خبر و دیدگاه

دامن زدن به تنش های قومی آب ریختن در آسیاب دشمن است

 

شاید شماری به اشتباه گرفته باشند که دامن زدن به تشنج های قومی امری عاقلانه است  و می خواهند از این طریق خود را قهرمانان قومی به اثبات برسانند. در حالی که دامن زدن به تشنج های قومی  در کشور بیمار و جنگ زدۀ افغانستان زیر هر عنوانی که مطرح شود، دشمنی آشکار با این ملت مجروح و از هم پارچه است. این گونه گرایش ها در کشوری مانند افغانستان که از چهار دهه بدین سو از تهاجم شوروی تا سقوط حکومت داکتر نجیب، جنگ تنظیمی، سقوط حکومت مجاهدید، سقوط طالبان و ایجاد حکومت موقت بر بنیاد معاهدۀ بن نشیب و فراز های زیادی را پیموده است و هنوز هم به قولی در “خم یک کوچه از  هفتم کوچۀ  دشواری های دست و پای گیر” سرگردان است. بر رهبران گروه های سیاسی و بویژه گروه های جهادی پیشین است تا بیشتر از دیگران متوجۀ این نکته باشند؛ زیرا بیشتر آنان متهم اند که از جهاد مردم افغانستان استفادۀ ابزاری کردند و نه به خون های پاک میلیون ها انسان این سرزمین ترحم نکردند؛ بل ارزش های جهاد را در قمار بازی های سیاسی و قومی خود گذاشتند و با رویکرد های ضد ارزشی با اسلام و ارزش های آن نیز وداع گفتند و بالاخره کشور را به پرتگاۀ فاجعۀ کنونی افگندند. بنا بر این در چنین شرایطی که کشور به شدت به قانون‌های منع هرنوع خشونت و تبعیض سیاسی، قومی، اجتماعی، فرهنگی و قوانین  منع ترویج  کینه توزی و نفرت افگنی نیاز دارد. بر همگان و بویژه بر سیاستگران کشور است تا از دامن زدن به این گونه تنش ها به شدت دوری اختیار کنند؛ زیرا دامن زدن به تنش های قومی دشمنی آشکار بامردم افغانستان و مزدوری به بیگان است. این در حالی است که مردم ما به شدت از تبعیض و تنش های گوناگون رنج می‌برند و صد ها دریغ و درد که بیش‌ترین تخطی کننده گان ارزش‌های آگاهی، آزادی، عدالت اجتماعی و ‌حق شهروندی را سیاسیون به ویژه رهبران گروه‌ جهادی و های سیاسی تشکیل میدهد. بیشترین آنان با نشر و پخش فرهنگ خشونت  و قوم گرایی، صدمۀ  فراوانی به روند نظام سازی، حکومت  داری  و ملت سازی در کشور وارد می کنند.  این گونه خشونت ها در موجی از نفرت افزایی در حالی در کشور در حال افزایش است که قوانین که قوانینی در جهان برای کاهش منع خشونت ها در برابر فرهنگ شهروندی به تصویب رسیده است؛ اما با تاسف که هنوز نمونه‌های زیادی از نابرابری و گسترش فرهنگ نفرت در گوشه‌ و کنار جهان دیده می‌شود که بیش‌ترین قربانیان آن را دولت‌های در حال جنگ و پس از جنگ تشکیل می دهند. در این میان بیشترین رنج را ملیت های کوچک و فرهنگ های خرد متحمل می شوند و قربانی نبود سیاست‌های هم‌گرایی می شوند و با تاسف که افغانستان یکی از این کشور‌ها است؛ زیرا هنوز قانون منع ترویج نفرت فرهنگی و اجتماعی و منع هرنوع تبعیض اجتماعی و فرهنگی در سیستم حقوقی این کشور به تصویب نرسده است. این از جمله عواملی می تواند، باشد  که سیاستگران قوم گرا و فرصت‌ طلب را موقع داده تا از احساسات قومی مردم سود جویند و نفرت، تنش و نابرابری ها را در میان مردم تعمیم ببخشند. از این رو شماری حقوق دانان از دولت می خواهند تا هرچه زودتر طرح قانون هایی چون؛ قانون منع ترویج نفرت فرهنگی و اجتماعی و قانون منع هرنوع تبعیض اجتماعی و فرهنگی را روی دست گیرد.

در کشور هایی مانند افغانستان که در حال جنگ به سر می برد. موجودیت همچو قوانین حیثیت حیاتی را دارد؛ زیرا در کشور در حال منازعه نیاز مبرم به همچو قوانین می باشد تا جلو خود سری ها و تک روی های سیاسیون کشور گرفته شود. نبود این قوانین افکار مضطرب و نگران کنندۀ قومی را زیر نام های لوی قندهار و لوی پکتیا بوجود می آورد تا از این نام ها شماری استفادۀ  ابزاری کنند؛ اما در این شکی نیست که ممکن لوی پکتیا نتواند جایگاهء لوی پکتیا را بگیرد؛ زیرا بیشتر خوستیان آموزش دیده اند و هوشیار شده اند؛ دیگر ممکن نیست که پیش قراول لشکر قومی شوند و زینی در زیر پای قوم گرایان شوند تا باشد که توسن خیال و هوس های خام شان را بر سینه های مظلوم خوستیان برانند. در این شکی نیست که تاریخ هر از گاهی در این کشور به گونهء افتضاح باری تکرار شده است و اما این تکرار بر مصداق آزموده را آزمودن خطا است، یک امر تکرار ناپذیر است؛ ام با آنهم این سخن برتراندرسل دانشمند انگلیسی قابل توجه است  که می گوید، “گوسفندان به چوپان نیاز دارند و جامعهء گوسفندی لایق گرگان است”. حال بر روشنفکران افغان است تا ادای دین نموده و صور آگاهی را در گوش های جامعهء گوسفندی بدمند و گرگان بومی سوار بر سر بیضهء گرگان شبکه های استخبارات خارجی را به زباله بریزند و جامعهء گوسفندی را به جامعهء انسانی و خودگردان متحول سازند.

برای نخستین  گام گذاری به مثابۀ جاده صافکن برای به زباله ریختن گرگان تبارگرا،  بر شورای ملی کشور حتمی و ضروری است تا طرح و تصویب چنین قانون را از مجاری مربوط خواسته و به تصویب آن اقدام کند تا این قوانین مشت محکم به دهن قوم گرا هایی باشد که با عنوان کردن عبارت “برادر بزرگ” به تعبیر فرهنگ سیاسی غرب، می خواهند با دامن زدن تبعیض و خشونت کشور را به حلقوم فاجعه بیافگنند تا زمینه برای بهره برداری های سیاسی و زبانی شان فراهم شود؛ زیرا این سیاسیون چون پایگاۀ مردمی شان را از دست داده اند و بقای شان را در ادامۀ تنش های  سیاسی و قومی با عنوان کردن” برادر بزرگ “جست و جو می کنند. گفتنی است که برای نخستین بار اصطلاح “برادر بزرگ” بوسیلۀ “جورج ارول” نویسندۀ شهیر انگلیسی همزمان با ظهور فاشیزم مطرح شد. وی با ارایۀ این اصطلاح  پیش بینی نموده بود که این اندیشه چه بلایی را برای بشریت به ارمغان خواهد آورد. “ارول” طرفدار دموکراسی و داعبه دار آزادی و مخالف هر نوع استبداد بود. وی برضد ارتش فاشیست “فرانکو” در هسپانیا جنگید، تا مجروح شد و بعداً در اثر همین جراحات فوت نمود. با تاسف که هتلر در جنگ دوم جهانی با عنوان کردن “برادر بزرگ آریایی” جان بیش از هفتاد میلیون انسان را گرفت و در این جنگ صد میلیون انسان از سی کشور جهان اشتراک داشتند تا آن که متفقین به رهبری امریکا بر متحدین به رهبری هتلر پیروز شدند. گفتنی است که قوم گرایی که حالا لباس ابریشمین برتن کرده، هر از گاهی در زیر نقاب های گوناگون با جلوه های تازه ظهور می کند و بیشتر از هر زمانی خوش خط و خال رخ می نماید. تنها در کشور های شرقی و بویژه در جوامع اسلامی نیست که تبارگرایی در نقاب های جدید رخ می نماید؛ بلکه در غرب وضعیت بهتر از شرق نیست، در آنجا هم نیونازیسم، نیو فاشیسم وسیاستگران عوام فریب تازه کاردرکشورهای غربی به خصوص درامریکا وغرب اروپا، در دروغ گویی و اضافه گویی دست استعمارگران ومستبدان را حتا ازپشت بسته اند. دراین ازپشت بستن، یک موضوع دردناکترمی باشد و آن اینکه رسانه های غربی ازتروریستان وطالبان وداعش والقاعده وبوکوحرام شرقی وجنایت های آن ها درکشورهای استعمارواستبداد زدۀ مسلمان زیاد سخن می گوین؛ اما ازنیونازی ها، نیو فاشیست ها واسلام هراسان غربی که شاخ ودمی کم تروکوتاه تر ازتروریستان وافراطی های شرقی ندارند، مطلبی به نشرنمی رسانند.ازخاموشی رسانه هادرزمینه ، معلوم می شود که آزادی بیان در زیر ساطور تبارگرایی در غرب، به نفع اسلام هراسان ونفرت انگیزان و برضد آواره گان فراری ازتروریسم واستبداد شرقی سخت ضجه می کشد. این تبار گرایی هم نمادی از تلقی” برادر بزرگ” است. قابل یادآوری است که استالین نیز با عنوان کردن قوم روس به مثابۀ ” برادر بزرگ” چه جنایت های ضد بشری نبود که برضد ملیت های گرج، ترک، ازبک، تاجک و … روا نداشت. از آن به بعد این اصطلاح مورد استفادۀ سیاسیون قوم گرا و قبیله گرا گرفته است. هرچند شماری سیاسیون و گروههای سیاسی تلاش کرده اند تا اهداف شوم تباری شان را زیر نام دین و شریعت پنهان کنند و حتا از استفادۀ ابزاری از واژۀ مقدس جهاد هم خودداری نکردند و طالبان حتا توانستند تا زیر نام شریعت اهداف شبکۀ استخباراتی پاکستان را در افغانستان یدک کنند. نه تنها این که حتا شماری خواسته اند تا دموکراسی و مردم سالاری را هم قربانی اهداف تباری شان کنند و با پوشاندن لباس پر زرق و برق دموکراسی به  قامت شوم فاشیزم بازار و سرد و بی رونق تبعیض و قوم گرایی را رنگ و جلوۀ دیگری بدهند تا با به فریب کشاندن افکار عامه تبعیض و نفرت را در کشور بجای ارزش های مردم سالاری نهادینه بسازند. با تاسف فراوان که پس از سقوط حکومت نجیب، تخم قوم گرایی در تبانی با شبکه های استخباراتی منطقه بویژه پاکستان و ایران در کشور کاشته شد و در گام نخست گروه های جهادی را در کام خود فرو برد و در اثر اشتباۀ رهبران جهادی و افتادن آنان در لاک قومی و مذهبی آرزو های میلیون ها مجاهد آزاده و جان بر کف افغانستان قربانی اهداف شوم قومی وتباری آنان گردید. این دیوار فولادین چنان در میان اقوام و مذاهب کشور ایجاد شد که رهبران جهادی به گونۀ نماد های قومی و الگو های نجات قوم خاص تلقی شدند و انحراف اسلامی و دینی گروه های جهادی به اوج اش رسید. این انحراف به اندازه یی شایع شد که رهبر هر تنظیم به هر قومی که تعلق داشت، به مثابۀ قهرمان آن قوم عرض اندام کرد و در نتیجه قهرمان پرستی های قومی و مذهبی جای قهرمان سازی های اسلامی و ملی را گرفت. باتاسف که این مرض مزمن از ان به بعد روز تا روز در کشور فربه تر می شود و امروز چنان دامن گسترده است که گفته می توان،  بدون استثنا افکار تمامی سیاسیون راست و چپ و میانه، ملی گرا و حتا معتدل را به خود پیچانده است و به مثابۀ کابوسی وحشتناک بر افکار عامۀ مردم ما سایه افگنده است.

یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا