خبر و دیدگاه

صفحه ای از تاریخ

دیوانه کار خودرا کرد

فبلا این موضوع را میدانستم اما مدرکی دردست نبود که نام ببرم،  بالاخره،  گرامی قدری که درین راه جانفشانی هایی قابل تحسینی کرده درنبشته ای محترم داؤد ملکیار درصفحه ای انترنتی افغان جرمن مورخ ۱۸.۷.۲۰۱۷برخوردم.

هنگامی که پدرداؤود، عبدالعزیزپسر کلانِ محمد یوسف درفرانسه بود، داؤدخان پسرِ کلانِ پدر،  چند صنف مکتب را درپاریس خواند. آقای صدیق فرهنگ درکتاب خاطرات خود می نویسد «عبدالعزیزخان پدرسردارداؤد کم سواد بود،  هنگامی که درپاریس سفیرکبیربود مرحوم غلام محمدغباربه حیث سرکاتب اجرای وظیفه میکرد. عبدالعزیزخان ارادت کامل به نویستده گی وی داشت، غباراین را میدانست و ویرا به مسخره گی می کشاند مثل سپه سالار را سپرسالارمی گفت یا اگرکسی می مرد، غباردرحضورسردارمیگفت خداوند بهشت را مغفرتش کند. سردار طوطی واراین جملات را تکرارمی کرد چند بارنادرخان وی را اصلاح کرد؛ اما آن جملات درذهنش نقش بسته بود. بعدا نادرخان پیداکرده که این کاراستاد است وسخت باوی دشمنی گرفت. داؤد خان این کودنی را از پدر به میراث برد.

پسری کوندارد نشانی از پدر     توبیگانه خوانش مخوانش پسر

داؤد خان دربازگشت درمکتب نظامی مهتاب قلعه کورس پیاده نظام را آموخت بعد از فراغت درسن بیست و سه سالگی به رتبه ای اعزازی جنرالی ازطرف کاکای سکه ای ظالمش هاشم خان، ظاهرا صدراعظم اما هرکاره ای مملکت، مفتخر وقوماندان قوای مرکزونائب الحکومه ای سمت مشرقی مقررشد.

در ۱۹۵۳ هنگامی که در تشییع جنازه ای استالین دررآس هیئت به شهر مسکو رفت دلباخته ای روس ها شد درسال ۱۹۲۷وقتی هندن بورگ به افتخار غازی امان الله دعوت شب نشینی ترتیب کرد وی خطاب به مهماندار خود گفت شما اهمیت دوستی مارا ازآنجا بدانید که من جگرگوشه ای خودرا برای تعلیم به مملکت شما روان کرده ام.  داؤد چنان شیفته ای روس ها شده بود که به پیرویِ وی عمر و میرویس را به ماسکو روان کرد از پسرسومی اش خبر ندارم بعد قراداد ۱۹۵۶ که داؤد دست بازبه خرید اسلحه ای کهنه وفرسوده توسط مجلس خودخوانده اش دست یازید دگر در مقابل روس ها نه درزبانش نیامد هرغلطی را صحه گذاشت هر جنایتی را خرَه شُو گفت و میتر صدور گاز در شوروی نصب شد وقیمت گاز رابه نازلترین نرخ محاسبه شد. مکاتب لیلیه رحمن بابا  و خوشحال خان ختک دراصل فابریکه های کمونستی وطن فروشی قاتلین مردم ما درکابل بازشد درحالیکه خرچ هرمتعلم سرحدی ده برابرمتعلم کابلی بود وخاصتا تربیه و پشتیبانی و کمک مالی بی دریغ باند خلق و پرچم را به دوش کشید ودرقتل وبندی گری وطن دوستان و خداپرستان دست های خودرا تا آرنج درخون شان مالید وخاندان اهل دیره دون می گفتد لیونی داود  تا بالاخره وطن ومردم وحتی شیرخواره های خود را چنان آتش زد که شاید ده ها سال دگرشعله ورباشد. درد زیاد است اینک شمارابه خواندن اسناد فرزانه مردی داؤد ملکیاردعوت می کنم:

“و با تأسف و تألم شنیدیم که بلآخره داؤد خان با نا امیدی محض، بعد از نیمه شب هفت ثور، نه تنها برای خود بلکه

برای اعضای خانوادۀ معصوم و بیگناه، بشمول نواسۀ دو سالۀ خویش تصمیم میگیرد تا زنده بدست کودتاچیان نیفتند. و

در حالیکه سه یا چهار تن از اعضای خانواده، در طول آن شب هولناک توسط مرمی های کودتاچیان از بیرون، به قتل

رسیده بودند، در صبحدم هشتم ثور وقتی کودتاچیان به دم دروازه اتاق میرسند، اعضای خانواده یکی پی دیگر، بعضا با تفنگچه های دست داشتۀ شان کشته می شوند و بعضی های دیگر بشمول اطفال خورد سال (دوساله)، توسط میرویس

پسر داؤد خان به ضرب گلوله های کلاشنکوف، از پا در آورده می شوند.

بعضی از شاهدان عینی که درین حوادث دلخراش داخل ارگ، زخمی شدند و یا جان به سلامت برده اند، به دوستان و

اقارب نزدیک خود گفته اند که شخص داؤد خان نیز به ضرب مرمی تفنگچه توسط خودش کشته شد. البته شواهد

بیشتر و مشرح تر درین مورد در دسترس موجود است که در آینده برای تکمیل دقیق تر صفحات تاریخ کشور، با ذکر

منابع پیشکش خواهد شد”.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا