خبر و دیدگاه

همدردی با طالبان یا بازخوانی یک جنایت؟

taliban_obama

سایت فارسی بی بی سی نوشته است که بارک اوباما ریس جمهور امریکا  به گروه امنیت ملی خود دستور داده است تا درمورد مرگ سربازان طالبان که بعد ازسقوط  آنان درشمال افغانستان به دست نیروهای مخالف طالبان به اسارت درآمدند، تحقیقات صورت گیرد. بدیهی است که کشتن انسان جنایت هولناک و رفتار نابخشودنی میباشد اما اینکه چرا آقای اوباما به فکر مرگ اسرای طالبان افتاده است ازچشم اندازهای متفاوت قابل تامل میباشد. هرچند که دراین رابطه گمانه های متعددی مطرح میگردد که یکی ازاین گمانه ها کنار افگندن شخصیت های  سهیم درمبارزه علیه طالبان وتروریزم بین المللی از تعاملات سیاسی افغانستان میباشد اما باتوجه به سیرتحولات وماهیت تعاملات سیاسی درافغانستان به نظرمیرسد که آقای اوباما باتاثیر از عوامل متعدد وازجمله برای جلب اعتماد پاره ای ازحلقات طالبان نسبت به سیاست امریکا درافغانستان، این رفتارسیاسی را درمعرض نمایش قرار داده  است. هرچند که این رفتار سیاسی باهدف پالایش وموفقیت سیاست امریکا درافغانستان تدوین گردیده است اما دریک چشم انداز عمیق تر عدم شناخت امریکا را از واقعیت های سیاسی و اجتماعی درافغانستان نشان میدهد. آنگونه که از گزینه های سیاسی امریکا در مورد افغانستان برمی آید، نشان میدهد که شناخت امریکا از واقعیت ها ی افغانستان خیلی اندک است و درعین حال این شناخت ازمجراهای غرض آلود فراهم گردیده است که دستور ریس جمهور اوباما درمورد مرگ اسرای طالبان درشمال افغانستان یکی ازاین نمونه ها میباشد.

تردیدی نیست که تعدادی از سربازان طالبان که بعد ازسقوط آنها در شمال به اسارت افتادند، نابود شدند. اما اینکه این دسته ازسربازان طالبان، کیها بودند وازکجا بودند و چرا نابود شدند جای تامل دارد. قبل از اینکه این بحث شکافته شود، باید به این پرسش پاسخ داده شود که دولت ایالات متحده چرا بعد ازسالها سکوت دربرابر دهشت افگنی طالبان برمواضع آنها از زمین وهوا حمله برد و آنان را باهمکاری جبهه متحد از اهرم قدرت ساقط کرد. پاسخ رسمی برای این پرسش این است که بعد ازفرو ریختن برجهای تجارت جهانی درنیویورک، سازمانهای استخباراتی امریکا ردپای عاملین آن انفجار مرگ آور  و مهیب را درافغانستان یافتند و نظام طالبان را شریک این توطئه دانستند. پس بنابراین حمله ایالت متحده امریکا برمواضع طالبان درافغانستان به منظور درهم کوبیدن لانه های دهشت افگنی و شبکه های تروریستی صورت گرفت که طالبان عامل ترویج وافغانستان مرکز این لانه ها دانسته میشد.

براساس منابع امریکاییها، هزاران جنگجوی خارجی ازکشورهای مانند ازبکستان، تاجکستان، قفقاز، چیچین، ایغور، پاکستان،پینکیانگ چین وکشورهای عربی درکنار طالبان می جنگیدند که بدنه مهمی رادرنیروی جنگی طالبان احراز کرده بودند. درواقع طالبان با استفاده ازهمین نیروها راه ورود شان را به شمال افغانستان گشودند وسیاست زمین سوخته درشمال وقتل عام هزاره ها درمزارشریف، بامیان، یکاولنگ و همچنان کشتار مردم چاریکار عمدتا توسط  همین نیروها صورت گرفت. هرچند که اهداف کوتاه مدت طالبان درشمال افغانستان پاکسازی آن مناطق ازاقوام غیر پشتون بود اما اهداف وانگیزه جنگجویان خارجی که درکنار طالبان می جنگیدند، ترویج دهشت افگنی فراتر ازمرزهای افغانستان تعریف گردیده بود. همانگونه که منابع امریکاییها نیز به آن اشاره میکند، بدنه نیروهای جنگی طالبان برمحور جنگجویان خارجی استوار گردیده بود که اهداف آنها خیلی فراتر از جنگیدن درافغانستان بود. درواقع همین واقعیت بود که سرانجام پای سربازان امریکا را درافغانستان کشانید.

بر اساس روایت شاهدان عینی پس ازسقوط شهر مزار شریف به دست طالبان، نزدیک به هشت هزار نفر ازمردم هزاره به دست نیروهای طالبان بطور فجیع آماج رگبار قرار گرفتند و اموال آنها نیز غارت گردیدند. حتی تعداد مردمان بیگناهی که درشهر چاریکار ازدم تیغ طالبان گذشتند، خیلی بیشتر از آمار اسرای طالبان اند که ادعا میشود درشمال افغانستان  به قتل رسیده اند. بنا براین اگر رفتار آقای اوباما باحوادث سیاسی درافغانستان واقعآ براساس باورهای انسانی واحترام به کرامت انسانی تعریف وتدوین گردیده است پس چرا به جنایات و نسل کشی های خونینی اشاره نمیگردد که طالبان مجری و عامل آن بوده اند! آقای اوباما به عنوان ریس جمهور یک کشوری که خودرا پرچمدار ارزشهای دموکراتیک میداند  چرا به پدیده هایی مانند تیزاب پاشی به صورت دختران، تخریب مظاهر فرهنگ وتمدن و دشمنی با ارزشهای انسانی که بخشی از رفتار معمول طالبان اند، اشاره نمیکند که به جای آن برای مرگ تعداد دهشت افگن وجنگ افروز ابراز تاثر میکند!

شهرکندز که درتسلط طالبان و مرکزفرماندهی طالبان درشمال افغانستان بود، به پایگاه عملیاتی هزاران جنگجوی خارجی تبدیل گردیده بود که شبکه های دهشت افگنی را از آسیای میانه گرفته تا شمال افریقا هدایت میکردند. حتی بعد ازفرار ملا دادالله که فرماندهی طالبان را درشمال افغانستان برعهده داشت، شخص عرب تبار به نام ابویمامه فرماندهی طالبان را برعهده گرفت وتاسقوط این شهر به دست نیروهای جبهه متحد، درهمین سمت جنگید. پس باتوجه به گستره ی جنایاتی که این نیروها مرتکب گردیده بودند و باتوجه به  مخاطراتی که ازحضور این نیروها متوجه مردم افغانستان وجامعه بین المللی بود وهرکدام درشکل یک بمب آماده انفجار عمل میکرد، چگونه رفتار بااینها صورت میگرفت؟ هرچند که این نوع رفتار دربرابر اسرای طالبان درخیلی موارد براساس سلایق وعلایق مشاوران امریکایی تنظیم میگردید اما مردم شمال افغانستان به دلیل عقده های تلخی که دربرابر کشتار بی رحمانه عزیزان خود توسط همین نیروها داشتند، کمتر از رفتار بالمثل با آنها به چیزی دیگر راضی نمیشدند. مردم شمال افغانستان که خود میدانستند که آنان یعنی سربازان طالبان عمدتا خارجیها اند که هیچ تعلقی به افغانستان ندارند. گزارشهایی که بعدا درمورد هویت این سربازان ارائه گردید نشان میدهد کسانی که به  زبان پشتو صحبت میکردند اکثرا ازمناطق دیره اسمعیل خان، باجور، مومند، کرم اجنسی، کویته و تمام مناطق قبایلی پاکستان بوده اند که باتمام توان برای قتل مردم افغانستان کمر بسته بودند.

اما علیرغم اینکه مردم شمال افغانستان در دوران تسلط طالبان شاهد مرگ عزیزان و غارت زندگی خود به دست این نیروها بودند، تاآنجاییکه که مقدور بوده است دربرابر اسرای طالبان از حسن اخلاق ونرمش وملایمت کارگرفته اند. درواقع رفتار مردم دربرابر این نیروها زمانی به خشونت گرایید که تعدادی ازآنها بعد ازانتقال درقلعه جنگی دست به شورش زدند و همچنان گروهی ازآنها درمکتب سلطان راضیه چندتن ازاهالی شهر را به گروگان گرفته ودست به مقاومت زدند.

اما همانگونه که درسطور نخست اشاره رفت، کشتن انسان درشرایط عادی جرم نابخشودنی است اما زمانی که گروهی برای قتل وغارت یک ملت کمر می بندند طبیعی است که دربرابر آنها ازهمان گزینه  های متعارف درجنگ استفاده میگردد.

حالا که بعدازگذشت سالهای طولانی عواطف سیاسی آقای اوباما گل داده است، اگر این نیروهای دهشت افگن وجنگ افروز درشمال نابود نمیگردید چه حلقه گلی را بر گردن آقای اوباما وآقای کرزی می آویختند! آیا آنها سلاح برزمین می گذاشتند وبه همین سادگی از رویاهای بهشتی شان دست می کشیدند؟ آیا آنها دوباره به تجدید نیرو نمی پرداختند و با توان بیشتر دست به کشتارمردم بیگناه و نیروهای امریکایی نمیزدند؟ همان گونه که بیت الله محسود ازحبس امریکاییها رها گردید و نیرومندترین تشکل جنگی را علیه منافع امریکا درنوار مرز افغانستان وپاکستان به وجود آورد، آنها نیز کمتر ازاین به چیزی دیگر قناعت نمیکردند.

همانگونه که درآغاز اشاره شد، این رفتار سیاسی آقای اوباما براساس یک تعریف ناپخته از منافع امریکا درافغانستان تدوین گردیده است که درحقیقت علایق امریکارا درمقیاس گسترده تر برای کنار آمدن با طالبان نشان میدهد. آقای اوباما وظیفه دارد که رفتار سیاسی اش را باحوادث افغانستان براساس منافع وعلایق امریکا تعریف وتدوین نماید اما حرف اساسی این است که این تعریف ازآنجاییکه بیگانه باواقعیت های افغانستان میباشد وضعیت افغانستان را پیچیده ترمیکند وسرنوشت سیاست امریکارا درافغانستان با ابهامات بیشتر مواجه می سازد.

بدون هیچ تردیدی درجریان سه دهه بحران درافغانستان، جنایات هولناک صورت گرفته است اما انگشت گذاشتن به یک مورد ازمیان صد ها موارد دیگرَ، باهیچ منطق سیاسی سازگار نمی نماید. اگر آقای اوباما بتواند حامیان بیرون مرزی طالبان را راضی نماید که دست ازحمایت طالبان بردارند، ازیک سو هزینه سرسام آوری که دولت وی برای مبارزه با تروریزم بین المللی می پردازد، کاهش می یابد وازسوی دیگر فاصله مردم افغانستان با صلح وامنیت نزدیکتر میشود.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا