شعر

آسیاب ظلم

رسول پویان
رسول پویان

زپاکستان نخیزد جز ترور و وحشت و کشتار

چو باشـد نیش گـژدم در سرشـت عقرب جرار

ز پاکستان بـه جـای همجـواری، حـق همسایـه

نـدیــده مــردم مـا جـز تجــاوز، حمـلـه و آزار

اگـر همـسـایگان در خـانـۀ هـم آتـش انـدازنــد

نـیـابـی در جهـان از حکـمـت همسـایگی آثـار

خـدایا تـا ابـد مـرز وطـن را بسـتـه کـن دیگـر

ازیـن همسایگی تـا روز محشر بوده ایم بیزار

جوان و پیر و کودک درعذاب افتاده اند یارب

ز ظلم طالـب و داعـش، ز جور فوج بدکردار

ز بنیان مـدارس بـر نشـد جـز قـاتـل و جـانـی

نجوشـد از دل ذهن سیه جـز وحشت و کشتار

نـیـابـی قـلـب پـاکـی در تـمــام دولــت حـاکــم

نخوانی حـرف راستی در کتاب خیل کج‏رفتار

ز پـشـت دیو نـایــد نطـفـۀ افـرشـتگان بیـرون

ننـوشــد هیـچ‏ کـس آب بقــایـی از دهــان مـار

ز گـورسـتان اسـتعمار و وحشت برنمی خیزد

به جـز قاچاقبر و جلاد و دزد و خاین و غدار

بـه خــون مـردم مـا آسـیـاب ظـلــم مـی‏گــردد

مگـر پایـان نـدارد ای خـدا جـان منت و ادبار

اگر یک زنده سـر در کشور ما زنـده می‏مانـد

بگیرد انتقـام فـرد فـرد از قاتـل و خـون‏خـوار

ز مـلای ســعودی کـودکان را دور کـن زیـرا

به غیراز فتنه و کین و تعصب نیست درگفتار

ز محراب و ز ممبر وعظ جنگ و انتحار آید

بـه پشت زنـدگی خنجـر زنـد دل را کند افگار

غـزال و بـره آهوگان خـوش سیمای میهـن را

نباشـد نـسـبـتـی بـا پیـره گـرگ و روبـۀ مکار

غنی و کرزی را دوستی با دشمن خاک است

نباشـد در دل شـان جـز دروغ و حـیـلۀ بسیار

وطن از کورۀ جنگ و تجاوز کی شود بیرون

بـنـای عــدل و آزادی نگـردد تـا ز نـو اعمـار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا