احمد شاه مسعود

سیری در اندیشه های مسعود

Massoud5

«غمان ما نه یکی بود، نی دوتا، نه دوصد

بروی خرمن غمهـــا، غمی بزرگ افزود

دگر بیاد چه کس صبح را، شوم بیدار         

سپـیده ها و شفق ها و لحظه ها بدرود

بکــن هلاک خدایا، دو باره باز فـــگن

در آتش غضبت، نسل یاوه ی ، نمرود

زمین به لـرزه درآید سپهرگردد خــم

اگر که مویه کنم سر، به ماتم مسعود» 

حضار محترم و سامعین گرام!

در همه جای دنیا و همه مردم دنیا، به کار نامه های قهرمانان خویش افتخار می کنند . دلیلش اینست که آنها به رستم ها و سهراب های خود علاقمندی دارند . اما سوگوارانه باید گفت : در جوامع طبقاتی ، مانند کشور مان ، که پایه های اصول آن بر حفظ امتیازات و منافع طبقات ستمگر استوار شده ، نه تنها در نفی آن می برآییم ، بلکه با اندیشه های علمی آنها ، که مورد تائید دانشمندان هم است ، مخالفت جدی می نماییم.

کار نامه ها، رشادت ها و اندشیه های مسعود ، در یک مقاله یا یک کتاب نمی گنجد و من نیز در اینجا نمی خواهم ، به یک بُعد مسالۀ ، تکراراً در تکرار به توصیف و تعریف  بپردازم . هستند بسیاری که ، به هوا داری از مسعود ، تظاهر می کنند . تظاهر کنندگانی که ، ادامه دهندگان راه اندیشۀ مسعود نیستند . و او را جسماً شناخته اند ، نه روحاً و با اندشیه های او خیانت می کنند.

برای یک بررسی تحلیلی از اندیشه های مسعود ، مطابق به اسلوب علمی ، نه نمایشی و سمبولیک ، کار بزرگی باید انجام پذیرد و نیز ضرورت است ، در بارۀ رژیمی که مُسبب جهاد شد ، بررسیهای مستقلی ، نه در حد تمایلات خود خواهانه و ایدیولوژیکی ، بلکه با بینش علمی و همه جانبه ، انجام گیرد.

طوریکه در بالا عرض کردم ، اندیشه های مسعود را ، باید در ابعاد مختلفی به تحلیل بگیریم . هر موقعیکه نامی از مسعود برده می شود ، من بلادرنگ بیاد این گفتۀ پر معنی و منطقی او که : « عشق بخدا ، عشق بمردم ، عشق به آزادی انسان ، تلاش برای رهایی انسان از بند و زنجیر ، آرمان من است » می افتم.

در اینجا بطور مقدماتی می خواهم ، روی این هدف بسیار مهم و اساسی وی ، یعنی « تلاش برای رهایی انسان از بند و زنجیر » در حد یک تحلیل ابتدایی بپردازم.

مسعود ، مردی با روح پر نشاط ، چو کاجی با غرور ، زمانی سر بلند کرد که  ، مزرعه سبز وطن مان را ، هوای مسموم کنندۀ سه فرهنگ متجانس افراطی ، عبارتند از: فرهنگ قبیلوی افغانی ، فرهنگ مصلحت اندیشی اسلامی و فرهنگ تقلید غربی . به علاوۀ آتش افروزی ملک ها و شیخ های عرب ، استعمار غرب ، مداخلات بیشرمانۀ خان ها و چوهدری های پاکستانی و مذهبیون قبیلوی مدافع امتیازات طبقاتی ستمگران ، بخصوص گلبدین فرأ گرفته بود . مسعود عواقب را وخیم و آینده را تاریک می دید و با حفظ رسالت های انسانی ، خود را مکلف می دید  ، تا در میان این سه فرهنگها ، خرافه پسند ها ، خرد ستیز ها و جریان ارتجاعی مذهبیون افراط گرأ ، مرز مستحکمی بنا کند و به فلسفۀ رهایی انسان از قید اسارت باندیشد . از آنجاست که ، در گرما گرم جنگهای خونین کابل ، مردم بطرف مسعود ، در حد مطلوب می نگریستند.

مسعود عشق به خدا را ، از طریق عشق به انسان می یابد .چنانچه خرد و منطق هم ، یافتن خدا را از طریق شناخت طبیعت و انسان می پذیرد ، او رهایی انسان و عشق به انسان را چنان می بیند و می پندارد ، که نه ماتریالیزم فلسفی و نه ایده یالیزم افراطی دیده و پنداشته . او خود را در قالب های کهنه مقید نمی سازد و سلوک معرفت اندیشی را بر روش دینداری مصلحت اندیشی ترجیح می دهد ، تا جائیکه حصول تمام موفقیت های خود را ، مرهون فدا کاری مردم خود می داند و با شناخت فلسفۀ رهایی انسان ، اسیرش را با احترام آزاد می سازد ، به حیثیت ، آزادی و کرامت زن ، ارج می گذارد و هیچ زنی را در حضور مردان ، شلاق و به رگبار نمی بندد ، زنان را از تدریس علم محروم نمیگرداند و بعنوان یک مبارز ضد استعمار و یک روشنفکر متعهد به انسان و تمدن عصری و خرد سیاسی ، تا آخرین نفس ، زندگی خود را وقف رهایی انسان از زنجیر اسارت ، با حفظ مواضع اصولی ، با جسارت و هیجان ، مدافعه می کند . این راهی است که در طول تاریخ بشری ، آزادیخواهان و بشر دوستان ، برای رهایی انسان از قید ستم طبقاتی بر گزیده اند.

آری ….. مسعود با آنکه آرمانهای سختگیرانۀ دینداری مصلحت اندیشی ، بر جامعۀ ما حاکم شده بود ، او با اندیشۀ رهایی انسان از چنگال اهریمن زمان ، از مواضع اصولی معرفت اندیشی خود ، مردانه دفاع کرد . و مورد خشم روحانیون ریأ کار ، که ریشه در کشورهای پاکستان ، عربستان و انگلیس داشتند ، قرار گرفت . و در آخرین ندای با صلابتش ، مبنی بر اینکه ، پاکستان میخواهد یک دولت دست نشانده در افغانستان داشته باشد ، خشم گروه های ضد تمدن بشری  و ضد انسانیت ، بیشتر و بیشتر گردید . و از فتنۀ گلبدین فارغ نشده بود ، که به فتنۀ طالبان نادان و اجیر سی آی ای روبرو شد.

سرنوشت برای مسعود ، زندگی پر از دشواریها و رنج باریها را مقدر ساخته بود و پابندی او به ایجاد نظام عادلانه و فلسفۀ رهایی انسان از چنگال اهریمنان ، سبب شد ، تا از سعادت های خود خواهانه محروم و از مزرعۀ سوختۀ وطن ، به مزرعۀ سبز تاریخ جاودانه بپیوندد.

چه زندگی پر شور، راستین و مردانه، دشوار و پر از آزمونها.

در نتیجه آنانیکه بر درخشش حسد می ورزیدند و نمی خواستند ، در یک قبیلۀ دیگر ، مادر دیگری ، قهرمان دیگری بدنیا بیاورد ، با همدستی تنگاتنگ استخبارات پاکستان به شهادتش رسانیدند . « انا لله و انا الیه را جعون ».

 بگذارید، نام وی در دفتر رزمندگان راه استقلال و آزادی انسان از قید اسارت، در برگهای تاریخ، جاودانه بماند. بگذارید قطره های خون این بزرگمردان، در دره های سبز شمالی، به کوری چشم دشمنان، یاقوت گونه بدرخشد. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا