شعرفرهنگ و هنر

شهر خربوزه…

 

کافری درشهر ما مفتی شده بسیار حیف
یک دوتا کوردگر قاضی شده بسیار حیف

نظم دولتها بدست خشره خورافتاده است
جاهلی هم ناظم عالی شده بسیار حیف

شهر بی دروازه ی ما سنگ میبارد ولی
شیشه احساس ماخالی شده بسیار حیف

انتحار و کشتن و بستن شعار دین شده
شیخ و ملا با خداجنگی شده بسیار حیف

دزد و رهزن را ببینی رهبر و آغا ی ما
مردم ازفتوای شان یاغی شده بسیار حیف

لفظ و معنی جهاد و انقلاب مردمی
با سیاهی ها دگر قاطی شده بسیار حیف

بی سواد و کودن و نادان منصبدار ما
شهر درشهرحاکم ووالی شده بسیار حیف

گندم ماجو شده ازبسکه قحطی زاده ایم
خرمن ما بزر بیکاری شده بسیار حیف

گرچه دارد سرزمینم درد های بیشمار
داروی ما دشمن جانی شده بسیار حیف

دختری از زیر کوه سنگها فریاد زد
با شرف باعزتش بازی شده بسیار حیف

بهر قتل نسلهای عشق و آزادی ببین
عندلیب و زاغ همبازی شده بسیار حیف

علی فایز
فبریه ٢٠١۶
اورلیان فرانسه

علی احمد فایز

مختصری از زندگی من! زادگاهم درۀ زیباییست در شمال شهر کابل، وادی شکردره سرزمینی پر از سیب و انگور و باغهای پُر از گل و میوه و دره هایی همراه با انبوه سپیدارها و چنارهای سبز و قامت کشیده که با دیدنش هردلی شاد و مالامال از عشق وسرشاری میشود. دورۀ ابتدائیه و ثانوی را در زادگاه خویش به پایان رسانیدم و دورۀ عالی را در لیسۀ غازی شهرکابل خوانده ام از آن پس شامل دانشکدۀ مهندسی دانشگاه کابل شدم ودر سال های آغاز ین جنگ از آن سند فراغت حاصل و مدتی را در شهرداری کابل به صفت مهندس و شهرساز ادای دین کردم بعد از آن دوره های سربازی را در خدمت میهن بودم و از سال 1368 به صفت مراقبت کنندۀ ماستر پلان شهر کابل در(پما) ی وقت و بعداً در وزارت شهر سازی اجرای وظیفه کرده ام. از سال 1375 آغاز دوره غربت را احساس کرده و کشور های ایران تاجکستان و پاکستان را دوره گردی کردم در آنجا هم به کار های فرهنگی و مهندسی پرداخته و بعد از ختم غربت با تغیرنظام کشور دوباره به وطن برگشتم که ابتدا سمت ریاست یک ارگان غیر دولتی را داشته بعدا به صفت رئیس انکشاف دهات در ولایت های تخار وبغلان ایفای وظیفه کردم از آن پس معاونیت شرکت ساختمانی علی نیسان را داشته هم زمان عضویت و ریاست اتحادیۀ مهندسان افغانستان را به عمهده گرفتم. از 2009 میلادی مسئولیت مشاوریت تخنیکی را در وزارت شهرسازی و بعدا تا اواخر 2013 سمت ریاست زیربنای تخنیکی وزارت امورشهرسازی را عهده دار بودم وازاواخر 2013 بنابر جبر زمان تن به مهاجرت داده در کشور فرانسه زندگی دارم. از سال 1352 به نوشتن پرداخته با جراید و روزنامه ها همکاری آغاز کـــــــــردم در سال 1364 عضویت اتحادیۀ نویسندگان افغانستان را کسب نمودم که بعداً بنابر شرایط دشوار ارتباط دائمی نداشته ام در ایام جوانی نایل به اخذ جوایزی نیز شده ام که موجب علاقه مندی هایم در زمینۀ سرایش شعر شده است. اکثر نوشته هایم محتوای میهنی و مناسبتی داشته و گاه گاه روی مسایل عاطفی مکث کرده ام آنهم با شرایطی که در آن بزرگ شده و بسوی پیری قدم گذاشته ام عاشقانه هم نوشته ام که بی شعر عاشقانه شعر بی کیفیت است.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. Ah, c’était passé la première fois, malgré le blocage apparent…Ma foi, Zerb, si Alice suit des yeux les mouvements d’Aquinze comme elle suit les mouvement de ma souris à moi, tout peut arriver.Quant au subjonctif, est-il obligatoire ? (y compris après « après que”). Il fallait bien écrire &la&;ouqnbsp;faîtes », cependant.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا