خبر و دیدگاه

در فضیلت قُلدری سیاسی و نسبت آن با فرهنگ قوم‌مدار

yasna
یعقوب یسنا

تاریخ افغانستان، تاریخ قُلدُری‌ها و زورگویی‌ها است. اما در روزگار ما قُلدُری، استراتژی‌اش را طوری تنظیم کرده است که ظاهراً دموکراتیزه شده و فرهنگی به نظر می‌رسد. بنابراین شخصیت‌های قُلدُر، ظاهری سیاسی و فرهنگی پیدا کرده اند. با پول برای‌شان اسناد تحصیلی خریداری می‌کنند و اگر بتوانند از انجوها و مؤسسات غربی برای‌شان لقب فیلسوف و متفکر را نیز خریداری می‌کنند. هنگامی که در برابر دوربین قرار می‌گیرند، لبخند می‌زنند. صحفۀ فیس‌بوک، تویتر و… دارند؛ اگر هم قُلدُر یک قُلدُر فرهنگی باشد، سایت انترنتی و شبکه‌یی با ماهیت قومی نیز برای خودش می‌سازد. سیاست‌مدار قُلدُر و شخصیت فرهنگی قُلدُر خودش را مدافع و قهرمان قومی ـ مذهبی جلوه می‌دهد؛ زیرا نام، نان و نشان‌شان از ناخودآگاه قومی ـ مذهبی تأمین می‌شود.

قُلدُرهای سیاسی کوشش می‌کنند به مشکلات قومی در افغانستان دامن بزنند؛ هر قُلدُر در برابر قوم خود ظاهر می‌شود و می‌گوید که وضعیت بسیار خطرناک است و اگر من در قدرت نباشم، شما را اقوام دیگر خواهند خورد. در برابر قوم خود چند قطره اشک تمساح هم می‌ریزد و می‌گوید عمر من هم دارد سپری می‌شود. شب‌ها خوابم نمی‌برد که پس از من بر سر شما قوم عزیزم چه حال و روزی خواهد آمد. پس از آن جنون و ناآگاهی قوم نیز بالا می‌گیرد و دچار ناله و زاری می‌شوند. قُلدُر سیاسی می‌بیند که تیرش به هدف خورده است. با اندکی تبسم که نشانی از گشوده‌گی چهره‌اش می‌باشد، به قومش می‌گوید نگران نباشید من تا زنده‌ام شما را تنها نمی‌گذارم. «سرم فدای قومم». مردم نیز می‌گویند، خداوند هیچ‌گاه سایۀ شما را از سر ما کم نکند. شما همیشه در پناه حق باشید. قوم بی‌چاره نمی‌داند که شخصیت قُلدُر، دارد اعتبار معامله‌گری‌هایش را بیشتر می‌کند.

هر قوم فعلاً قُلدُر سیاسی و فرهنگی مختص به خویش را دارد. قلُدُرهای سیاسی قوم‌ها در پشت پرده با یک‌دیگرشان بسیار دوست هستند. وقتی که هم‌دیگر را می‌بینند، با تبسم‌های معنادار، به یک‌دیگرشان می‌فهمانند که همه چیز خوب است.

قُلدُرهای سیاسی، با یک‌دیگرشان سهمیه‌بندی و حساب و کتاب مشخص دارند. کرسی‌های دولتی، قراردادی‌ها، بورسیه‌های تحصیلی و طعمه‌‌های دیگر میان‌شان تقسیم شده است. بنا به درصدی قومی، هر قُلدُر سهم خودش را می‌گیرد. از این درصدی قومی همه آگاهند. امتیازی که بسیار غیرانسانی و شرم‌آور است. اصولاً اگر حکومت به مفهوم امروزی حکومت‌داری در نظر باشد، تقسیم قدرت به نام قوم، تقسیمی انسانی و قانونی نیست.

هم اکنون هیچ حزب سیاسی‌یی در افغانستان پیدا نمی‌شود که بر مبنای یک اندیشۀ سیاسی باشد. تمام حزب‌های سیاسی به نوعی قومی اند و سردمداران‌شان به هراس‌های میان‌قومی دامن می‌زنند. این هراس‌های میان‌قومی سبب می‌شود تا زمینۀ تبارز شخصیت‌های سیاسی قُلدُر قومی در جامعه فراهم شود و قُلدُر قومی با استفاده از هراس‌های قومی به قدرت برسد. چند قُلدُر قومی که هر کدام نماینده‌گی از قومی خاص می‌کنند، باهم به اصطلاح عام «جور» می‌آیند و کاملاً در یک توافق سیاسی که آن را طراحی کرده اند، کسب‌وکارشان را به پیش می‌برند. در چنین وضعیتی، چیزی به نام حکومت‌داری هیچ معنایی ندارد.

قُلدُرهای فرهنگی به نوعی جیره‌خوارهایی خُرد و ریز هستند که وضع‌شان به کفتارهایی می‌ماند که پس‌خوردۀ شکار شیر و پلنگ را می‌خورند. ویژه‌گی‌های قُلدُرهای فرهنگی این است که دانش‌شان اندک است، اما ادعای‌شان از هر دانشمندی بیشتر است. رویکردشان نسبت به تاریخ، فرهنگ، ادبیات، هنر، قوم و نژاد رویکردی نقالی است (منظور از نقالی همان افسانه‌سرایی‌هاست که با ناخودآگاه و جنون‌های قومی در ارتباط است). این اشخاص دانش‌ستیز و عقل‌ستیزند. عاشق امرهای غیرعقلانی اند. تلاش‌شان این است تا جنبه‌های ناعقلانی قومی را برجسته سازند.

قُلدُرهای سیاسی گاهی به این قُلدُرهای فرهنگی دانه می‌ریزند؛ زیرا قُلدُرهای سیاسی بنا به عقلانیت اپرچونیستی‌ که دارند، می‌دانند که یاوه‌سرایی قُلدُرهای فرهنگی به دوام قدرت‌شان و به جنبۀ کاریزماتیک شخصیت‌شان کمک می‌کند. بنابراین گاهی به این قُلدُرهای فرهنگی نام و لقبی هم می‌دهند تا بر جنون این قُلدُرهای فرهنگی بیفزایند و با افزایش جنون‌شان، به خودشان و کارشان بیشتر اعتماد به نفس پیدا کنند.

از آن‌جایی که دانش قُلدُرهای فرهنگی قومی اندک است، تنها کارشان پرداختن به جنبه‌های ناعقلانی قومی است. با این پرداخت به جنبه‌های غیرعقلانی قومی، احساس قوم‌گرایی و قبیله‌گرایی را بیشتر می‌کنند و برای هر قوم، یک حاشیۀ امن می‌سازند. این مسأله سبب می‌شود تا ارزش‌های فردگرایانه و شهروندی مدام به تعویق بیفتند و هر کس امنیت خویش را در کنار قومش ببیند.

روایت‌هایی که هر قُلدُر قومی از قومش ارایه می‌کند، کاملاً ناعقلانی است. قصه‌هایی از این‌که قوم ما از آسمان آمده؛ فلانی شخصیت اساطیری یا ادبی از قوم ماست؛ مثلاً رستم دستان یا مولانا از قوم ماست؛ در خون قوم ما ارزشی جریان دارد که در خون دیگر قوم‌ها وجود ندارد؛ چندین زبان از شکم زبان قوم ما برآمده و… نمونه‌هایی از این نقالی و روایت‌گری‌های غیرعقلانی را در سایت‌ها و کتاب‌های گوناگون می‌بینیم. نمونۀ کتابش همان اطلس اتنوگرافی اقوام غیرپشتون افغانستان بود که آکادمی علوم افغانستان نشرش کرده بود. این اطلس نمونه‌یی از نقالی ضد قومی بود. مثال‌های دیگرش را در سایت‌ها می‌توانید ببینید؛ از جمله در سایت کابل‌پرس.

در حالی که همۀ ما انسانیم. خاستگاه انسانی ما در زمین به خاستگاه دوری بر می‌گردد. بهتر است در زمانی که هستیم زنده‌گی کنیم؛ نه در زمان‌هایی که سپری شده و یا فراخواهد رسید. خاستگاه‌های قومی در سایر کشورها، بیشتر خاستگاه‌هایی فرهنگی ـ زبانی، مذهبی و سایر خرده فرهنگ‌هاست ـ تا صد درصد نژادی (ژنتیکی و زیستی).

با این یادداشت قصد داشتم بگویم که رجزخوانی و نقالی‌های ناعقلانی قومی هیچ دردی را دوا نیست و به کار هیچ قومی نمی‌آید. هرچه جنبه‌های نقالی ناعقلانی یک قوم بیشتر باشد، آن قوم به همان اندازه در جنون به سر خواهد برد و از واقعیت‌های انسانی معاصرش به دور خواهد بود. دور بودن از واقعیت‌های معاصر، بیانگر همان عقب‌مانده‌گی فرهنگی و دانشی از جهان است. بنابراین، چه بهتر به خودمان به عنوان یک فرد نگاه کنیم و ارزش‌های و نیازهای فردی و انسانی‌یی را که در خود می‌بینیم، در دیگران هم بتوانیم ببینیم. هر کسی را بنا به این‌که انسان است، برایش احترام بگذاریم؛ جدای از این‌که به کدام قوم و تباری تعلق دارد.

نوشته‌یی از من به نام «زبان/ گویش/ لهجه (ازره‌گی ـ هزاره‌گی ـ زبان نه گویش است)» به تجربۀ نسبتاً انسانی ـ فردی نزدیک می‌شود. در آن‌جا آورده‌ام که آدمی اگر در این جهان به ارزش‌هایی نیز باور دارد، باید این ارزش‌ها شخصی و فردی باشند، نه ارزش‌هایی که برای تحکیم جنون و ناعقلانی‌های قومی و تباری‌اش به کار بسته می‌شوند. پابندی فرد به ارزش‌ها و هویت قومی‌اش زشت و ناپسند است و هیچ فرقی نمی‌کند که از کدام قوم باشد.

هیچ قومی اصالت و گوهری خاص ندارد. هر قدر احساس اصالت و گوهر قومی در میان افراد یک قوم بیشتر باشد، جنبه‌های جنون، ناآگاهی و ناعقلانیت در میان افراد آن قوم بیشتر است. پس بهتر است بیاییم با حذف احساس اصالت قومی خویش، جنبه‌های جنون، ناآگاهی و ناعقلانیت خویش را کم کنیم. زیرا پرداختن به جنبه‌های ناعقلانی قومی می‌تواند خردورزی افراد یک قوم را سال‌ها به تعویق اندازد و افراد قوم را در گروِ ناعقلانیت‌های جنون‌آمیز و هویت‌های کاذب نگه‌دارد.

ما باید به خویشتن و جهان پیرامونی‌مان با نگاهی واقع‌بینانه نظر کنیم.

__

مطلب بالا از سایت سلام وطندار گرفته شده است. 

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. بنظر من در قلدری هیچ فضیلتی را نمیتوان سراغ داشت بدلیل اینکه قلدری هم تخمه رذیلت میباشد. قلدر سیاسی در هر سطح در افغانستان پیدا میشود و این خود ریشه در عقبمانی ذهنی و فکری و کلتوری قلدران دارد. عقب ماندگی و بیچارگی افغانستان هم به این شهادت میدهد که چرخ حاکمیت بدست قلرران میچرخد. قلدران اند که نفاق قومی را دامن میزنند. مثال آنرا ما بچشم و گوش خود دیده و شنیده ایم. مثلا” سخنان زیر از دهان یک قلدر برون آمده است:
    – نود فیصد از زندانیان بکرام مربوط به یک قوم اند.
    -در عملیات های نظامی نود فیصد از خانه های یک قوم بمباردمان میشد.
    – برای رعایت توازن لسانی سوالهای تانرا به زبان پشتو بکنید.
    -…وغیره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا