فلسفی

در آزمون زندگی

zendagi

 

زندگی را درین سراپرده، معنی است بس ارزنده و هدفی است بس والا، که همه ای معانی وحقایق سترگ آن همانا دردرک مسؤلیت، رسالت انسانی وادای وجیبه نهفته است .هرمنظوری غیرازان، انگار سیردرگذرگاه گسیختگی وفرورفتن درلجنهای پستی وباتلاقهای فرومایگی خواهد بود. آری، زندگانی درراه خدا آبادی، گشایش وکسب پیروزی است. ای بسا، دنیای عاری ازبدسگالان وشررپیشگان زیبا وبالنده مینماید! اما کاستی ونیستی تقدیرناگزیراین گیتی وجبرمسلم روزگارآدمی است. می توان درین هستی به آسانی زیست؛ اما آنگونه باید زیستن دشوارخواهد بود.

زندگانی به مثابۀ یک کتاب است، کتابیکه فهم ودرایتش نوید بخش سعادت و پیام آور رستگاری انسان می شود. ای بسا، کم خردان وکودن صفتان هیچگاهی آن کتاب را ورق نمیزنند و صفحات آنرا به خوانش نمیگیرند!. آری زندگی حیثیت حجره های بدن را دارد که سلول های زنده را به خود جذب وسلول های مرده را ازخود میراند. زندگی صحنۀ کاروتلاش ومیدان مبارزه و پایداری است؛ از داشته ها وخوان کرمش تنها دلیرمردان وافراد غیورسود وبهره می برند؛ اما بزدلان وجبون صفتان جز محرومیت وبی بهرگی سهم ونصیبی ازان نخواهند داشت.

زندگی فرصتی است نایاب و تکرارناشدنی. درین گیرودار، پیروزی را تنها کار وتلاش وگرامی داشتن نعمت بزرگ “فرصت” عهده دارمیگردد. هرگاه فرصت دست داده، پاسداری نشود وبیباکانه و با بی مبالاتی از دست رود، فرجامش همانا مرگ تأسفبار و پشیمانی حسرتناکی خواهد بود!.

بدانکه سرنوشت آدمی، جز دربند وتصرف آفریدگار یگانه، درحیطه و حصارکسی دیگری نیست، وهیچ نیرویی ترا ازرسیدن به شکوه و قله های بلند آرزوهایت باز نخواهد داشت. پس چنان است که با ارادۀ متین وعزم آهنین به صوب جلوگام برداری وروزنه هایی را فرارویت بگشایی، وهشدار که هرگز قدمی به قهقرا نگذاری، که آنگاه آه ندامت ونالۀ پشیمانی سودی نخواهد بخشید! بدانکه درین گیتی هیچیک پیروزی را به تو رایگان اهداء نخواهد کرد. چه بسا آدم ها – طبیعتا- همه ترسو، کم مایه و تنگدل اند. پس بایست با توکل به خدا، برخویشتن اعتماد کرد و به پیش گام برداشت. اگر قرار باشد که درآزمون زندگی ناکام بمانی، هرچند فرشتگان هم به شفاعتت بیایند کسی ترا نخواهد پذیرفت، اما درین آزمونگه اگرموفق وسرافرازبدرآمدی، همگان و بزرگان نیزبرایت ادای احترام وانحنای سلام وسرتعظیم بجا می آورند.

بدانکه زندگی تنها سفره وجام، تخت وبخت وجامۀ ابریشمین نیست؛ اگر چنان بودی بایستی سعادتمندترین موجودات این جهان، تنها حیوانات وجانوران خواهند بودی؛ اما منظورازحیات آدمی، حیات آگنده ازعقل مدبر، دست توانا، قلم نویسا، دانش مدون، کسب ستایش دیگران وبدست آوری تحسین وشاباش عطرآگین مردمان است. تابلویی که بران “نزدیک شدن ممنوع !” حک شده، افراد ترسو و تنبل به آن توجه میکنند، وآنگاه با دلهرگی ازان کناره می روند؛ اما هوشیاران ودلیرمردان چنین تابلویی را ازفراروی شان برمیدارند و به پیش میتازند.

زندگی نه به معنی داشتن شهادتنامه های افتخاری ونه هم شکوه و بزرگی به میراث مانده است؛ بلکه زندگی همانا عصارۀ ازعرق ریختۀ جبین، محصولی از تلاش وفداکاری، تبلورقطره های ریخته ازخونابه های پیکارگران، تجسمی ازفرآورده های ضجه ها وناله های زحمتکشان و رنج ودرد بی امان رنجبران است! بدانکه درین گیرودار، هرگاه با چوب وچماق حسد پیشگان رویا روی گشتی و چشمان رشک و حسادت به پیرامونت دوخته شد، انگار که به اوجنای زمان گام گذاشته و به قلۀ مجد رسیده ای؛ جایگاهی که مقدمت را با توپهای شرف و افتخار وحضورت را با پذیرایی گرم، گرامی میدارند. اگر قرار باشد، پدرت در میان مردمان برفرازشامخترین قلۀ مجد تکیه زند، هیچگاه مردمان، به اعتبار پدر، ترا به مقام شامخی نخواهند نشاند.

آری، مسلما درین آزمونگاه پیره زنی توانا ودلیر، بیشترازبیش سزاوار ترحیب وخوش آمد خواهد بود تا جوان هرزه وبی نشاط. محک ارج گذاری به طول قدوقامت ووزن جسم وقیافۀ ظاهری آدمی نیست؛ بلکه محک سنجش وآزمون هریکی به میزان خرد و دانایی و پشتکار وتوانایی و داشتن غرور وهمت عالی انسانی است. در واقع زندگی به مثابۀ بازار بزرگی ازعرضه و تقاضا ومیدانگۀ از داد وستد است به میزان داشته ها واندوخته هایت معامله خواهی کرد، وبه پیمانۀ که میدهی می ستانی. درین گیرودار، هرگز زر را به چوب نخواهی ستاند، وهیچگاه خواروباری را مفت ورایگان بدست نخواهی آورد. آری، زندگی یک مسابقه است، ودرین میدان هرگزالاغ براسپ پیشی نخواهد گرفت.

اگر به زندگی، توأم با روح صفا وبادید سرشاراز زیبایی وطراوت، وبا چشمان انباشته ازسرور وشادمانی به آن بنگری، یقینا جلوه های ازباغچه ها ی قشنگ وموج ازگلزارهای معطررا در قبالت آراسته خواهی یافت؛ بستانها و چمنزارهایی توأم با آهنگهای دلربای بلبلان، جویهای مملوء ازآب طراوت بخش که پیرامونش پرندگان خوش الحان ترنم کنند ونغمه سرایند!. اما اگر با زندگی با پروبال شکسته وروح وروان افسرده، رویاروی گشتی و با دید ناامیدانه به وی نگریستی بایستی انتظارت از زمان، همانا آرزوهای زیرآوارمانده سراب یأس، کاخهای واژگون شده وازهم ریخته، در پیش چشمانت نمودارخواهد گشت.

زندگی سعادتمند، داشتن ضمیرآگاه، روان بی آلایش، طهارت وجود، بدن سالم وقناعت نفس است. اما حیات ناگوار وآگنده ازناهنجاریها، تاختن ولحظۀ نیاسودن از پی متاع دنیایی است. ویا هم تخیل و به سرپرورانیدن هوا وهوس بی معرفتانه، غرقه گشتن در گناه ومعاصی وفرورفتن درلجنزارمردابه ها. هان ای فرزانه! خویشتن را از طاغوت زروسیم، ازبت خودخواهی وازوسوسۀ حسد برهان، وهمانند خرما- درخت سروگونه و پرثمری میباش که با خوشه های آراسته اش لذتبخش وگوارا است، و نه بگونۀ حنظل زهراگین که میوۀ تلخ وزهرناکش کام آدمی رامیدرد. بایستی همانند زنبورعسل باشی، که برگلها فرو می آید وعصاره های شگوفه ها وگلبرگها را می مکد وشهد پاکیزه و شفا بخشی به جا میگذارد، نه همانند مگسی که برآلودگیها فرود میآید وآگنده ها را حمل نموده زخمها را ناسور و جسمها را علیل و بیمار میکند.

 

برگردان: عبدالحفیظ همام


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا