شعر

بهار امده است

بنگر زفلک دخت بهار امده است
پشتاره به دوش شگوفه بار امده است
گل بته و سرو بریختند بار سپید
نقاش زمان به زرنگار امده است
پوشیده چمن جامه سرخ و الوان
اهویی خُتن دیدن یار امده است
بلبل ز فراق ی که ازین گلشن رفت
با نغمه و رقص پیش نگار امده ا ست
خورشید فگند دوباره قوس قُزَح را
از گوشه ابر سیاه کنار امده است
بنگر تو به جست خیز چوچه بره را
با مادر خود به مرغزار امده است
نوروز طبعیت -همه نو پوشیده
هر گوشه پرنده بی شمار امده است
هر جا زِ خوشی نغمه سرایی دارد
دهقان به سرور به کشتزار امده است
این موسم شاد خلقت یزدانی است
اخوند و ملا چرا به قهار امده است
اخند و ملا که دشمن شادی است
پر زهر ببین چو نیش مار امده است
این نوکر تازیان چنان بی خرد اند
که از بهر عرب به روی کارامده است

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا