خبر و دیدگاه

چرا حکمتیار از نظر من مردود است؟

شاید حکمتیار را بتوان مسن ترین و کارکشته ترین سیاست پیشه ى فعال در افغانستان دانست. او حداقل چهل سال است که بازیگر مطرحى در صحنه ى سیاسى و نظامى کشور محسوب میشود. نه تنها رهبرى یک حزب نسبتاً فراگیر و قدرتمندى را در دست دارد که به تناسب سایر احزاب از کدر هاى تحصیلکرده ى قابل ملاحظه ى برخوردار است بلکه همواره حامیان خارجى پر و پا قرصى نیز داشته است. موصوف موازى با ماجراجویى داخلى  در دوره هاى مختلف سیاسى، تجربه ى معامله و زد و بند با استخبارات خارجى را نیز در کارنامه اش دارد. بدون مبالغه، از چهل سال بدینسو علیه تمام حکومات افغانستان، کودتا و قیام نموده که همه نافرجام بوده. از اینرو به جرئت میتوان او را متخصص کودتا هاى ناموفق نامید.

در حالیکه مخالفینش او را در آغاز مبارزات سیاسى اش، متهم به داشتن رابطه با جریان چپگراى خلق مى نمایند. او خودش را بنیانگذار اولین هسته ى سیاسى سازمان جوانان مسلمان در کشور معرفى مى نماید. در دوران جهاد،۶٠ در صد کمکهاى ایالات متحده ى امریکا  را که به مجاهدین تخصیص داشت، دریافت مى نمود، اما علیرغم آن تند ترین شعار هاى نه شرقى، نه غربى را هم سر میداد و سالهاست تلاشها و عملکردش را در راستاى اقامه ى دین خدا، تحقق اسلام ناب محمدى و استقرار نظام سوچه ى اسلامى توجیه مى کند.

او فراز و نشیب هاى بسیارى را پشت سر گذاشته و از بحبوهه ى حوادث بیشمارى سر بسلامت برده و با کوله بارى از تجربه و اندوخته به اینجا رسیده است. هوادارانش او را یگانه گزینه ى مناسب و معقول رهبرى و زعامت در افغانستان مى دانند و از این جهت سرسپرده ى اویند. اما مخالفان و منتقدانش از او سیماى منفى و زشتى در تصور شان دارند و او را مصیبتى براى افغانستان میدانند. من نیز او را به چهار دلیل مشخص، شخصیتى مطلوب و گزینه ى مناسبى نه تنها براى زعامت افغانستان بلکه در رهبرى یک حزب سیاسى نیز نمى دانم .

 ١- انحراف اعتقادى

از لابلاى سخنان و عملکرد حکمتیار در طول این سالها، بوضوح آشکار است که دچار انحراف شدید اعتقادى است. مایه و سنگپایه باور هاى دینى او را برداشت ها و تلقینات علماى پاکستانى از اسلام شکل داده و  تفکر اسلام سیاسى وى منطبق بر دیدگاه هاى رهبران جماعت اسلامى آن کشور است. او و پیروان خاصش، استقرار حکومت اسلامى را خیر کثیر دانسته، هر عمل ناروایى را براى رسیدن به این هدف شر قلیل پنداشته، از انجام آن دریغ نمى ورزند. قتل مسلمان ، جنگهاى تنظیمى، راکت پراکنى بر شهر هائیکه حتى هواداران خودش نیز در آن زیست مى نمودند، دروغ گفتن، پیمان شکنى، و وابستگى به استخبارات خارجى را با تمسک بر همین بنیاد غلط اعتقادى مشروع مى دانند و باور دارند که هدف، وسیله را توجیه مى کند.

 ٢- تعصب قومى

علیرغم آنکه هزاران غیر پشتون عضویت حزب اسلامى را داشته و تا هنوز دارند. او بنابر اندیشه ى شوونیستى اش، افغانستان را سرزمین آبایى پشتونها دانسته، معتقد است که زعامت در افغانستان صرفاً حق پشتونهاست. از این هم پا را فراتر گذاشته، سایر اقوام را آلت دست استعمار و اجیران خارجى میداند. در خوشبینانه ترین قضاوت، اگر اورا یک اسلامگراى سیاسى بپذیریم، معتقد است که دست اسلام باید از آستین پشتونها برون شود. نظام اسلامى سایر اقوام برایش پذیرفتنى نیست و به همین دلیل بر علیه حکومت مجاهدین که محوریت آنرا تاجیکان داشتند، بغاوت نمود. او بصراحت نشان داده که از سایر اقوام مخصوصاً هزاره ها متنفر است.

 ٣- عقبگرایى

از گرایشات فردى و دیدگاه هاى شخصى او هویداست که فردى عقبگرا و بدوى است. ارزشهاى مدرن و مدنى جوامع امروز را که مؤثریت آنها به تجربه ثابت شده است، قبول ندارد. مخالف سرسخت دموکراسى، آزادى بیان، حقوق شهروندى، پلورالیزم سیاسى، تنوع فرهنگى و همدیگر پذیرى است. استبداد فکرى چنان در حزبش حاکم است که هوادارانش هم در شکل و هم در محتواى، به اصطلاح معروف عربى ( طابق النعل بالنعل ) مشابه خودش اند. چنانکه بعد از عقیم شدن کودتاى مشترک ( گلبدین – تنى ) زمزمه هاى اعتراض علیه خودسرى و تکروى شخص حکمتیار از شوراى اجرائیه حزب اسلامى بلند شد که بشدت سرکوب گردید. زمانیکه اعضاى شورا خواهان قطع روابط شان با حزب اسلامى شدند. پاسخ حکمتیار براى شان این بود که میتوانند از حزب خارج شوند، اما نمیتوانند عضویت سایر احزاب را کسب نمایند. در غیر آن حذف فزیکى خواهند شد.

۴- وابستگى

نقیصه ى بزرگ دیکر حکمتیار، عدم استقلال و وابستگى اوست. شاید وابستگى او به پاکستان بر احدى پوشیده نباشد، چنانکه جنرال حمیدگل رئیس ISI بصراحت گفت که پابندى حکمتیار بر منافع ملى پاکستان همانند یک پاکستانى است. او بعد از سالها وابستکى به اسلام آباد، طوق غلامى ایران را در دوره ى تسلط طالبان در کابل بگردن آویخت. در دوران جهاد رابطه ى تنگاتنگى با CIA داشت و روى همین اعتماد، ۶٠ فیصد از کمکهاى غرب به او اختصاص داشت. اخیراً در تبانى با انگلیس ها و پاکستانى ها از لست سیاه خارج ساخته شده تا در تطبیق استراتیژى امریکا و انگلیس، بحیث تهدید کننده ى امنیت آسیاى میانه و مناطق مسلمان نشین چین، نقشى را ایفاء نماید که طالبان و داعش در چهار سال اخیر نتوانستند، انجام دهند.

با در نظر داشت دلایل متذکره،  زعامت شخصى با چنین پیشینه و تفکرى، در کشور بحران زده ى مثل افغانستان که نه تنها داراى بافت نامتجانس قومى است بلکه از تفرقه ى داخلى و مداخله خارجى رنج مى برد، نه تنها تبعات ناگوار داخلى دارد بلکه پیآمد هاى زیانبار در روابط افغانستان با کشور هاى منطقه و جهان نیز خواهد داشت که از هیچ زاویه و منظرى به خیر و مصلحت افغانستان نیست.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا