای شخصیتی و تیمی و حزبی وغیره می پردازند که آنهم با فلتر ها و چل و فن های متعدد و متکثر؛ غربالگری و کانالیزه میگردد و سرانجام چیزی تقریباً معادل درام و نمایش گسترده خیابانی و شهری متحقق گردیده صحنه ها و پرسوناژ ها جابجا میشود.
گرچه به لحاظ تئوری؛ این که طبقه بالنده ای قدرت سیاسی را از طبقه سابقاً حاکم بتواند به طریق انتخابات متصرف شود؛ منتفی نیست ولی این رخداد در عالم واقعیت اجتماعی و اقتصادی یعنی در عمل و پراتیک؛ مستلزم عامل ها و متغییر ها و تصادف های متعدد بیشتر شاذ و نادر میباشد.
آنچه هیچگاه و هیچکس نباید فراموش کند؛ این است که دموکراسی و از مصادیق آن انتخابات؛ به محمل های معین اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ضرورت دارد. عمده ترین این محمل ها همانا شهریت و مدنیت و نهادینه شدن روان و کلتور شهری و مدنی به مقیاس عصر بورژوازی در سرزمین معین میباشد و عمدتاً طبقات سرمایه دار تجاری و صنعتی داعیه دار و ممثل قسمی دموکراسی بوده اند و میتوانند باشند. این بدان معنی است که طبقات فئودال و نیمه فئودال و خاصتاً قبایل و عشایر وامانده و عقب نگهداشته شده که در پیله فرهنگ ها و الگو های رفتاری ماقبل تمدن تنیده اند؛ قادر به تمثیل و تحقق حد اقل های دموکراسی هم نیستند و نمیتوانند باشند.
در گذشته ها که اردوگاه «صلح و سوسیالیزم» با قدرت و جبروت جهانی؛ وجود داشت؛ حتی به حساب مراحل تکامل تاریخی (حسب ماتریالیزم تاریخی و پنج مرحله عمده و اصلی در آن) ادعا میشد که جوامع عقبمانده فئودالی و قبیلوی میتوانند با اتکا به نیرو ها و امکانات حمایوی این اردوگاه؛ مرحله تکامل پر رنج و درد سرمایه داری را نگذرانند و در مقابل همه آنچه را که سرمایه داری قبلاً منحیث وظیفه تاریخی در جوامع انجام داده است؛ و صد مرتبه سریعتر و بهتر از آن؛ توسط نسخه «راه رشد غیر سرمایه داری» متحقق سازند. درین زمره وظایف دموکراتیزه کردن دولت و قدرت و اداره هم می آمد و به همین جهت؛ معمولاً کشور های دارای تمایل راه رشد غیر سرمایه داری و نظامات منطبق با آن؛ «دموکراتیک» و «دموکراتیک خلق» و «دموکراتیک توده ای» وغیره عنوان میشدند.
اما؛ از آنجا که محملِ شهریت و مدنیت و فرهنگ و روان مدرنیته درین سرزمین ها غایب و یا بی حد ضعیف و نحیف بود که آنهم مترتب بود بر عدم صنعت و بازار توانا و غلبه فئودالیته و قبیله در مناسبات اجتماعی و فرهنگی و روانی و رفتاری؛ این تئوری و ترفند مؤفقیت چندانی کسب ننمود و مخصوصاً مدعیات دموکراسی؛ جز به استبداد فردی و توتالیتاریزم دیوانی و حکومتی منجر نگردید.
خاصتاً امروزه که دنیا از قطب « صلح و سوسیالیزم» محروم گردیده؛ قطب ابر قدرت سرمایه داری مونوپول و متروپول عین ادعا را در مورد دموکراسی دارد. حسب این ادعا با تکیه بر امکانات مالی و اقتصادی و نظامی جهان سرمایه داری؛ کشور های وامانده در مناسبات فئودالی و ماقبل فئودالی؛ میتوانند حایز نظامات دموکراتیک و منجمله انتخابات ها گردند.
همین مدعیات و مصداق های آن است که طی 13 سال اخیر؛ نُقل محافل سیاسی و کتلوی و خانوادگی و سازمانی در افغانستان ماقبل فئودالی و قبیلوی گردیده و میرود که به یک جریان غلبه کننده مبدل گردد.
انتخابات کنونی ریاست جمهوری که گویا دو دور آن؛ تاکنون برگزار شده؛ حلقه ای از همین زنجیر میباشد.
قرار معلوم نهایتاً درین انتخابات؛ دو تیم به زعامت دو فیگور؛ باقی ماندند که قرار شد در دور دوم؛ باهم رقابت نمایند.
دور دوم نیز؛ گویا انجام گرفت. اما یکی از طرف ها؛ نتایج این دور را نپذیرفته و با پروسه؛ بایکات نمود.
ما اینجا؛ مسلماً نه به جزئیات می پردازیم و نه پرداخته میتوانیم؛ اما در کُل؛ آنچنانکه ظاهراً به نظر می آید؛ مسئاله ساده و بسیط نیست. چنانیکه حسب نورماتیف های قبلاً تصریح شده؛ هردو طرف به حد لازم؛ شهری و مدنی نبوده بلکه قومی و قبیلوی تشریف دارند و مذهب مورد ادعای طرفین هم که اساساً «ضدمذهب» مصنوع اموی ها در قرن اول تاریخ و فرهنگ اسلامی است؛ و در آخرین تحلیل یک مجموعه روایات قبیلوی بدویان دوران میانی بربریت در شبه جزیره عربستان میباشد که پس از قتل پیامبر اسلام توسط سیاسیون اموی و عباسی و حتی اسرائیلی؛ سرهم گردیده است.
در چنین شرایط؛ توقع اینکه دموکراسی و انتخابات ایده آل؛ متحقق گردد و عدالت الهی و برابری شهروندی به کرسی نشیند؛ غالباً دست نیافتنی است و این ایده آل حتی در قبله های دموکراسی لیبرال؛ با عالم عمل و دنیای واقعیت؛ همخوانی به هم نمیرساند.
بنده؛ اینجا میل ندارم که وارد مباحث تحلیلی و تحقیقی شوم و میان مدعیات دو تیم رقیب انتخابات دور دوم ریاست جمهوری موضعگیری نمایم. ولی منحیث وظیفه روشنگرانه ناگزیر استم؛ خدمت جوانان روشن روان افغانستان عرض نمایم که نیاز بینش و دانش و مایه توان مانور های بالفعل ما؛ اکتساب اطلاعات صحیح از همه عرصه ها در مقیاس پهنای عالم انسانی میباشد و ما در چوکات فکر و اندیشه و میل و جذبه و احساس قوم و قبیله تقریباً هیچ چیزی از رفتار ها و هنجارها و روند های دموکراسی و انتخابات…را نمیتوانیم از خویشتن ساطع و در خویشتن متبلور نمائیم.
افغانستان؛ اساساً کشوری با مناسبات تولید و معیشت و روان اجتماعی و فرهنگی ماقبل فئودالی و قبیلوی است که اشتراکات عدیده فرا مرزی با شمال و جنوب و شرق و غرب خود دارد و به لحاظ مذهبی؛ حایز جهان وطنی (انترناسیونالیزم) مغشوش اسلامی شیعی و سنی و اسماعیلی است و به دلیل آن؛ تعلقات خاطر نیرومند با عرب ها و ایرانی ها و ترک ها و … های همکیش دارد.
تمدن هایی که در افغانستان و سرزمین های هم تاریخ آن بوده است؛ نیز به لحاظ روبنایی هیچگاه عناصری مثلاً چون دموکراسی شهری یونان را در خود تجربه نکرده است و استبداد آسیایی غالباً وحشیانه در پهنه آن همه جا مشترک و مسری و حتی نظام خانواده؛ درین سرزمین؛ زندان گونه، پدر سالار و دیکتاتوری بوده حقوق و شریعت مبتنی بر جسمیت و فیزیک و نه معنویت و روان؛ در آن استیلا داشته است.
در قرن 19 و 20 که مدرنیته و رونسانس و روشنگری ـ البته همراه با استعمار اروپایی ـ کمابیش در پیرامون افغانستان شاخ و پنجه می یافت؛ افغانستان؛ هم به دلیل محافظه کاری متوحشانه سنتی و هم به دلیل «منطقه حایل» واقع شدن میان قدرت های استعماری (روسیه تزاری و انگلیس) به یک خندق عقبماندگی و ارتجاع سیاه؛ بدل گردید و حتی به یک «سیاه چاله» شباهت یافت که سر برآوردن طالبان و طالبانیگری یا ارتجاعیت ماورای سیاه از آن؛ در اواخر قرن بیستم؛ بیان روشن مدعا میباشد.
با نظر داشت همه اینها؛ پاگیری عنعنات مدرن و دموکراتیک درین جغرافیا نه اینکه سهل و راحت نیست بلکه دارای انبوه چالش ها و موانع میباشد و آنچه؛ غالباً به طور ظاهری و شعاری و «وارداتی» در آن؛ مطرح و موجود گردیده نیز بدون کیفیت حمایت «اردوگاه دموکراسی» از بیرون؛ طرف سوال جدی قرار دارد و با اینکه مردم عام افغانستان جداً نشان داده اند که دموکراسی و انتخابات را برگزیده اند؛ هنوز فاصله ما تا بومی شدن و نهادینه شدن و جزء آگاهی و رفتار و منش عامه گردیدن اینها؛ بسیار طولانی میباشد.
وانگهی؛ تنها عناصر بومی و ملی مثبت و منفی نیستند که بر دموکراسی نوپای افغانستان تأثیر دارند بلکه عوامل و جریانات عدیده منطقوی و جهانی؛ هم در سمت و سو دهی و قوت و ضعف و استقامت و انحراف آن؛ دخیل و اندر کار میباشند.
صرف به گونه مشت نمونه خروار؛ اینجا نوشتار حاوی تحقیق و تتبع ویژه؛ از محترم وحید مژده را خدمت عزیزان تقدیم میدارم که با وصف متمایل بودن به طالبان؛ تفحص و تحقیق و باریکبینی بایسته را در موضوع مبذول داشته است و شما با مرور متن؛ که البته من آنرا از منابع طالبان به دست آورده ام؛ با خیلی از حقایق در مورد عملکرد قدرت های حاکم در کابل و ریاض و تهران و اسلام آباد و فراتر بر له و بر علیه این دموکراسی و خاصتاً در مورد انتخابات اخیر مواجه میشوید و به راز های سر به مُهر اینکه چرا انتخابات دور دوم ریاست جمهوری؛ به سانحه منجر گشته و میرود که فاجعه آفرین گردد؛ اتصال می یابید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وحید «مژده»
از انتخابات تا بعد از انتخابات!
مدتها قبل که هنوز نام های کاندیدا ها مشخص نبود، شایع بود که داود زی کاندیدای ریاست جمهوری خواهد بود. عربستان سعودی از وی دعوت نمود تا به آن کشور برود. در همان موقع گفته می شد که زلمی هیوادمل هم کاندیدا خواهد بود و وی هم به سعودی دعوت شد. زلمی رسول هم به سعودی رفت و نیز اشرف غنی احمدزی. این سعودی رفتن ها سوال برانگیز بود.
در کنار اشرف غنی احمدزی شخصیت های متفاوتی وجود داشتند، از عناصر چپ گرفته تا قومیت های گراهای پشتون واز داکتر عبدالقیوم کوچی کاکای داکتر اشرف غنی که با طالبان رابطهء نزدیک دارد تا قاسم حلیمی و برادران شنواری.
حلیمی اعجوبه ای است که نظیرش را در افغانستان کمتر می توان یافت. او فارغ دانشگاه الازهر در مصر است استعداد عجیبی در ایجاد رابطه و تماس داشته و با بعضی از شخصیت های مهم در سعودی و امارات آشنائی نزدیک دارد. وجود افراد با استعدادی چون قاسم حلیمی و حمیدالله فاروقی مزیت تیم اشرف غنی بود.
شکی نیست که هم در انتخابات دور اول و هم در دور دوم تقلبات وسیعی صورت گرفت اما باید این نکته را هم در نظر بگیریم که تیم اشرف غنی بخصوص در دور دوم با ابتکار عمل کرد بعنوان مثال:
پخش یک سی دی تصویری از جنگ های کابل بخصوص از واقعهء افشار که با مهارت زیاد ترتیب شده و در مناطق هزاره نشین از غرب کابل گرفته تا بامیان و سایر جاها توزیع شد، در تغییر نظر هزاره ها در دور دوم موثر واقع شد. حتی بعضی از جوانان هزاره که در دور اول به داکتر عبدالله رای داده بودند، بعد از دیدن این سی دی در دور دوم یا اصلا رای ندادند ویا به اشرف غنی رای دادند.
انتشار نامه هائی از طرف طالبان در مناطق پشتون نشین کشور که در آن از مردم خواسته شده بود تا به اشرف غنی رای دهند و نیز انتشار یک نامهء رسمی که گویا گزارشی از طرف امنیت ملی بود و در آن داکتر عبدالله در واقعهء هوتل آریانا کابل به تلاش در کشتن انجنیر محمد خان متهم شده بود، تلاش دیگری به منظور تغییر اذهان عامه بود که از طرف تیم داکتر اشرف غنی صورت گرفت و البته بی تاثیر نبود.
امریکائی ها می خواستند در افغانستان تغییر آورند و دیگر به شورای نظار و جمعیت اسلامی بعنوان گروهی که فرصت های زیادی را بخاطر منافع شخصی خود به هدر داده اند می دیدند. بزرگترین مشکل مارشال فهیم بود که اگر کنار می رفت، بزرگترین مانع از سر راه برداشته می شد. او نیز قبل از انتخابات وفات یافت.
امریکا می خواست برنامهء خود را در افغانستان پیاده نماید اما نمی خواست کاری کند که سروصدای کرزی را بلند نماید به همین دلیل این برنامه را به سعودی سپرد.
نقش سعودی:
طوریکه می دانیم رهبران عربستان سعودی در قضایای جهان اسلام بخصوص در عراق و سوریه از امریکا بشدت آزرده شدند اما بقدرت رسیدن اخوانی ها در مصر موجب شد تا موقعیت سعودی نزد امریکا و اسرائیل تقویت گردد. سعودی با امریکا به این توافق رسید که در مقابل کنار زدن اخوان از قدرت در مصر، باید ایران تحت فشار قرار گیرد و امریکا این معامله با سعودی را پذیرفت.
وقایع عراق و نقش سعودی و قطر در آن نیاز به توضیح بیشتر ندارد. سعودی و قطر از داعش خواستند تا اعلام نماید که از القاعده جدا شده است و به این ترتیب این گروه توانست بخش بزرگی از مناطق سنی نشین عراق را متصرف شود و حتی اجازه یابد تا بخشی از خاک سوریه را نیز با عراق یکجا نماید. زیرا سنی ها در عراق در اقلیت و در سوریه اکثریت اند. یکجا شدن این دو کشور به معنی در اقلیت قرار گرفتن شیعیان در عراق خواهد بود.
در همسایه دیگر ایران یعنی افغانستان، داکتر عبدالله که شایع بود بیش از سی ملیون دالر در کمپاین انتخاباتی از ایران دریافت کرده است، از نظر سعودیها شخصی مطلوب نبود. سعودی در قضیهء افغانستان همیشه از طریق پاکستان عمل کرده است اما در این انتخابات پاکستان ترجیح می داد تا بعد از کرزی داکتر عبدالله را بر مسند قدرت ببیند زیرا داکتر عبدالله بارها از حل مشکل دیورند با پاکستان در صورت رسیدن به قدرت سخن گفته بود. اما نوازشریف با رابطهء نزدیکی که با سعودی ها داشت، در دور دوم انتخابات دیگر بدنبال پیروزی داکتر عبدالله نبود.
امریکا در دو کشور همسایهء ایران یعنی افغانستان و عراق، دو رژیم ضد ایران را از بین برده بود و باید این کار را جبران می کرد. برای این کار سعودی در افغانستان دست بکار شد و با دادن 100 ملیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.
حکمتیار:
برعکس آنچه که در رسانه های افغانستان گفته می شود که پاکستان بدنبال بقدرت رسانیدن مجدد طالبان در افغانستان است، پاکستان نمی خواهد طالبان باردیگر در افغانستان بقدرت برسند بلکه بیشتر به چهره ای چون حکمتیار نیاز دارد. حکمتیار قطب الدین هلال را با تیمی از افراد حزب از پیشاور به کابل فرستاد و هلال بدون مشکل شامل روند انتخابات ریاست جمهوری شد.
شرط حکمتیار این بود که از کاندیدائی حمایت می کند که قرارداد امنیتی با امریکا را امضا نکند و او در دور اول از هلال حمایت کرد. با اعلام اوباما مبنی براینکه نیروهای امریکایی بعد از 2016 از افغانستان بصورت کامل خارج خواهند شد، دیگر مسئلهء قرارداد امنیتی منتفی است و او هم به هلال دستور داد تا در کنار اشرف غنی قرار گیرد. امروز تقریبا تمام افراد مهم حزب اسلامی در کابل اند و احتمال اینکه در آیندهء نزدیک حکمتیار را هم در کابل ببینیم، دور از تصور نیست.
از جانب دیگر حکمتیار در طول چند سال گذشته موضع تند علیه ایران داشته است و نیز جنگ های افراد وی با طالبان هم نشان می دهد که او با طالبان سرسازش ندارد. تصور اینست که وجود چنین شخصی در حکومت آینده می تواند تاحدی نفوذ طالبان را در مناطق پشتون نشین مهار نماید.
اینکه بتوان حکمتیار را در کابل دید، زیاد متصور نیست اما این امکان وجود دارد که وی بعد از تغییر حکومت در افغانستان، از حالت زیرزمینی بیرون آید. او قبلا گفته است که دیگر علاقه ای به سیاست ندارد و بیشتر کار های تحقیقی را ترجیح می دهد. آیا وی نیز به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته خواهد رفت تا باقی عمر خود را به کار های تحقیقی بپردازد؟
داکتر عبدالله:
داکتر عبدالله و تیم وی برداشت سطحی از این جریانات داشتند. آنها سرشار از احساس خوش پیروزی در دور اول، به دور دوم پا گذاشتند غافل از اینکه عربستان سعودی و کمیسیون انتخابات تصمیم خود را گرفته بودند.
هرچند هواداران داکتر عبدالله در کنار تظاهرات مدنی، تهدید به خشونت هم کرده اند اما به سختی می توان تصور کرد که آنها به مقاومت مسلحانه رو آورند و اگر به قناعت شان پرداخته نشود، فقط می توانند بصورت محدود مشکل ایجاد نمایند و در نهایت با وضع کنار خواهند آمد. سعودی ها با دادن پول می توانند چنین مشکلات را حل کنند. هرچند سخن از یک بحران بزرگ در میان است اما در خفا تلاش هائی در جریان است تا کار به جاهای باریک نکشد و مشکل جاری توسط امریکا حل گردد.
از آنجائی که اشرف غنی و داکتر عبدالله با هم بشدت مخالف اند، یکی از گزینه ها برای حل این مشکل شاید این باشد که روی یک حکومت جدید کار شود و یک شخص مورد قبول دوطرف، رهبری حکومت جدید را بعهده بگیرد. اما این شخص کی خواهد بود؟
آیا ستار سیرت برخواهد گشت؟
داکتر عبدالستار سیرت کسی است که سالهای طولانی را در سعودی بسر برده و اکنون در امریکا زنده گی می کند. او در کنفرانس بن اول نیز بیشترین آراء را بدست آورد اما چون در آن زمان امریکا به یک رهبر پشتون برای افغانستان نیاز داشت، همای پادشاهی بر سر کرزی نشست. اگر دوطرف این کشمکش یکی در برابر دیگری کوتاه نیایند، چارهء کار یک حکومت مثلا وحدت ملی خواهد بود. این راه حل می تواند از تنش های قومی نیز بکاهد.
در این زمینه ما یک تجربهء دیگر را هم پشت سر نهاده ایم و آن زمانی بود که رقابت میان استاد سیاف وقانونی بر سر ریاست ولسی جرگه به نتیجه نرسید و سرانجام یک ازبیک به این سمت انتصاب شد. آیا این تجربه این بار دریک سطح بزرگتر تکرار خواهد شد؟
طالبان:
طالبان با درک وضعیت می خواهند موقعیت خود را در افغانستان تحکیم ببخشند. شدت گرفتن حملات آنان بصورت جبهه ای این قصد را نشان می دهد که آنها در صدد بدست آوردن کنترول بعضی از مناطق اند تا در این معاملات سیاسی در نظر گرفته شوند.
همانگونه که در قضیهء عراق، سعودی و قطر با هم نزدیک شدند، در افغانستان نیز امکان چنین نزدیکی مشهود است. دفتر سیاسی طالبان در قطر بعد از روشن شدن اوضاع در کابل، مذاکرات را با امریکا و حکومت افغانستان آغاز خواهد کرد و در نهایت همانگونه که اوباما وعده داده است، جنگ افغانستان را مسئولانه به پایان خواهد آورد.
اما این نکته را هم باید در نظر داشت که افغانستان کشوری است که پیشبینی تحولات اوضاع در آن سخت دشوار است. هرچند بازیگران اصلی در این تحولات مردم افغانستان نیستند اما این مردم گاهی با یک اقدام غیر قابل پیشبینی، می توانند مسیر بازی خارجی ها را تغییر دهند.
ــــــــــــــــــــــــ
پس از اینها؛ میرسم به پرسش محترمه سکینه عزیز و آی تن گل آغا از ولسوالی خواجه دو کوه ولایت جوزجان که طی ایمیل زیبای شان مطرح نموده اند:
ـ وقتی محترم اشرف غنی احمد زی؛ دومین مرد متفکر جهان؛ شناخته شده اند؛ درین ردیف باید سه نفر باشند؛ مانند برنده های فوتبال. پس داریم؛ متفکر اول؛ متفکردوم و متفکر سوم.
لطف نموده مغز های متفکر اول و سوم را هم برای ما معرفی نمائید تا متفکر دوم را با آنها مقایسه نموده قدر بدانیم.
آرزو داریم متفکر اول یعنی پیشتر از جناب اشرف غنی را مفصلتر معرفی کنید که کیست و در کجاست و چه صفات و ارزش ها دارد؛ و بعد متفکر سوم جهان را؛ که مردم بدانند این متفکران چه ثروت هایی میباشند؟!
دوم : آیا افراد مربوط به مردم افغانستان از شهری ها و خارج دیده ها و تحصیلکرده ها تا دهنشین ها و کوچی ها و معتاد ها و گدا ها و ناقص الخلقه ها؛ بالاتر از جناب متفکر دوم جهان اشرف غنی احمد زی صاحب؛ آگاهی در سیاست داشته و پروفیسر در سیاست استند؛ طوریکه جناب شان بار بار لطف کرده و فرموده اند؟
در پاسخ این عزیزان؛ احتراماً عرض میشود که :
پرسش های شما؛ خود جواب سوال هایتان میباشد. بنده و همکارانم در بنیاد گوهر اصیل آدمی؛ تاکنون از چیزی در مصداق المپیاد متفکران در جهان؛ آگاهی نداریم که در فاینل آن مانند مسابقات ورزشی یک یا چند نفر به سکوی قهرمانی رسیده جام و نشان و مدال کمایی نموده باشند.
اما به راستی؛ وقتی متفکر دوم داریم؛ باید متفکر اول و سوم هم داشته باشیم؛ و نیز برای صعود به مقام اول تلاش و اصرار نمائیم. الا اینکه متفکر اول؛ خود خداوند باشد و یا مانند برخی از قبایل بدوی و جنگلی؛ ترتیب حساب ما از 0 و 1 نه؛ بلکه از 2 و بسیار؛ و نظایر اینها آغاز گردد. لهذا ضمن عرض سپاس؛ فقط برای شما و همه مردمان مرزبوم سرافراز مان؛ خرد و آبادی و شادابی و آزادگی تمنا می نمایم.