خبر و دیدگاه

یادی از نوروز در کابل قدیم

در کابلستان، نوروز به عـنوان جشـن بهار، نمادی از فرهنگ پارینۀ بومی توسط پیر و برنا با مراسم و آداب نوروزی برگزار می‌شد و می‌شود. شهر کهنۀ کابل، قلب تپیندۀ کابلستان، پیشنۀ ۳۵۰۰ ساله دارد و در دامنه‌های کوه شیردروازه، کاسه‌برج و آسمایی در دو طرف دریای کابل از باختر به سوی خاور افتاده است. این شهر یادگار و نمادی است از باشندگانِ اصلی کابل، باشندگانی که به فرهنگ‌پروری و خردورزی، عیاری و جوانمردی مشهورند. سهم کابلیان در جنبش‌های آزادی‌خواهی، مشروطیت، دموکراسی و پیشرفت سرزمین ما چشم‌گیر بود و هست. این شهر در درازنای تاریخ شهر فارسی‌زبان بود و هست. معماری شهر کهنۀ کابل بسیار زیبا بود، اما دریغا بخش‌هایی از این شهر تاریخی در جریان جنگ‌های بین تنظیمی مجاهدین در دهۀ هفتاد خورشیدی به خاک یکسان شده است. امید بر آن است که به همت جوانان و فرهنگیان کشور ما بخش‌های از شهر کهنه کابل به عنوان یادگاری از گذشت‌گان بازساری و پاسداری شود و به موزیم تبدیل کردد، نام‌های شخصیت‌های برازندۀ کابل و نام کوچه‌های آن، بر خیابان‌های جدید نیز گذاشته شود.

برگزاری نوروز نزد کابلیان به عنوان نماد آفرینیش دوبارۀ طـبـیعت، مژدۀ شکوفه و باران، جشن تکابـو و کار، پیـا‌م آور مهر و هم‌دلی، رویداد شادی‌آفرین و شورانگیز بود و هست. من که زادگاهم شهر کهنۀ کابل است، روایت و داستان‌های زیادی دربارۀ برگزاری نوروز در کابل قدیم از بزرگان خانواده شینده‌ام، اما در این نوشته چشم‌دید و برداشت‌های نگارنده از برگزاری نوروز در شهر کهنۀ کابل آمده است. البته هر شهر و برزنِ حوزۀ نوروز مراسم و آداب برگزاری ویژۀ خود را نیز دارد که به زیبایی نوروز می‌افزاید.

خوب به یاد دارم که در شهر کهنۀ کابل، در دهۀ چهل خورشیدی، کابلیان یکی دو هفته پیش از فرا رسیدن نوروز به پیشواز بهار صندلی‌ها (کرسی) و بخاری‌ها را برمی‌داشتند و خانه‌تکانی می‌کردند، کوچه‌ها را پاک، دیگدان‌های آشپزخانه را رنگ، ظروف مسی را با قلعی سفید می‌کردند، پیش از تاریکی چراغ روشن می‌نمودند و دکانداران دکان‌های خود را چراغان می‌کردند و می‌آرستند، دهقانان فرآورده‌های خود را در نوروز به نمایش می‌گذاشتند و جشن نهال‌شانی برپا می‌شد.

در شـب و روز تدارک مقدمات برگزاری نوروز، بازارهای نوروزی شهر کابل گرم و پرتپش بود و کار پیشـه‌وران و بازاریان پررونق. برگزاری مراسـم نوروزی گردش چرخ اقتصاد و پویایی آن را نیز در پی داشت. بسیاری از آنچه که به مناسبت و یا برای نوروز ساخته می‌شـد، کارهای دستی با بار هنری بود که دریغا در سال‌های پسین این فرآورده‌های دستی-هنری زیر سایۀ تولیدات وارداتی و کلان رنگ باخته اسـت.

آیین نوروزی نقشِ پویا و نیرومند در انسجام و وفاق خانواده‌ها داشت و دارد. کابلیان در نوروز تلاش می‌کردند که در هر جایی باشند، به خانه و کاشانۀ خود برگردند، تا در نوروز در جمع خانواده و در کنار سـفرۀ نوروزی باشند. کابلیان فرهنگ و آداب نوروزی را رعایت می‌کردند، یادی از رفتگان، عیادت از بیماران، دید و بازدید از دوستان و نزدیکان همراه با آرزوی سلامتی و سال پربار برای تک‌تک آنها می‌پرداختند. محافل شادی و آواز‌خوانی برپا می‌داشتند. این همه و همه در تحکیم صفا و دوستی، مهر و محبت میان انسان‌ها نقش بارز دارد.

در روزهای بهاری، کابلیان خانه‌ها را ترک می‌‌کردند و به دامان طبیعت پناه می‌برند و در کنار سبزه که نمادی از زندگی نو است، روز را سپری می‌کردند. آنها می‌خواستند که نوروز را در آغوش طبیعت جشن بگیرند و سرآغاز سال را با تجدید خاطره‌هایی از پیوند دیرینۀ انسان و طبیعت گره بزنند. کابلیان بیشتر به گردش در دامنه‌های کوه خواجه صفا و سخی، تپۀ سیاه‌سنگ و مرنجان، باغ‌ چهل‌ستون، باغ زنانه و باغ نوروزی (باغ بابر) می‌رفتند.

پیوند انسان با طبیعت، رمز پایداری و راز ماندگاری نوروز است که از آن به نام “فلسفۀ وجودی نوروز” یاد می‌کنند. انسان، با پایان یافتن شـب‌های سـرد و دلـگیر زمستان و آمدن بهـار زنگارهای کهنه را از قلب و اندیشـه برمی‌کند و با حرکت نمادین خانه‌تکانی با طبیعت همگام می‌شـود و این پیوند در شـعر و ادبیات سرزمین ما بازتاب گسترده دارد.
کابلیان دو شب پیش از نوروز کشمش، زردآلو، شکرپاره و سنجد را پس از پاک کردن و شستن در درون یک ظرف با مقدار آب لازم می‌اندختند و یک شب پیش از نوروز بادام، چهارمغز (گردو) و پسته را پوست کرده همراه با قدری عرق گلاب با آن اضافه می‌کردند و آنرا هفت میوه می‌نامیدند و در روز نوروز آن را روی سفره نوروزی می‌گذاشتند.

کابلیان کوشش می‌کردند که در حد امکان جامۀ نو تهیه کنند و رخت تمیز بر تن نمایـند، سبزی‌چلو را که نشانۀ از سال نیک و پربار اسـت، بپزند، خوان نوروزی بگسترانند و در کنار آن جمع خانواده با صفا و صمیمیت جمع آیند، گرد نفاق را بروبند، با مهر و دوستی دست یکدیگر را بفشارند، یادی از رفتگان کنند و راهی عیادت بیماران و دید بازدید دوسـتان شـوند.

در آن شب و روز بازار ماهی‌فروشان و جلبی‌پزان (زولبیا‌پزان) در کابل گرم بود. جوانان کابلی در ورزشگاه‌ها به ورزش ضرب میل و پهلوانی می‌پرداختند و دیگران را به ورزش تشویق می‌کردند. کاغذ‌پران‌‌بازان (بادکنک‌بازان) با هوا کردن بادکنک شرط می‌بستند. کلچه‌پزان کلچۀ نوروزی می‌پختند.
در روز نوروز در میان کابلیان رسم بر این بود که خانوادۀ ‌داماد ماهی، جلبی (زولبیا‌)، کلچه نوروزی، شیرینی را یکجا با رخت‌های زیبا برای عروس در پتنوس‌های بزرگ چوپی (خوانچۀ نوروزی) می‌گذاشتند و شماری از بانوان این خوانچۀ نوروزی را بر سر گذاشته، همراه با دف و سرود آنرا از کوچه‌ها عبور می‌دادند و به خانۀ عروس می‌بردند.

بسیاری از خانواده‌های کابلی یک و دو هفته پیش از نوروز مقداری گندم را در ظرفی می‌ریختند و روی آن را با پارچۀ ململ مرطوب و نازک می‌پوشاندند و انتظار می‌کشیدند که گندم جوانه بزند و ساقه‌های آن سبز شود. پس از سبز شدن ساقه‌ها، بانوان و دوشیزگان در حویلی (سرای) بزرگ‌تر یکی از همسایه‌ها جمع می‌شدند، از سر شب تا سپیده‌دم دسته‌جمعی با ساز و آواز مراسم پختن سمنک (سمنو) را که یکی از آیین‌های دیرپای نوروزی است، با کف‌زنی و پایکوپی شادمانه اجرا می‌کردند و ترانۀ ویژۀ سمنک را با هم زمزمه می‌کردند:

سمـنک در جـوش ما کپچه زنیم
دیگران در خواب ما دفچه زنیم
سمـنک نـذر بهار اسـت
میلۀ شب‌زنده‌دار است
این خوشی سالی یک بار است
سال دیگر یا نصـیـب.
سمـنک در جـوش ما کپچه زنیم
دیگران در خواب ما دفچه زنیم
آرزو امشب خـروشـد
سمنک در خود بجوشد
دل‌خوشی جامه بپوشد
سال دیگر یا نصیب
سمـنک در جـوش ما کپچه زنیم
دختران در خواب ما بوسه زنیم

نجم کاویانی،‌ نویسنده و پژوهشگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا