خبر و دیدگاه

ریشه های افراط‌گرایی و موج تازه‌ی آن در بدخشان

Nasrullah Nekfar
نویسنده: نصرالله نیکفر

 

در میان سال‌های جهاد زمانی‌که مجاهدین برای آوردن تفنگ و ابزارهای جنگی به پاکستان می‌رفتند، هم‌زمان با خودشان شماری زیادی جوانان زیر سن را جهت فراگیری مسایل دینی به آن‌جا می‌بردند. زمانی‌که این‌ها را به پاکستان می‌رسانیدند، به مدرسه‌های گوناگون با دید و باورهای گوناگون می‌پیوستند. هرگاهی‌که این‌ها از مدرسه های پاکستان دستاربندی می‌کردند و به زادگاهِ خویش برمی‌گشتند، هم‌زمان با برگشت‌شان تضادها و کش‌مکش‌های زیادی را ارمغان جامعه شان می‌کردند. گذشته ازین در رفت و آمدهای بعدی این‌ها خودشان شماری زیادی کودکان و جوانان‌را، باز به مدرسه‌های مطبوع‌شان در پاکستان می‌بردند و این روال تاحال ادامه دارد، اما نسبت به گذشته‌ها کم‌تر شده است. این آموزش‌ها به دور از محیط فرهنگی و اجتماعی با چارچوب‌های غیر معیاری و انتقال آن در جامعه باعث شد تا چند دسته‌گی، از هم پاشیدگی و درزها در میان مردم و جامعه‌ی ساده و آرام به وجود بیاید. مهر و دیگر پذیری از میان مردم رخت بر بست و جای آن را عقده های اعتقادی گرفت. به تعبیر دیگر جای عقیده را عقده گرفت. این تحول و یا این پدیده‌ی تازه قربانی های زیادی گرفت و جامعه را آبستن تنش‌های ژرفی کردکه یک بخشی پی‌آمد آن‌را نویسنده‌ای این سطور در سال های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۱ گوش‌زد کرده بود.

از زدوخورد ها، جنگ و کشتن ها بر سر این مسایل که بگذریم می‌رسیم به چیزی نهادسوز و بنیاد بر اندازی‌که میوه‌ی ‌تلخش را چندین سال است مردم می‌چشند. از اثر کمبود آموزگار و اعتماد مردم از دید سنتی نسبت به این گروه، این‌ها به صورت سرسام آوری به درون معارف کشور راه پیدا کردند و یکی‌پی دیگری نهادهای آموزش- پرورش را قبضه کردند. با آمدن‌شان در معارف عین تضادها برگشت به درون مکتب‌ها و سرازیر شد چنان سیل بنیاد برافکنی بر ذهنیت های خام دانش آموزان خُرد سن.

چند دسته‌گی بزرگی با توجه به چند مرجعی و چند باوری آموزگاران در بین دانش آموزان ریشه دواند و در معارف کشور به برگ و بار نشست. مکتب دیگر جای دانش اندوزی نبود، بل آوردگاهی بود برای تنش‌های سیاسی و مذهبی. یکی از خوبی های لشکر طیبه می‌گفت و یکی از قهرمانی‌های حافظ سعید و یکی‌هم از لشکرجنگوی و سپاهِ صحابه. دایره‌ی تضادها به حدی تنگ و سخت شدکه پی‌روان یک مذهب و یک باور، پی‌روان مذهب و گروهِ دیگر را کافر و مشرک خواندند و این‌گونه بذر نفاقِ بزرگ در میان مردمِ ساده، صمیمی و بی آزار افشانده شد و درختِ اهریمنی به آسمان جهالت شاخ کشید و سر سایید.

چشم‌دید خویش را به سان تلخ‌واره ترین یادواره در شهرستان شهدا از آغاز تا امروز می‌نویسم تاشاید گذرگاهی باشد برای گذر ازین صخره ها. زمانی‌که این ها آموزگار و کارگذار(مدیر) بودند؛ هدف‌مندانه و آگاهانه پرداختند برای تغییر باورهای مردم و جوانان و هم‌چنان در بیش‌ترین مکتب‌ها به جای تدریس نصاب رسمی معارف کشور، نصاب مدرسه های پاکستان را تدریس می‌کردند. فروگذاشت نهادهای مسئول دولتی هم سخت پرسش بر انگیز بود و است.

پی‌آمد این خلاف ورزی ها و کج روی های هدف‌مندانه از نشانی دین، این شدکه میزان ناکامی فارغین صنف‌های دوازده در آزمون کانکور بلند برود و نا امیدی‌ها، افسردگی ها، دنیاگریزی ها و آخرت زدگی‌ها و در بیش‎تر موارد لاابالی ها در میان جوانان رواج بگیرد. حتا به حدی این میزان بالا رفت‌که در سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۳ در آزمون کانکور، ۹۹ درصد ناکام داشتیم. در شهرستانی‌که ۱۴ باب مکتب لیسه دارد این ناکامی یاد آور اوج‌ناهای فاجعه است.

عرقی‌که به این مراد از سوی عاملین ریخته شده بود نتیجه‌ی خویش‌را داد، و از معارف‌که تاحال یک نهاد اکادمیک بود ، کانون اختلاف‌جویی، نفاق افگنی، تنش زایی، بی‌بند و باری و مردم آزاری ساختند.

خطرناک‌تر از همه این‌است که شهرستان شهدا و دیگر شهرستان‌های که ازین بذر اهریمنی در آن‌ها افشانده شده است آبستن یک چالش خان‌مان سوزِ دیگر است و آن این‌که همان مدرسه های پاکستان عیناً انتقال کرده است به داخل افغانستان و در چوکات معارف کشور زیر نظر دولت سخت فعالیت دارند. معاش را از دولت می‌گیرند اما دعوت را برای داعش می‌کنند به جای تنش زدایی تنش زایی و خطر آفرینی می‌کنند.

از بهار سال ۱۳۹۴ خورشیدی در مکتب‌های شهرستان شهدا این گروه ها به شدت به سود داعش دعوت و تبلیغ  را آغاز کرده‌اند. برای اثبات حقانیت گروهِ دهشت افگن داعش آیت می‌سازند و حدیث جعل و تاویل می‌کنند، تاکودکان و شاگردان مکتب‌ها باورمند به حقانیت داعش بار آیند. خیلی تکان دهنده است و نهایت وحشت‌ناک. نه این‌که این عمل‌کرد ها و سرباز گیری ها را از مکتب ها کسی نمی‌داند؛ نه، همه می‌دانند حتا به ارگان های مربوط این موضوع و فعالیت داعش در مکتب‌ها، هم‌رسانی شده است اما تاکنون کدام گام عملی برداشته و یا گذاشته نشده است. به صورت سرسام آوری ذهنیت شاگردان مکتب‌ها در این شهرستان زیر فشار قرار گرفته و در حال تغییر است. بیش‌ترینه در ساعات درسی به جای تدریس مضمون مربوط، در باره‌ی داعش سخن گفته می‌شود و از قهرمانی ها و حقانیت و پیروزی آن ها در آینده‌ی نزدیک گفته می‌شود. حتا در نماز عید فطر امسال ملایی‌که مدیر یک مکتب‌هم بود برای پیروزی داعش دعاکرد و از مردم خواست تا آمین بگویند.

کارگذاران حکومتی‌هم دیده‌بان این‌گونه کنش‌ها هستند و همه چیز را می‌بینند، در برابر یا گذشت می‌کنند یاهم فروگذاشت و یاهم دست‌کم گرفته اند این چالش را و از سر آن ساده گذشته اند و می‌گذرند.

همه چیز بر می‌گردد به فرهنگ‌سازی. این‌گونه در میان مردم و جوانان جو‌سازی کرده اندکه سخن این‌ها گویا سخنِ خدااست و پیام‌بَر. برای همین کسی را یارای ایستادن در برابرِ استدلال‌های این‌ها نیست و اگر هرکسی با این ها بیاویزد با تبر تکفیر زبان و دستان اورا قطع می‌کنند.

دشمن با مهارت و آگاهی تمام برنامه های ستراتیژیک خویش را عملی می‌سازد و روی فکر و ذهنیت ها، در حال و آینده‌ی کشور کار می‌کند. اگر توجه نشود فاجعه مضاعف‌تر ازین خواهد شد. آن‌زمان دیگر دیر شده است و ما از درون کوبیده خواهیم شد و دچار یک بحران ویران‌گرِ درونی دیگر خواهیم بود.

بِه‌تر است وزارت محترم معارف کشور آموزگاران و کارگذاران ولایت بدخشان را که به این توطیه بسته‌گی و هماهنگی دارند و یاهم کسانی‌را که در این زمینه فروگذاشت کرده اند؛ برکنار و به جای آن‌ها آدمان دل‌سوز و متعهد را استخدام کند تا از جوانان ما دیگر چوب سوخت جنگ های استعماری نسازند.

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. به قلمت برکت که به اصل و ریشه نفوذ طالب و داعش در بدخشان فرهنگ پرور اشاره نمودید. ارزو مندم هرچه زود تر نخبگان دولت که در ان ولایت فرهنگ دوست زاده شده اند، متوجه مسئولیت های شان شده جمعا” با تمام فرهنگیان و اهل قلم بدخشان بتوانند، جلو این پدیده ننگین را بگیرند و نگذارند که ولایت بدخشان نام فرهنگ پرور خودرا بنام ولایت ترورست و جهل پور، تبدیل نماید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا