جلال نورانی دیگر طنز نمی نویسد
چه دردناک است که ناگهان نگاهایت روی سطرهای میدوند و در پایان در می یابی که دوستی خاموش شده و بعد قطره قطره لغزش داغ اشکهایی را روی گونههایت احساس میکنی.
امروز دوشنبه بیست و هفتم مارچ ۲۰۱۷ برابر باهفتم حمل ۱۳۹۶ خورشیدی نگاههای من همینگونه روی سطرهای خبر خاموشی طنز نویس، نمایشنامه نویس و پژوهشگر ادبی کشور جلال نورانی دوید، چنان کودکی پا برهنهیی که از خط قوغ آتش بگذرد!
روانت شاد باد! چه نا به هنگام تکاور زندهگی به آن سوی دیوار شکستۀ مرگ جهاندی!
چند سال پیش در پیوند به چگونهگی طنز نویسی افغانستان چیزی نوشته بودم و این سطرها در پیوند به جایگاه طنز نویسی نورانی شکل گرفته بودند.
***
نام جلال نورانی با طنز نویسی افغانسان چنان پیوندی دارد که اساساً نمی شود بدون نام او بحث طنز نویسی در کشور را مطرح کرد. او را می توان یکی از پایه گذاران طنز نویسی به مفهوم امروزین آن در کشور خواند.
جلال نورانی به سال «۱۳۲۷» خورشیدی در شهر کابل چشم به جهان گشود. پس از آموزش های ابتدایی و لیسه در شهر کابل به سال «۱۳۵۱» خورشیدی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل گواهینامۀ لیسانس گرفت.
او هنوز دانشجوی دانشگاه بود که در حلقات مطبوعاتی شهر کابل به حیث یک طنز نویس با استعداد شناخته شد. بدون تردید این امر برای یک دانشجو و آن هم در افغانستان می توانست موفقیت بزرگی به شمار آید. به گمان من نمایشنامه های طنزی جلال نورانی که در نخستین سالهای دهۀ پنجاه از رادیو افغانستان پخش می گردید برای او شهرت زیادی در پی داشت.
در آن سالها برنامههای رادیو افغانستان در میان مردمان کشور شنونده گان زیادی داشت. از آن شمار نمایشنامههای رادیویی که جمعه شب ها انتشار می یافت یکی از سرگمی های مهم و آموزنده برای خانوادهها بود. اکثراً خانوادهها چه در شهرها و چه در دهکدهها جمعه شبها غالبا ساعت «۹» شام به دور رادیوهای خود حلقه می زدند و دریک سکوت لذت بخش به چنین نمایشنامههای که زیر زیگنال «رادیو درام امشب ما» انتشار می یافت گوش می دادند. او در همین زمان بود که طنزهایش را در نشریۀ طنزی « ترجمان» انتشار می داد.
با این همه در دهۀ شصت خورشیدی است که جلال نورانی طنزها و ترجمههای از طنزیاش را به گونۀ گزینههای مستقل انتشار می دهد. به گونۀ مشخص زمانی که او به سال «۱۳۶۱» خورشیدی پس از یک دورۀ آموزش چند ساله از اتحاد شوروی پیشین به افغانسان برگشت درارتباط به طنز نویسی و ترجمۀ طنز به کوششهای جدی تری دست زد.
چنان که گزینههای طنزی «ای هموبیچاره گک اس» و «چه کنم عادتم شده» در همین سالها انتشار یافت. همچنان او دراین سال ها طنزهایی را از منابع بلغاریایی ترجمه کرد که بعداً آن طنزها زیر نام «مربای مرچ» انتشار یافت.
با این حال به پندار من بزرگترین کار جلال نورانی در زمینه، ترجمۀ طنز همان کتاب «طنزهایی از چهار گوشۀ جهان» است.
«طنزهایی از چهار گوشۀ جهان» که نمی دانم نورانی چند سال روی آن کار کرده بود سرگذشت جالبی دارد و آن سر گذشت چنین است که این کتاب در یکی دو شبانه روز در زمستان «۱۳۷۱» خورشیدی نایاب شد و حالا نورانی با وجدان راحت می تواند در ارتباط به آن بنویسید: نایاب.
یکی دو بار این جا و آن جا دیده ام که بعضی از شاعران و نویسنده گان عزیز آن گاه که در صفحۀ چهارم پشتی اثر تازۀ خود آثار گذشتۀ شان را معرفی کرده اند در برابر آثار چاپ شدۀ شان در دهۀ شصت در کابل نوشته اند: نایاب. چه معلوم که این دوستان به فحوای این شعر حافظ :
«زاهد از خندۀ می در طمع خام افتاد» وقتی شنیده اند که آثار گذشتۀ شان در کابل یا پشاور دست یاب نمی شود به این طمع خام نیفتاده باشند که آن آثار چنان ورق زر دست به دست برده شده و نایاب گردیده است.
من از همین جا می خواهم به هیمن شاعران و نویسنده گان ارجمندی که در دهۀ شصت در انجمن نویسنده گان افغانستان کتاب چاپ کرده اند این مژده! را بدهم که دوستان عزیز آثار همۀ شما نایاب شده است، اما نه به وسیلۀ به اصطلاح «کرم های کتاب» بلکه به وسیلۀ فاتحان انجمن نویسنده گان افغانستان. اگر دوستان دیناری در کیسه دارید و نسخۀ منحصر به فردی لطفا آن آثار خود را تجدید چاپ کنید. به هر صورت بر گردم به ماجرای «طنز های از چهار گوشۀ جهان».
یکی از روزها که به خانه بر میگشتم نگاهم از پشت آن پنجرۀ بزرگ به درون دفتر رییس انجمن نویسنده گان افتاد که حالا دیگر به خوابگاه فرمانده و یاران همدل او بدل شده بود.
روی میز رییس «طنزهایی از چهار گوشۀ جهان» را دیدم که چنان خشت هایی بدون هیچ گزافه یی شاید به ارتفاع یک متر سر هم چیده شده بودند. اتفاقاً پوش این کتاب نیز رنگی شبیه به رنگ خشت پخته داشت. به کسی که در کنارم بود و به گمان غالب «حمید مهروز» گفتم: امشب در چهار گوشۀ جهان طنزی باقی نخواهد ماند.
بر گشت و دزدانه از گوشۀ پنجره به سوی میز نگاه کرد. گفت آ، امشب نوبت «همو بیچاره گک» است.
ما به تجربه در یافته بودیم کتابهای که روی میز یا در کنار بخاری قرار میگرفتند جز رفتن به کورۀ کتاب سوزی سرنوشت دیگری نداشتند. به خانه که رسیدم هنوز «طنزهای چهار گوشۀ جهان» پیش نظرم بود به خیالم آمد که نورانی به چهار گوشۀ بخاری می دود و ورقپارههای نیمسوختهیی را گرد آوری می کند. فکر کردم که «مربای مرچ» خورده است که این همه بیتابی می کند. چشماش که به من می افتد می گوید: «چه کنم عادتم شده» در این جا هم در چهار گوشۀ بخاری به دنبال طنز سر گردانم میگویم این طنزها را مگر به چه زبانی ترجمه میکنی؟ میگوید به زبان فارسی دری. میگویم حالا زبان رسمی در کشور که زبان آتش و دود است. تا چیزی بگوید می بینم که بخاری مترجم طنزهای چهار گوشۀ جهان را به زبان دود به طنز سیاهی ترجمه می کند و به چهار گوشۀ آسمان می فرستد. فردا که به انجمن برگشتم روی میز کاملاً خالی بود. تعجب کردم که یک شبه چگونه این همه کتاب راسوختانده اند. از این اثر نایاب نورانی که بگذریم از او دو کتاب دیگر به نام های «تیاتر کودک» و «تیاتر و مکتب» نیز انتشار یافته است. شماری از طنزهای نورانی به زبان های روسی، آلمانی و بلغاریایی ترجمه شده است.
با این حال پس از آن که نورانی در دوران دکتور نجیب الله کشور را ترک کرد ظاهراً در مطبوعات برون مرزی کشور حضور گسترده یی نداشته است و شاید من با آثار تازۀ او بر نخورده ام .
به هر حال او را در طنز نویسی افغانستان میتوان از شمار راهگشایان دانست و شاید یگانه کسی است که ظرف چند دهۀ گذشته با جدیت و مسوولیت بیشتر به نوع ادبی و ژورنالیستی طنز پرداخته است.
*
در سالهای پسین نورانی در افغانستان زندهگی میکرد و زمانی هم مشاور وزارت اطلاعات و فرهنگ بود. او در این سالها نیز خامو شانه و در تنهایی می نوشت.
کتاب پژوهشی « هنر طنزپردازی» او که دست کم در ۶۹۰ صفحه در موسسۀ انتشارات بیهقی در کابل نشر شده است، نتیجۀ پژوهش چندین سالۀ اوست. به گونه قطع می توان که این اثر نورانی در افغانستان کتابی بی مانندی و یگانهیی است.