شعر

اواز خدا

hadi arossang
هادی عروسنگ

تا نگردد نیک و بد از هم جدا
تا نیفتد ظا لما ن از دست و پا
خو ن میر یز ند و اتش میز نند
نام ا نرا می نهند حکم خدا
انچه میخوا هند آنش می کنند
با فر یب و خد عه و رسم خطا
جمله دزدان وطن یکجا شد ه
غارت و چور را می نامند غزا
دین را مسخ و پاشان کرده اند
رهبران خود فروش خود نما
نیست هر جا، نی مسلمان گرچه گفت
نعره تکبیر – کلام لا الا
تو قنا عت کن ای ابنای بشر
که خدا بفرست ترا یک رهنما
هر کسی از خود کشیده رسم و راه
از برای خو ردن خون شما
یک کتاب و یک رسول و یک خدا
این همه فرق و مذاهب از کجا؟
فا سقان این جملگی را سا خته اند
تا که مردم را کنند از جق جدا
تخم نفرت بین مردم کا شتند
تا کنند بر مر د مان جور و جفا
از نفا ق و کینه بین مرد ما ن
میبر ند سود از اصو ل نا روا
هر طرف فریاد و درد و ما تم است
مرثیه- زاری- اشک است و عزا
نا له و اشک انقدر افزون گشت
که به گنگ و کر شده بانگ رسا
ظلم انان از حدود خود گذشت
تا رسید آواز غیبی از خدا
این جنا یا تیکه غداران کنند
نیست این منظور در فرمان ما
افریدم من تمام زنده جان
کی نمودم خلق، خون خوار دو پا؟
خا لق انسا نم اما نی چنین
سر کش و بی رحم و پر از مدعا
بهر این دزدان این غارت گران
راه دیگر نیست جز راه فنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا