سیری در اندیشه های مسعود
«غمان ما نه یکی بود، نی دوتا، نه دوصد
بروی خرمن غمهـــا، غمی بزرگ افزود
دگر بیاد چه کس صبح را، شوم بیدار
سپـیده ها و شفق ها و لحظه ها بدرود
بکــن هلاک خدایا، دو باره باز فـــگن
در آتش غضبت، نسل یاوه ی ، نمرود
زمین به لـرزه درآید سپهرگردد خــم
اگر که مویه کنم سر، به ماتم مسعود»
حضار محترم و سامعین گرام!
در همه جای دنیا و همه مردم دنیا، به کار نامه های قهرمانان خویش افتخار می کنند . دلیلش اینست که آنها به رستم ها و سهراب های خود علاقمندی دارند . اما سوگوارانه باید گفت : در جوامع طبقاتی ، مانند کشور مان ، که پایه های اصول آن بر حفظ امتیازات و منافع طبقات ستمگر استوار شده ، نه تنها در نفی آن می برآییم ، بلکه با اندیشه های علمی آنها ، که مورد تائید دانشمندان هم است ، مخالفت جدی می نماییم.
کار نامه ها، رشادت ها و اندشیه های مسعود ، در یک مقاله یا یک کتاب نمی گنجد و من نیز در اینجا نمی خواهم ، به یک بُعد مسالۀ ، تکراراً در تکرار به توصیف و تعریف بپردازم . هستند بسیاری که ، به هوا داری از مسعود ، تظاهر می کنند . تظاهر کنندگانی که ، ادامه دهندگان راه اندیشۀ مسعود نیستند . و او را جسماً شناخته اند ، نه روحاً و با اندشیه های او خیانت می کنند.
برای یک بررسی تحلیلی از اندیشه های مسعود ، مطابق به اسلوب علمی ، نه نمایشی و سمبولیک ، کار بزرگی باید انجام پذیرد و نیز ضرورت است ، در بارۀ رژیمی که مُسبب جهاد شد ، بررسیهای مستقلی ، نه در حد تمایلات خود خواهانه و ایدیولوژیکی ، بلکه با بینش علمی و همه جانبه ، انجام گیرد.
طوریکه در بالا عرض کردم ، اندیشه های مسعود را ، باید در ابعاد مختلفی به تحلیل بگیریم . هر موقعیکه نامی از مسعود برده می شود ، من بلادرنگ بیاد این گفتۀ پر معنی و منطقی او که : « عشق بخدا ، عشق بمردم ، عشق به آزادی انسان ، تلاش برای رهایی انسان از بند و زنجیر ، آرمان من است » می افتم.
در اینجا بطور مقدماتی می خواهم ، روی این هدف بسیار مهم و اساسی وی ، یعنی « تلاش برای رهایی انسان از بند و زنجیر » در حد یک تحلیل ابتدایی بپردازم.
مسعود ، مردی با روح پر نشاط ، چو کاجی با غرور ، زمانی سر بلند کرد که ، مزرعه سبز وطن مان را ، هوای مسموم کنندۀ سه فرهنگ متجانس افراطی ، عبارتند از: فرهنگ قبیلوی افغانی ، فرهنگ مصلحت اندیشی اسلامی و فرهنگ تقلید غربی . به علاوۀ آتش افروزی ملک ها و شیخ های عرب ، استعمار غرب ، مداخلات بیشرمانۀ خان ها و چوهدری های پاکستانی و مذهبیون قبیلوی مدافع امتیازات طبقاتی ستمگران ، بخصوص گلبدین فرأ گرفته بود . مسعود عواقب را وخیم و آینده را تاریک می دید و با حفظ رسالت های انسانی ، خود را مکلف می دید ، تا در میان این سه فرهنگها ، خرافه پسند ها ، خرد ستیز ها و جریان ارتجاعی مذهبیون افراط گرأ ، مرز مستحکمی بنا کند و به فلسفۀ رهایی انسان از قید اسارت باندیشد . از آنجاست که ، در گرما گرم جنگهای خونین کابل ، مردم بطرف مسعود ، در حد مطلوب می نگریستند.
مسعود عشق به خدا را ، از طریق عشق به انسان می یابد .چنانچه خرد و منطق هم ، یافتن خدا را از طریق شناخت طبیعت و انسان می پذیرد ، او رهایی انسان و عشق به انسان را چنان می بیند و می پندارد ، که نه ماتریالیزم فلسفی و نه ایده یالیزم افراطی دیده و پنداشته . او خود را در قالب های کهنه مقید نمی سازد و سلوک معرفت اندیشی را بر روش دینداری مصلحت اندیشی ترجیح می دهد ، تا جائیکه حصول تمام موفقیت های خود را ، مرهون فدا کاری مردم خود می داند و با شناخت فلسفۀ رهایی انسان ، اسیرش را با احترام آزاد می سازد ، به حیثیت ، آزادی و کرامت زن ، ارج می گذارد و هیچ زنی را در حضور مردان ، شلاق و به رگبار نمی بندد ، زنان را از تدریس علم محروم نمیگرداند و بعنوان یک مبارز ضد استعمار و یک روشنفکر متعهد به انسان و تمدن عصری و خرد سیاسی ، تا آخرین نفس ، زندگی خود را وقف رهایی انسان از زنجیر اسارت ، با حفظ مواضع اصولی ، با جسارت و هیجان ، مدافعه می کند . این راهی است که در طول تاریخ بشری ، آزادیخواهان و بشر دوستان ، برای رهایی انسان از قید ستم طبقاتی بر گزیده اند.
آری ….. مسعود با آنکه آرمانهای سختگیرانۀ دینداری مصلحت اندیشی ، بر جامعۀ ما حاکم شده بود ، او با اندیشۀ رهایی انسان از چنگال اهریمن زمان ، از مواضع اصولی معرفت اندیشی خود ، مردانه دفاع کرد . و مورد خشم روحانیون ریأ کار ، که ریشه در کشورهای پاکستان ، عربستان و انگلیس داشتند ، قرار گرفت . و در آخرین ندای با صلابتش ، مبنی بر اینکه ، پاکستان میخواهد یک دولت دست نشانده در افغانستان داشته باشد ، خشم گروه های ضد تمدن بشری و ضد انسانیت ، بیشتر و بیشتر گردید . و از فتنۀ گلبدین فارغ نشده بود ، که به فتنۀ طالبان نادان و اجیر سی آی ای روبرو شد.
سرنوشت برای مسعود ، زندگی پر از دشواریها و رنج باریها را مقدر ساخته بود و پابندی او به ایجاد نظام عادلانه و فلسفۀ رهایی انسان از چنگال اهریمنان ، سبب شد ، تا از سعادت های خود خواهانه محروم و از مزرعۀ سوختۀ وطن ، به مزرعۀ سبز تاریخ جاودانه بپیوندد.
چه زندگی پر شور، راستین و مردانه، دشوار و پر از آزمونها.
در نتیجه آنانیکه بر درخشش حسد می ورزیدند و نمی خواستند ، در یک قبیلۀ دیگر ، مادر دیگری ، قهرمان دیگری بدنیا بیاورد ، با همدستی تنگاتنگ استخبارات پاکستان به شهادتش رسانیدند . « انا لله و انا الیه را جعون ».
بگذارید، نام وی در دفتر رزمندگان راه استقلال و آزادی انسان از قید اسارت، در برگهای تاریخ، جاودانه بماند. بگذارید قطره های خون این بزرگمردان، در دره های سبز شمالی، به کوری چشم دشمنان، یاقوت گونه بدرخشد.