خبر و دیدگاه

امریکا در افغانستان اشتباه کرد

america_whitehouse_rockets

 

بحث را از قلمرو جغرافیایى آغاز مى‌کنیم. وقتى از طالبان صحبت مى‌کنیم به لحاظ مسکونى انواع اقسام آدم‌‌ها را شامل مى‌شود. از اسامه بن‌لادن تا شبکه القاعده و طالبان افغانى تا قوم‌هاى محلى که تحت تاثیر سیاست‌هاى دولت پاکستان هستند و جنبش اسلامى ازبکستان و تاجیکستان و جریان‌هاى مذهبى‌درچین قدرت‌شان محدود شده است. همه این‌ها تحت عنوان طالبان در یک قلمرو سرزمینى مستقر هستند، قلمرو سرزمینى که در دو سوى خط دیوراند است. خط دیوراند مرز پاکستان و افغانستان را از هم متشخص مى‌کند.
بنابراین قلمرو جغرافیایى، طول و عرض جغرافیاى این منطقه از مهم ترین موارد است. مهم ترین عاملی که در رشد و قدرت‌یابى طالبان نقش داشته این است که امریکایى‌ها بعد از ۸ سال و ناتو و بعد از حدود ۵سال (ناتو سه سال دیرتر وارد عمل شد) و اکنون پاکستانى‌ها براى مقابله با آنها ناتوان هستند. از زمانى که در سال ۲۰۰۱ یا سال ۱۳۸۰ امریکایى‌ها به افغانستان حمله کردند، طالبان از کل افغانستان بدون این که نیرویی از دست بدهد،‌در منطقه جنوب و جنوب شرق افغانستان به حیات خود ادامه داده‌است.
ما مى‌گوییم حکومت طالبان فرو پاشید اما طالبان فرو نپاشید. طالبان دست نخورده از منطقه شرق وغرب و شمال آمدند در حوزه جنوب وجنوب شرقى مستقر شدند. این مهمترین عاملى است که دست نخورده باقى مانده‌است. دومین عامل تاثیر گذار توپوگرافى است. یعنى موقعیت پستى و بلندى منطقه. منطقه‌اى که اکنون طالبان در آن مستقر است چه در قسمت پاکستان چه در قسمت افغانستان، یک منطقه کوهستانى است، در کوه‌هاى تورابورا جزء کوه‌هاى بلند که منطقه اى است جزء منطقه هندوکش و امکان جنگیدن و بقا را براى طالبان فراهم مى‌کند.
سومین عامل، متغیر جمعیتى قومیت پشتون است. قسمت پاکستانى پشتون نزدیک به ۳۰ میلیون نفر و طرف افغانستانى بالاى ۱۵ میلیون پشتون دارد که مجموعا ۴۵ میلیون نفر مى‌شود، که به لحاظ جمعیتى خودش یک کشور بزرگ است ،بنابراین طالبان از این بستر قومى براى بقا و ادامه مقاومت استفاده کردند.
این سه جزء عوامل موثرى بود که در حفظ و تداوم قدرت طالبان موثر بود. چهارمین عامل، خطاهاى استراتژیک خود امریکایى‌ها است. همیشه وقتى یک تیمى مى‌بازد دلیلى این نیست که آن تیم بد بازى کرده‌است، بلکه تیم مقابل هم خوب بازى مى‌کند، امریکایى‌ها هم در قضیه افغانستان بد بازى کردند و سیاست‌ها و استراتژى‌هاشان غلط از آب درآمد.
در عرصه فرهنگى امریکایى‌ها اعلام کردند که یکى از دلایلى که افغانستان دچار جنگ داخلى شده است، معضل فرهنگى است. یعنى فرهنگ عامل جنگ شده‌است. این فرهنگ یک فرهنگ توام با خشونت است. سطح سواد پایین است و افراد ممکن است تساهل و تسامح و مشارکت سیاسى سازندازه‌اى نداشته باشند در نتیجه وارد جنگ مى‌شوند. امریکایى‌ها عنوان کردند که این فرهنگ باید متحول و تقویت شود. پایین بودن سطح فرهنگ عامل جنگ است. براى این کار شبکه‌هاى تلوزیونى راه اندازى کردند، مطبوعات و جراید را توزیع و تکثیر کردند، اما فیلم و برنامه‌‌هایى که از تلوزیون افغانستان پخش مى‌شد فیلم‌‌هاى پست مدرن بود. این فیلم‌ها براى جامعه افغانستان و جامعه قومى قبیله‌اى، ایلى و عشایرى مانند سم بود. بخصوص در منطقه پشتون نشین که ایلى وعشایرى هستند. در واقع امریکا با این درماندگى فرهنگى زمینه را براى افزایش پایگاه اجتماعى طالبان فراهم کرد. این یک اشتباه بود که نگذاشتند ابزار عداوت در اختیار افغان‌ها باقى بماند و خود فیلم براى مصارف داخلى تولید کنند و موردهاى دیگرى جایگزین آن فرهنگ بومى شد. دومین مورد از خطاهایى امریکایى‌ها بحث مواد مخدر است. آنها اعتقاد داشتند که در حال حاضر بحث ما مبارزه با مواد مخدر نیست. هدف مبارزه با تروریسم است. در آن زمان بریتانیایى‌ها مسولیت مبارزه با مواد مخدر را برعهده داشتند زیرا مواد مخدر معضل بزرگى بود. امریکایى‌ها به بریتانیایى‌ها اعلام کردند شما اگر مى‌خواهید مزارغ افغانستان را سم پاشى کنید و به تخریب مزارغ خشخاش بپردازید عملا جنبشى را علیه ما راه مى‌اندازید. مبارزه با تروریسم به اندازه کافى مشکل است. مزارع خشخاش مهم‌ترین منابع و تنها منابع مردم افغانستان خصوصا مناطق جنوب است، و اگر این کالا از مردم این منطقه گرفته شود به لحاظ اجتماعى فلج مى‌شوند. به همین دلیل مبازره علیه تروریسم و نه مواد مخدر در افغانستان شروع شد. این کار اشتباه بود. اشتباه دیگرى که صورت گرفت این بود که امریکایى‌ها پى نبردند که این خریداران مواد مخدر در نهایت فرماندهان طالبان هستند و مبالغى که به کشاورز افغانى مى‌رسد خیلى ناچیز است و مبالغ هنگفتى از مواد مخدر به سمت نیروهاى طالبان حرکت مى‌کند. همین درآمد مواد مخدر، اقتصاد جنگ طالبان را تقویت کرد و به این‌ها امکان عضوگیرى و سربازگیرى و تهیه سلاح را ‌داد.
خطاى بعد امریکایى‌ها این بودکه نگاه امریکا به افغانستان نگاه امنیتى بود. اشکال نگاه امنیتى این است که به بخشى از معضل مردم افغانستان پایان دادند و جنگ را حذف کردند، اما اولویت‌هاى انسانى متفاوت با آن چیزى بود که امریکایى‌ها برنامه‌ریزى کرده بودند. این اولویت‌ها اول نبودن جنگ و امنیت است بعد از امنیت فیزیکى و به سمت بهداشت وسواد وآموزش مى‌رود. جنگ در افغانستان به طور نسبى رخت بربسته بود اما آموزش بهداشت، بیکارى، اشتغال در سطح پایین باقى ماند و به انتظارات جدید پاسخ داده نشد. نتیجه‌اى که مردم افغانستان گرفتند این بود که تا دیروز که جنگ بود اما حالا که جنگ حذف شده چرا و چگونه هیچ تغییرى حاصل نشده است. بعد از حضور امریکایى‌ها حادثه‌اى موثر که در کیفیت زندگى آنها تاثیر بگذارد وجود نداشت، نمى‌خواهیم نتیجه بگیریم که این اتفاق باعث شد افغان‌ها به سمت طالبان بروند، ولى این حداقل نوعى بى‌تفاوتى و نوعى بیزارى نسبت به حضور امریکایى‌ها در افغانستان ایجاد کرد که این‌بار زمینه را براى قدرت طلبى طالبان فراهم کرد. در این عرصه امریکایى‌ها باید به سمت بازسازى حرکت مى‌کردند یعنى باید به امنیت جامعه ومصالح جامعه به طور یکسان نگاه مى‌کردند.
اشتباه دیگرى که امریکایى‌ها مرتکب شدند به قول افسرا‌ن امریکایى این بود که متحد منطقه‌اى طالبان نادیده گرفته شد. متحد منطقه طالبان پاکستان است، امریکایى‌ها یا نخواستند با نتوانستند که پاکستان را ترغیب کنند که علیه طالبان وارد عمل شوند. عامل بعدى اتحاد طالبان است. طالبان گروه‌هایى مختلفى را در بر مى‌گیرد، یکى شوراى کویته است که ملاعمر و اسامه بن لادن رهبران این گروه هستند. ازدواج بین آنها صورت مى‌گیرد و پیوند‌هاى خانوادگى میان این دو باعث تقویت روابط شده است که ایدئولوژیک‌ترین و رادیکال ترین نیروها هستند. دیگرى شوراى میران شاه است و کسانى که در دره سوات ومنطقه قبایلى با رهبرى بیت الله محسود و مولانا فضل الله علیه پاکستانى‌ها مى‌جنگند. گروه سوم شریفه حقانى است که میران شاه زیر نظر این گروه است و گروه چهارم ابوباشمادتو است که زیر نظر حکمت یار است، این گروه کاملا افغانى هستند و بنابراین سه گروه هستند که یک گروه تشکیل شده از ترکیب افغانى و القاعده عرب و گروهى دیگر خالص افغانى و گروه آخر پاکستانى، افغانى هستند. آن گروهى که اکنون علیه پاکستان مى‌جنگند ترکیبى از افغانى پاکستانى است و از هر گروه و جریانى که باشند در درون آنها وحدت وجود دارد و هدف استراتژیکى آنها سرنگونى دولت کرزى و خروج امریکا از منطقه و استقرار یک حکومت اسلامى در افغانستان است بنابراین متحدانه عمل مى‌کنند.
در مقابل در میان جریان مخالف طالبان تفرقه و پراکندگی وجود دارد. این پراکندگى یکی در میان نیروی ناتو است که‌ شامل‌آمریکا، بریتانیا، کانادا از یک طرف‌ و فرانسه، ایتالیا، آلمان و هلند در طرف دیگر جریان است. آلمانی‌ها اعتقاد دارند که وظیفه نیروهای شان مبارزه علیه شورش است، نه مبارزه و ورود به عملیات جنگی. آمریکایی‌ها معتقدند که برای آلمانی‌ها در شمال افغانستان هیچ تهدیدی وجود ندارد و بهتر است که آلمان‌ها به سمت جنوب بروند.
هلندی‌ها از منظر دیگرى انتقاد می‌کنند. آمریکایی‌ها زندان ابوغریب و زندان گوانتاناما را به وجود آوردند و اکنون هم در افغانستان زندان‌هایی را تاسیس کرده‌اند که خارج از قوانین بین‌المللی است. بنابراین معتقدند که اگر فردی توسط نیروهای آمریکایی گرفته شد و به افغانستان تحویل داده شد، در این صورت ما نیز اعلام همکاری می‌کنیم. ایتالیایی‌ها هم در این مورد با هلندی‌ها هم عقیده هستند.
فرانسوی‌ها بر این باورند که آمریکایی‌ها هفت سال است در افغانستان حضور دارند آنها باید در این مدت دولت و ارتش به معنای واقعی تشکیل می‌دادند و به دولت افغانستان واگذار مى‌کردند که این‌طور نشده است. بنابراین باید تاریخی برای خروج از افغانستان مشخص شود .این دلایل ایرادها و شکاف‌هایی است که در درون ناتو وجود دارد که از آن به واگرایی تعبیر می‌شود .
این واگرایی درون ناتو خود عامل تقویت طالبان است. شکاف بعدی اختلافی است که میان آمریکا و دولت افغانستان وجود دارد که زمینه‌های مختلفی دارد و کشتار غیر نظامیان از این موارد است.
کرزی که می‌خواهد در انتخابات پیروز شود باید مشروعیت داشته باشد قتل غیر نظامیان برای کرزی مشکل‌ساز شده است و مشروعیتش را زیر سوال برده است.
آمریکایی‌ها در حوزه امنیتی مطلقا با افغانی‌ها مشورت نمی‌کنند و مستقل عمل می‌کنند. در بحث طالبان در هیلمند، قندهار، هرت، کویته پاکستان آمریکایی‌ها با طالبان مذاکره کردند. از این مذاکرات دولت افغانستان اطلاع نداشت و این برای دولت افغانستان نگران کننده است.
در مقوله پاکستان، برای دولت افغانستان مشخص نکردند پاکستان در جنگ علیه تروریسم همکاری می‌کند یا متحد تروریسم است، زیرا در تک تک اتفاقاتی که در افغانستان اتفاق مى‌افتد می‌توان به نقش پاکستان اشاره کرد که باعث اختلاف میان آمریکا و افغانستان شده‌است و همین امر منجر شد، حامد کرزی به سمت ایران و روسیه حرکت کند.
آمریکایی‌ها در بحث کاندیداتوری ریاست جمهوری پیشتر به کرزی عنوان کرده بودند که نباید وارد مبارزات انتخاباتی شود اما بعدها بخاطر شرایط، کرزای را وادار کردند که در این دوره کاندیدا شود.
مجموعه ی این حوادث باعث شد، طالبانی که در سال ۲۰۰۱ ، ۹۵% خاک افغانستان را در اختیار داشت بعدها در ۵ درصد خاک افغانستان مستقر شود. طالبان امروز نه تنها در دو سوی مرزهای پاکستان و افغانستان مسلط است بلکه در هر نقطه ای در افغانستان بخصوص کابل، جنوب و جنوب شرق می‌تواند در روندهای امنیتی افغانستان اختلال ایجاد کند.
تعداد بمب گذاری‌های، عملیات انفجاری و همچنین افرادی که کشته می‌شوند، شاخص‌های مختلفی است که نشان می‌دهد نیروهای طالبان به لحاظ کلی رشد کرده‌اند.
کیفیت عملیات طالبان و موارد مورد هدف، دقت در هدف‌گیری، ارتشی کردن جنگ از مهم‌ترین استراتژی‌هاى طالبان است. اگر در پاکستان جنگی برپا شود بدترین اتفاقى که ممکن است به وقوع بپیوندد این است که این جنگ می‌تواند مدت زیادی ادامه داشته باشد. این مجموعه عوامل باعث رشد و قدرت‌یابی طالبان شده است و این بر خلاف تصور عده‌اى است که بر این گمانند که طالبان فروپاشیده است. اکنون آنچه که در پاکستان اتفاق افتاده است بی‌ارتباط با مسائل طالبان نیست. طالبان می‌خواهند ثابت کند در تحولات منطقه‌ای نقش دارند.
در ادامه برنامه اوراسیاى مرکزى نوذر شفیعی در پاسخ به سوال یکى از دانشجویان درباره رابطه ایران و طالبان گفت: ما ایرانی‌ها با طالبان از لحاظ ایدئولوژیکى تعارض داریم، طالبان و شورای کویته تحت تأثیر اندیشه‌های بهائیسم قرار دارند که به لحاظ ایدئولوژیک با ایران تعارض دارند.
از ابتدا این ایران بود که بر علیه طالبان وارد عمل شد. آنها هم بر علیه ما وارد عمل شدند و از جمله این موارد قتل دیپلمات‌های ایرانی بود . وقوع این درگیری‌ها باعث ورود گروه و جریان ضد شیعی به نام لشکر جنگی در پاکستان شده است. پاکستان لشکر خود را به دو جبهه داخلی و خارجی تقسیم کرده‌است. لشکر قدس مربوط به داخل است که کارکرد آن قتل شیعیان است. ورود این جریان ضد شیعی منجر به عملیات انتهاری در لاهور و همزمان با آن در مسجد امیرالمومنین زاهدان ایران شد.
طالبانى‌ها دو مشکل با شیعه‌ها دارند. اول اینکه ایران، آمریکایی‌ها، افغانی‌ها و پاکستانی‌ها با هم بر علیه طالبان متحد شده‌اند. مورد دوم این است که در برخى مناطقی که طالبان‌ می‌جنگند مناطقى است که شیعیان در آنجا مستقر هستند.
زمانی که طالبان گذرگاه‌های ورودی به افغانستان در پاکستان سلب کردند و مانع از این شدند که ناتو نیرو به آنجا اعزام کند، یکسری اطللاعات درباره مقر طالبان به ناتو داده شد، آنها معتقد بودند که این اطلاعات توسط شیعیانی که در این مناطق هستند به ناتو داده شده است. به همین دلیل شروع به پاک‌سازى قومی قبیله‌اى کردند که در نهایت منجر به کوچ اجباری شیعیان شد.
طالبان‌ معتقدند شیعیان ایرانی و پاکستانی همگام با آمریکایی‌ها بر علیه طالبان وارد مناقشه شده‌اند.
براى مقابله با این اتحاد حتی ممکن است حمله به ایران هم جزء اهداف آنها قرار بگیرد. ایران در حال حاضر دور از صحنه اصلی نبرد است، اما این نبرد به خاک ایران کشیده شده است. شاید بهترین استراتژی برای ایران این باشد که آمریکا‌یی‌ها و پاکستانی‌ها با طالبانی‌ها درگیر باشند.
ورود ایران به عرصه این درگیری‌ها، به هیچ عنوان به سود و صلاح منافع ملی ما نیست. تا مدتها پیش آمریکا، ایران و پاکستان و طالبان را با هم درگیر کرده بود، حالا مدتی است که این سه کشور با هم تعارض دارند. ایران هم به عنوان یک کشور ناظر شاهد این تحولات است.
دکتر شفیعى در مورد بقای طالبان به خواست و اراده آمریکایی‌ها گفت: اساس کار در منطقه و اراده آمریکایی‌ها برای نابودی طالبان است. با اینکه قلمرو سرزمینی محدودى در اختیار دارند و کیلومترها با آمریکایی‌ها فاصله دارند اما حادثه ۱۱ سپتامبر با هر تصور و سناریویی از این منطقه اتفاق افتاده است.
بااین قلمرو محدود سرزمینى بازتاب عملیاتی آنها سرتاسر جهان را در بر می‌گیرد. به نظر من عزم و اراده آمریکایی‌ها بر نابودی این گروه است چراکه طالبان گروهی رادیکال هستند که به طور جدی منافع آمریکا را تهدید می‌کند.
استراتژی که باراک اوباما تدوین کرده است پاسخی است به تمام خطاهایی که آمریکایی‌ها در جنگ با طالبان مرتکب شده‌اند .
امروز مطابق با خواسته اوباما پاکستان وارد مناقشه شده است و همچنین مطابق این خواسته ارتش افغانستان باید از ۳۰ هزار نفر به ۱۴۰ هزار نفر برسد و احیانا این تعداد به ۴۰۰ هزار نفر هم خواهد رسید ، این مسله‌اى است که جرج بوش قبول نمی‌کرد اما اوباما مى‌خواهد با نیروهای افغان وارد جنگ علیه طالبان شود.
استراتژی اوباما، امنیت جامعه را در بر گرفته است. امنیت، فرهنگ، اقتصاد و سیاست را به صورت مقولاتی توأمان و به صورت فردی در نظر گرفته است، این موارد در پی تمام نقص‌های که آمریکایی‌ها در جنگ علیه طالبان داشتند و من به آنها اشاره کرده‌ام، وجود داشت.
هدف آمریکا به طور جدی سرنگونی طالبان است. به لحاظ تاکتیکی ممکن است با ایران وارد رایزنی و مشورت شود و یا ارتش پاکستان در مقطعی طالبان را رها کند.
از دید‌ آمریکایی‌ها،منطقه‌ای که اکنون طالبان‌ مستقر هستند خطرناک‌ترین منطقه در جهان است .
حال من می‌خواهم بگویم بستر اجتماعی، سیاسی، مذهبی‌اى وجود دارد که مى‌گوید طالبان فقط یک پدیده افغانی است اما این سنت‌هاى طالبانی از مواردی است که ۸۰% آن با موارد پشتونی سازگاری دارد . این سنت‌ها بر بستر اجتماعی و افکار رادیکال سوار شده‌اند. اسلام در افغانستان آنقدر معتدل است که صوفی منشانه شده است. اما از دهه ۱۹۸۰ و در جریان جنگ داخلی، اسلام در افغانستان رادیکالیزه شد.
طالبان زمانی به وجود آمد که دو محور ایرانی و روسی در افغانستان مسلط‌ بودند. در سال ۱۹۷۳ زمانی که پاکستانیسم شکست خورد، احمد شاه مسعود قدرت را در دست گرفت و به جریان‌های دیگر تحویل نداد،‌ همین مسئله منجر به شکل‌گیرى طالبان شد.
بحث پاکستان و طالبان اصلا قابل مقایسه با ایران و طالبان نیست. چراکه منافع ملی پاکستان در گروى افغانستان است.
دو راه مقابل پاکستان وجود دارد، یکی اینکه حکومت ایدئولوژیک در افغانستان شکل بگیرد و دوم اینکه مردم در افغانستان در منطقه رود کابل و منطقه پشتون نشین و دیوراند بی‌سواد باقی بمانند.
پاکستانی‌ها صحنه سازى می‌کنند تا از آمریکایی‌ها پول دریافت کنند که به آن صنعت تروریسم گفته می‌شود. آمریکایی‌ها موظف هستند سالانه ۵/۱ میلیارد دلار به ارتش پاکستان برای جنگ علیه رژیم کمک کند که این کمک در مقطعى قطع شد. بعد از این جریان پاکستانی‌ها با طالبانی‌ها وارد مذاکره شدند که وضعیت آمریکایی‌ها خیلی متزلزل شد. این تزلزل از آن جهت بود که طالبان به راحتى مى‌توانست پاکستان هسته‌اى را به اشغال خود در آورد. باراک اوباما به پاکستان کمک مالی کرد تا با طالبان وارد جنگ شود. این از دلایل صفتی و مزیت‌سازی پاکستانی‌ها است و آن چیزی که اتفاق افتاده است پدیده رادیکالیسم است که از مدیریت خارج می‌شود.

 

برگرفته شده از: سایت دیپلوماسی ایران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا