دین شناسی

نیم نگاهی به اندیشه های دکتر نصر حامد ابوزید

abu_zayd2

 

در کشور ما دکتر نصر حامد ابوزید نام چندان آشنایی نیست. گرچه او در سایر کشور های اسلامی به ویژه عربی نام بسیار آشنا در عین حال بسیار جنجالی بوده است.

دکتر نصر حامد ابوزید در سال ۱۹۴۳ دریکی از مناطق روستایی طنطا مصر بدنیا آمد. در سن ۱۵ سالگی حافظ قرآن بود. در جوانی به قاهره رفت و در دانشگاه قاهره به تحصیل مشغول شد. او دکترای خود را در سال ۱۹۸۱ در رشته مطالعات اسلامی از همین دانشگاه دریافت کرد.

ماجراهای زندگی او در سال ۱۹۹۲ زمانی که کتاب های خود را جهت بدست آوردن درجه دکترا به شورای استادان دانشگاه قاهر فرستادآغازشد. اما این حادثه بجای ارتقای در جه دکترا تکفیر را بدنبال داشت.

در نهایت او را مرتد اعلان کردند و خواهان جدای وی از همسرش شدند.

از همان زمان ببعد راه تبعید را در پیش گرفت و زادگاهش را ترک گفت و به کشور هالند در یکی از دانشگاه ها به صفت استاد و محقق مشغول کارشد.

دکتر نصرحامد ابوزید یکی از متفکران و نواندیشان بزرگ جهان اسلام بود که نگاه جدید و کاملا متفاوتی از اسلام و به ویژه کلام خداوند یعنی قرآن ارایه میداد.

نگاه تاریخی به دین یکی از آموزه های اصلی وی بود وهمیشه میگفت که باید به نوشته های من به شکل تاریخی نگریست.

ابوزید درباره‌ی تفسیر خود از اسلام می‌نویسد: ” این فهم مدرن من از اسلام است و این فهمی است که در یک مقطع زمانی معین و در شرایط معینی شکل گرفته است. طبیعی است که این فهم من برداشتی ابدی نخواهد بود. باب تفسیر و بازبینی‌های مجدد گشوده است. نه برداشتی است بسته و نه مطلق. در غیراینصورت جزم‌های دیگری خواهیم ساخت. امر الهی با متن مقدس خود ابزاری در اختیار ما گذارده که می‌توان آن را بارها و بارها خواند و فهمید و به بحث گذارد.

دکتر نصرحامد ابوزید پرسشی را مطرح میکند و سپس خود در پاسخ به آن چنین می نویسد:که چرا خداوند اسلام را در آن مقطع زمانی و درست در عربستان اعلان وجود کرد.

وی می‌نویسد که علما و فقهای سنتی معتقدند، از آنجا که متن‌های مقدس پیامبران گذشته دستخوش جعل شده بودند، خداوند پیامبری دیگر با متنی جدید فرستاد.

ولی ابوزید با رد این نظر دیگری دارد. وی بر این باور است که اعلان دینی جدید بواسطه‌ی یک پیامبر دیگر،     پاسخی بوده به مقتضیات زمان و نابسامانی‌ها و پرسش‌های اقتصادی،     سیاسی،     اجتماعی و مذهبی در این منطقه. بی‌جهت نیست که در منطقه‌ی حجاز همگان در انتظار ظهور پیامبر جدیدی بسر می‌بردند. اینکه در آن هنگام شماری افراد سر به داعیه‌ی پیامبری برداشتند، خود حاکی از همین ضرورت تاریخی بود.

دکتر ابوزید با بررسی وضعیت اسفناک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عربستان می‌خواهد نشان دهد که آنچه بعنوان وحی به محمد نازل شد، جملگی پاسخی بود به معضلات عاجل آن زمان.

دکتر نصر حامد ابوزید به کوه رفتن و به مکاشفه نشتن را یک کنش دینی میداند ومی نویسد که به کوه رفتن و به عمق مکاشفه نشستن، کنشی است دینی، بعبارت دیگر کنشی است برخاسته از یک سنت دینی. از سلوک راهبان گوناگون می‌شناسیم که آنها همواره نقاط پرت و دورافتاده را برمی‌گزینند. صومعه‌ها را نه در دل شهرها و روستاها، بلکه در مسیر راهی پرت و بر بلندی‌ کوهستان‌ها برافراشته‌اند. بنابراین محمد کِردمانی را پیشه کرد که نزد دیگران نیز معمول بود.

وی درقسمت از کتاب محمد و آیات الهی مینویسد که تصویری که از مراحل آغازین پیامبری محمد روایت می‌شود،     نشان از یک حس عمیق دینی در او دارد. ولی در زمان‌های بعد مسئولیت اجتماعی وزنه‌ی بیشتری در شخصیت محمد(ص) به خود اختصاص می‌دهد. به باورمرحوم ابوزید،     هیچ انسانی را نمی‌توان یافت که شخصیت‌اش رشد نکند،     بویژه هنگامی که شرایط زندگی و وظایف‌اش بدین گونه متحول شده باشد. از سوی دیگر،     در این دو ویژگی محمد تناقضی نیست که جای اغراق در آن باشد. محمد(ص) پیش از آن تاجری بود با مهارت و تدبیر و یک عضو موفق جماعت مکی. از نظر وی،     همین خصوصیت تدبیر و تأمل هرگز وی را ترک نگفت. پیامبر هر دو ویژگی را دارا بود: حس دینی عمیق و مهارت و تدبیر اجتماعی و سیاسی.

دکتر نصرحامد ابوزید در پاسخ به این پرسش که آیا زبان عربی زبان خداست چنین می نگارد که آیا خواندن قرآن به زبان عربی الزامی است؟ وی می‌نویسد که در چارچوب حقوق سنتی و ارتدوکس اسلامی معمول شده که قرآن را به زبان عربی بخوانند. از نظر وی این نگاه سنتی به اسلام مانع از آن شده که مسلمانان در سطح جهان در نیایش‌های خود نتوانند رابطه‌ای خلاق و بارور با امر الهی برقرار کنند. آنهم تنها به این خاطر که در تاریخ اسلام اکثریتی این نظر را داشته است و نه نظر دیگری را.

دکتر نصرحامد ابوزید درقسمتی از کتاب خویش به وحی و رابطه آن با پیامبر سخن میگوید . ایشان در این قسمت مینویسند که: «محمد(ص) در پیکرگیری قرآنی که امروز در دست ماست،     نقشی اساسی داشته است. وی بعنوان گیرنده کلام الهی به اشکال گوناگون به وحی راه می‌‌گشوده است. در سوره‌ی ۴۲ به وضوح آمده که خدا بطور مستقیم با محمد سخن نمی‌گفته،     بلکه با شیوه‌های ارتباطی دیگر با او تماس داشته است.»

در آیه‌های ۵۱ به بعد می‌خوانیم: «و هیچ بشری را نرسد که خداوند با او سخن گوید مگر از راه وحی،     یا از پشت پرده‌ای؛ یا فرشته‌ای بفرستد و آنچه می‌خواهد به اذن خویش وحی کند … و بدینسان [پیام و کتاب] روحبخشی از امر خویش به تو وحی کردیم.»

ابوزید می‌گوید: «واژه‌ی عربی وحی نه تنها در قرآن بلکه در اشعار دوران پیشااسلامی نیز بکار می‌رفته است،     آنهم برای یک رابطه‌ی غیرزبانی میان دو ماهیتی که به درجات مختلفِ وجودی تعلق داشته‌اند؛ یعنی میان امر الهی و انسان‌هایی معین یا میان امر الهی با حیواناتی معین و غیره.»

نویسنده می‌افزاید، در آیه‌ی ۵۱ از سوره‌ی ۴۲ به سه نوع مسیر ارتباطی میان خدا و انسان اشاره می‌شود. مسیر نخست همان وحی است که یک ارتباط غیرزبانی است؛ مسیر دوم،     الهام یا ارتباط از پشت پرده است و مورد سوم،     ارتباط امر الهی از طریق یک میانجی که ملائکه هستند و این نیز در مسیر یک الهام است. در برخی روایت‌ها آمده که این جبرئیل فرشته بود که با محمد سخن می‌گفته است. بنابراین در اینجا نیز می‌توان گفت که ارتباط با خدا بطور مستقیم نبوده است. و جبرئیل نیز که حامل پیام بوده،     به زبان عربی سخن نمی‌گفته است. بر اساس آیات قرآنی،     پیام‌آور حامل یک الهام بوده و نه وحی کلمه‌ای.

در این میان نگاه دکتر عبدالکریم سروش متفکر و دگراندیش ایرانی را در رابطه به نزول وحی برپیامبر گرامی میخوانیم که بسیار جالب ودر عین حال ریشه در تفکرات عرفانی دارد .ایشان نزول وحی را بر پیامرگرامی اسلام عملکرد درون پیامبر میداند و معتقد است که پیامبران مانند شعرا از قوه خیال بسیار نیرومندی برخورداربوده اند. و این القاها درونی بوده است تا بیرونی ایشان در پاسخ شان به آیت الله سبحانی در این زمینه چنین نگاشته اند « هیچ یک از فیلسوفان اسلامی،     از فارابی گرفته تا بوعلی و خواجه نصیر و صدرالدین شیرازی،     ورود وحی بر پیامبر را بدون وساطت قوه خیال، ممکن ندانسته اند و اگر جبرئیلی بوده، او هم در قوه خیال نزد پیامبر مصور و حاضر می شده، یعنی باز هم خلاقیت قوه خیال بود که در را به روی جبرئیل می گشود و به او صورت و صفت می بخشید.»

این نوع دید گاه ها هیچ جایگاهی در اندیشه های سنتی ما ندارد. گویده و شنونده این نوع نظریات و دیگاه ها در کشور ما کافر و واجب القتل است.

ولی تفسیر درست از قرآن بدون در نظرداشت مدخلیت نقش معیشت قرن هفتم عربستان، فرهنگ زمان و مکان وده ها عرضیات تاریخی و عربی دیگر هنوز حجاب ستبری میان قرآن و مسلمانها است.

ابوزید از ماهیت دوگانه قرآن خبر میداد .ماهیت الهی و ماهیت بشری و چگونگی برقرای ارتباط میان این دو جنبه قرآن را با این پرسش آغاز میکرد که آیا جنبه الهی قرآن بشری شد یا جنبه بشری قرآن الهی؟

او در پاسخ به این پرسش میگوید: «هنگام خواندن قرآن بدون تردید ردپای تاریخ را در آن میبینیم. این نکته در آیات قابل ملاحظه ای آشکار است.محمد (ص) را میبینم که در یک محدوده جغرافیایی خاص با خانواده خویش در حال سفرکردن است. او در ارتباط مداوم با مردم است و آنها را در مناسب های خاص نصیحت میکند. محمد در زمینه تاریخی مشخصی قرارگرفته است. با این وجود قرآن از تاریخ نگاری محض فراتر میرود. آیاتی هستند که در باره هستی، خلقت، خدا، صفات الهی، ماموریت پیامبران، بهشت، دوزخ، کوها، حیوانات، زیباییهای هستی و اخلاقیات صحبت میکند. بنابرهمین اوصاف و بررسی های دقیق قرآن هردو جنبه الهی و بشری آن را آشکار میسازد.»

ایشان در قسمتی از نوشته هایش همچنان فراتر میرود و با زبان بسیار گو یا میگویند که: «متن الهی زمانیکه بر محمد (ص) آشکار شدتبدیل به متن بشری شد چرا که در غیر آن صورت قابل فهم بشر نبود. زمانیکه متن به شکل بشری در آمد بایستی از اصول تغیرو سازگاری نیز پیروی کند. در این صورت متن قابل فهم می شود و شبه کتاب های دیگر.»

این نوع برداشت ها ونظریات بدیع وی منجر به تنش وی و سنتگرایان شد.

دکتر نصرحامد ابوزید را بزرگترین قرآن شناس عصر حاضر خوانده اند. ابوزید می گوید سهم هر متن در گروه افق عقلانی و فرهنگی آنست. ما نمی توانیم بدون شناخت مخاطب اولیه که قرآن به زبان و فرهنگ او نازل شده است، قرآن را بفهمیم. او به جای اینکه از کلمه تفسیر استفاده کند کلمه تاویل را انتخاب می کند. تفاوت تاویل و تفسیر در ادبیات ابوزید در اینست که در تاویل به نظر او مهمترین سهم از آن عقل است و نه نقل. او تفسیر را نقلی می داند و تاویل را عقلی. این نکته در اندیشه ابوزید بیش از بقیه موارد مورد استفاده واقع شده. اینکه متن قرآن از لحظه قرائت پیامبر از نص الهی به نص انسانی و قابل فهم تبدیل می شود. او معتقد است که حتی فهم پیامبر از قرآن، مقدس نیست. یک فهم است. یک فهم بشری است.

در سال ۲۰۰۶ اکبر گنجی یکی از روشنفکران و نواندیشان ایران مصاحبه ای باوی داشت. او ضمن مصاحبه خود گفته بودکه قرآن تجربه پیامبر نیست. تجربه جامعه هم هست. جامعه در قرآن از طریق پرسش ها،     ردکردن و حمله کردن به محمد،     پیامبر اسلام، حضوری چشمگیر دارد. آنچه امروز به عنوان معجزه پیامبر اسلام معرفی می شود،     در حقیقت فرآورده این فرآیند است با اینکه نصر حامد ابوزید در آخرین کتاب در معنای متن از قرآن به عنوان یک متن سخن گفته بود، کمی بعد خود نیز این تعبیر را تغییر داد و آن را یک گفتمان خواند. گفتمانی که چون توسط عثمان، خلیفه سوم اسلام جمع آوری شد به هیئت یک کتاب در آمد.

نگاه ابوزید به قرآن کاملا متفاوت با سنت گرایان بود. او معتقد بود که فرهنگ و معیشت جامعه قرن هفتم عربستان در متن قرآن مدخلیت تام دارد.. قرآن‌ در توصیف‌ قیامت‌ و مسائل‌ مربوط‌ به‌ بهشت‌ و دوزخ‌ به‌ فرهنگ‌ جامعه‌ قرن هفتم اعراب بادیه نشین نظر داشته‌ است؛ و از همین‌ جاست‌ که‌ از میوه‌ها و خوردنی‌هایی‌ نام‌ می‌برد که‌ متناسب‌ با نوع‌ معیشت‌ آن‌ روز اعراب‌ بوده‌ است . این دیدگاه ابوزید به نظر سنتت گرایان قداست وجاودانگی کلام خداوند را زیر سوال برده است که گویا قرآن تحت تاثیر فرهنگ زمانه بوده و همه آن کتاب راه حل های مشکلات قرن هفتم عربستان میباشد.

گروهی از نویسنده های افغانی ما که کم و بیش به اندیشه های مرحوم ابوزید آشنایی دارند نیز تیر های انتفاد خود را نا آشیانه و نادانسته به سوی وی انداخته اند.

هدف این نویسنده گان گرامی ما این است که ابوزید مانند سلف گذشته خود یعنی ابن عربی دست به تاویل برده و وحی و روح بی آلایش دین را با کج اندیشی های خویش غبارآلود نموده و پوست را بجای مغزشانده اند.

و ثانیا انحراف ادیان را در تاویل از روح بی آلایش دین توسط پیروان وحی دانسته اند. در حالیکه در قرآن مجید بیشتراز تفسیر به تاویل اذعان شده است.

مرحوم دکتر نصر حامد ابوزید میگفت: «قرآن به دلیل قابلیت تأویلی اش و اقبال فراوان مؤمنان به خواندن و فهم آن همواره زنده بوده است و خواهد بود.»

ابوزید قرآن را به سه بخش تقسیم میکند یکی متون تاریخی دوم متون قابل تاویل و سوم متونی که جاودانی اند و تا ابد برای نسل های آینده معنی داراند.

در قسمت متون تاریخی که در آن بازتاب فرهنگ زمانه به وضوح دیده میشود جای شکی برای مسلمان و غیر مسلمانان ندارد. حضور قوی فرهنگ عرب با تمام جهاتش را میتوان در آن مشاهده کرد.

دکتر سروش در قسمتی از نوشته هایش نیز به همین مسله پرداخته و رنگ و بوی عربی بودن قرآن را چنین یاد آورشده اند«شما اگر قرآن را نگاه کنید کتابی است که کاملا با محیطی که پیامبر در آن زندگی می کرده است تناسب دارد. تناسبی تام و تمام دارد. یعنی کتابی است که از دل آن جامعه و آن تاریخ برخواسته است. رنگ و بوی آن جامعه و تاریخ را قویا در خودش دارد. این چیزی است که هم مسلمان باید به آن اعتراف بکند و هم غیر مسلمان،     چیزی نیست که ما بتوانیم از آن بگریزیم. از زبان عربی این کتاب گرفته که متناسب است با قومی که این زبان در میان آن ها رایج بوده است،  تا داستان هائی که در آن هست، تا مثال هائی که در او هست،  مبالغه هائی که در آن هست، ضرب المثل هائی که در آن هست. اشارات و تنبیهاتی که در آن هست. همه چیز حتی عالم آخرت،     جهان دیگر که پیامبر آن را تصویر می کند باز هم یک تصویر گری عربی و حجازی است. یعنی خوب نشان می دهد که پیامبری که در آن محیط بار آمده بوده،  بهشت را هم با صورت ها و پدیده های همان محیط تبیین می کند و به مردم می شناساند. نه به یک صورتی که هیچ چیز آشنای او نیست. مثلا میوه هائی که در بهشت هستند و در قرآن نام آن ها آورده شده درست همان میوه هائی هستند که در عربستان پیدا می شدند. یک دانه میوه در آنجا ذکر نشده است که در جای دیگر جهان باشد و پیامبر از آن ها نامی برده باشد یا خدا نامی از آن ها برده باشد. حتی شکل زندگی بهشتیان، لباس هائی که می پوشند،     میوه هائی که می خورند، تخت هائی که روی آن می نشینند،  کاخ هائی که دارند، شرابی که می خورند، نحوه رفتار و معاملاتی که با هم دارند، همه این ها بر گرفته از صورت زندگی و محیط اجتماعی است که پیامبر در آن ها زندگی می کرد و با آن ها آشنا بود.

مفاهیمی که در قرآن به کار رفته کاملا با زندگی اعراب آن موقع متناسب بوده است . همچنان سه گفتمان روشن در قرآن وجود دارد،     یکی گفتمان کاروانی دیگری گفتمان بازرگانی و سومی گفتمان سلطانی است. یعنی پیامبر اسلام یا خدای پیامبر اسلام حرف خودش را از این طریق به مردم رسانده و به آن ها فهمانده است. برای اینکه توضیح بدهد که اصلا هدایت چیست،     از مقوله کاروان و در بیابان رفتن و در بیابان گم شدن و اسیر راهزن ها شدن و به مقصد نرسیدن و حاجت به راهنما داشتن، همه از این مقولات استفاده کرده است. سمبولیسم کاروانی قوی ترین سمبولیسمی است که در قرآن دیده می شود. بحث هدایت و ضلالت کاملا در آنجا دیده می شود و مسئله راهزنی و گم شدن در طریق و بی آب بودن و بی توشه ماندن.»

در قسمت تاویل دکتر نصرحامد ابوزید معتقد است که در قرآن تاویل بر تفسیر تقدم دارد و بیشتر از ده بار کلمه تاویل در قرآن بکار رفته در حالیکه بر تفسیر بیشتر از یک بار تاکید نشده است.

دکتر ابوزید شخصیت نامداری بود که میخواست از قرآن بینش جدیدی مطابق به عصر حاضر ارایه کند و بیشتر در صدد آن بود که راه عرضیات را از ذاتیات دین جدا کند و بینشی از قرآن ارایه کنند که در عصر حاضر با تحولات عظیم فرهنگی ایکه وجود دارد همخوان باشد.

همانگونه که مورخ و جامعه شناس مشهور انگلیسی توین بی میگفت یکی از عوامل انحطاط یک تمدن آنست که رهبران آن تمدن در برابر تهاجمات تازه پاسخ های کنهه ارایه دهند.

تحولات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، علمی، فلسفی جهان جدید را نمی توان با پاسخ های کهنه بدرقه کرد.

در کشور ما قرن هاست که پاسخ های کهنه در هر نوع شرایط و تحولات چنان تکراری و ملال آوره شده است که تاحد زیادی به وحی منزل مبدل شده و شکل قداست پیدا نموده است. هرگونه دگر اندیشی با کوهی از تکفیر تحدید و توهین همرا است.

در سایر کشورهای اسلامی امکان کمی برای آزادی بیان افکار و عقاید جدید دین شناسانه وجود دارد.

نصرحامد ابوزید یکی از برجسته‌ترین متفکران جهان اسلام بود. او در بین جریان‌های فکری مختلف جهان اسلام گرایش انتقادی داشت. کوشش او بر این بود که سنت‌های فکری،     سیاسی، اجتماعی جهان اسلام را با جریان انتقادی پیوند دهد. ابوزید از آن دسته متفکرانی بود که تلاش می‌کرد برخی از متدهای جدید تفکر در غرب همانند هرمونتیک را با اندیشه‌های دوره میانه پیوند بزند و تحلیل‌های جدیدی ارائه دهد.

ایشان در مصاحبه ای با گنجی گفته بودند که احکام فقهی ایکه در کشور های اسلامی اجرامیشود از جنبه های اخلاقی خالی اند .بدین ترتیت قرآن به کتاب فقه و مجازات هاو تنبیه مبدل شده است. در حالیکه پیام عمیق و ژرف قرآن پیام رحمت و بخشش است نه مجازات و کیفر.

مهم‌ترین جنبه از کارمرحوم دکتر نصرحامد ابو زید کوشش او بر مبنای دانشی عمیق از علوم سنتی اسلامی برای تطبیق یافته‌های زبان‌شناسی مدرن و نظریه‌های هرمنوتیک فلسفی با تحلیل‌اش از قرآن و الاهیات اسلامی بوده است. او با این کار،     پروژه‌ای نوید‌بخش را در تفسیر ادبی ادامه داده است که الخولی آغازگر آن بود که قرآن را متنی با ساختاری شعری و شاهکاری ادبی می‌داند نه شماری از احکام یا مجموعه‌ای از قواعد فقهی محض.

با همه تهدید ها و تکفیر ها، این اندیشمند پرکار و قرآن پروزه شهیر از کار نیافتاد وبا هر تهدید و تکفیر سنتگرایان بیشتر به عزم خود در صدد احیایی فکر دینی مساعی به خرچ داد و با نوشته های کم نظیر خود به بزرگترین قرآن شناس عصر حاضر مبدل گشت. بلاخره در اثر ابتلا به ویرس ناشناخته ای که پزشکان از درمانش عاجر ماند بودند به تاریخ ۵ جون سال ۲۰۱۰ به رحمت حق پیوست و در زادگاهش بخاک سپرده شد.

 

___

نوت: نظریات درج شده دکتر ابوزید در این نوشتار برگرفته از ترجمه های فارسی است که از عربی برگردان شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا